کتاب «کشتی ساکورا» (The Ark Sakura)، نوشتهی «کوبو آبه» است. این کتاب برای اولین بار در سال ۱۹۸۴ منتشر شده است. «کشتی ساکورا» از جمله کتابهایی است که در ژاپن با استقبال قابل توجهی روبهرو شده است. فردین توسلیان این کتاب را ترجمه و «انتشارات کتاب فانوس» این کتاب را منتشر کرده است.
داستان کتاب دربارهی مردی است مقلب به موش کور؛ این یک لقب خودساخته است چرا که او تنها در یک معدن متروکه زندگی میکند. او به دنبال افرادی میگردد که با دادن بلیطهایی به آنها، آنها را از جنگ سرد و ترسی که از آن و پایان یافتن دنیا وجود دارد، نجات دهد. در این بین اتفاقاتی میافتد که زندگی موش کور را به تکاپو وا میدارد. این کتاب به طرفداران فیلمها و داستانهای آخرالزمانی بهشدت توصیه میشود.
در ادامه با هم نظر بعضی از خوانندگان که در سایت طاقچه دیدگاه خود را ثبت کردهاند میخوانیم. خوانندهای با اشاره به مفاهیمی که نویسنده در کتاب گنجانده است، مینویسد: «به نظرم کتاب بیشتر از هرچیز دربارهی نجات و مفهوم آن در نگاه آدمهای متفاوت است که قطعا درک و پیشینه و نگاههای ویژه خود را دارا هستند. به سبک آبه، ناامیدی او از بشریت و پیشبینی تغییر قطعی آدمها در شرایط مختلف را در داستان میبینیم. اینکه آدمها عوض میشوند. بسته به شرایط بیرحم، خبیث و خطرناک میشوند، به خصوص وقتی پای قدرت بیحساب و کتاب، اسلحه و زن در میان باشد. داستان بر خلاف ظاهر فانتزیاش بهشدت واقعگرایانه است و همین داستان را قوی، پرکشش و جذاب میکند. ترجمه هم روان و خوب بود. به نظرم ارزش وقت گذاشتن دارد.»
مخاطب دیگری عنوان میکند: «فکر میکنم نویسندهی «کشتی ساکورا» به نحوی از کشتی نوح اقتباس گرفته است کما اینکه کاراکتر اصلی این کتاب قصد دارد تعداد محدودی انسان را از بلایای آخرالزمانی در این مکان حفظ کند. این کتاب به نسبت کتاب «زن در ریگ روان» از کوبه آبه، از جذابیت کمتری برخوردار است و ممکن است بعضیها همان چند صفحهی اول رهایش کنند اما به نظر من ارزش خواندن دارد برای اینکه مضمون قشنگی در پشت داستان جریان دارد و برای همیشه در ذهن ماندگار میشود. درکل کوبه آبه نویسندهای خاص و قابل احترام است.»
در بخشی از کتاب دربارهی نهنگها و علت خودکشی آنها میخوانیم: «نهنگها موجودات خیلی باهوشیان، اما یک دفعه و بیهیچ دلیلی کل گلَه به سمت ساحل شنا میکنن و از آب بیرون میان. هر چقدر هم تلاش بکنی دیگه به آب برنمیگردن. دانشمندها مغز نهنگها رو بررسی کردن و به نتیجهی جالبی رسیدن: این که نهنگها از ترس غرق شدن از آب بیرون میان؛ اما در واقع توی هوا غرق میشن.»
در بخشی دیگر، نویسنده نشان میدهد که در این¬که بخواهد حرف جدیدی بزند، اصلا دستوپا نمیزند: «اگر مجبور باشم یک اسم مستعار برای خودم انتخاب کنم ترجیح میدهم موش کور باشد تا خوک. موش کور فقط یک انتخاب بین بد و بدتر نیست؛ در واقع خیلی هم به وضعیتم میآید. حدود سه سال است که در زیرِ زمین زندگی میکنم. البته نه در سوراخی شبیه به خانه موش کور، بلکه در یک معدن قدیمی سنگهای ساختمانی؛ معدنی با دیوارهای عمودی و سقف و کف مسطح. جایی شبیه به یک مجتمع بزرگ زیرزمینی، شامل هفتاد اتاق سنگی با قابلیت اسکان هزاران نفر، که از طریق تونلها و راهپلههای سنگی به هم متصل شدهاند. اتاقهایی در اندازههای مختلف؛ از سالنی به اندازه یک استادیوم سرپوشیده بگیر، تا سوراخهای کوچک نمونهگیریهای آزمایشی. البته تأسیساتِ شهری مثل آبِ لولهکشی و فاضلاب و دکلِ برق و ایستگاه پلیس و اداره پست و فروشگاه ندارد. تنها ساکنش هم منام. بنابراین موش کور اسم مناسبی به نظر میآید، لااقل تا وقتی اسم بهتری پیدا شود.»