کتاب ماشاالله خان در بارگاه هارونالرشید یک رمان معاصر فارسی با درونمایهی تاریخی و طنز است. ایرج پزشکزاد این رمان را برای اولین بار در سال 1337 شمسی برای مجله اطلاعات جوان نوشت. پزشکزاد در این کتاب ماشاالله خان در بارگاه هارونالرشید به بازگویی داستان یک دربان بانک به نام ماشاالله خان میپردازد.
ماشاالله خان کتابهای تاریخی زیادی خوانده و عاشق دوران هارونالرشید است. او یک روز به مرتاضی هندی برمیخورد که ادعای پیشگویی آینده و گذشته را دارد. ماشاالله خان از مرتاض میخواهد که روحش را به زمان خلافت هارونالرشید ببرد. مرتاض هم درخواستش را قبول میکند و ماشاالله خان به یکباره از هوش میرود. او وقتی که به هوش میآید، میبیند که در شهر بغداد و در دوران هارونالرشید است! شما میتوانید ادامهی داستان را در کتاب «ماشاالله خان در بارگاه هارونالرشید» دنبال کنید. شاید برایتان جالب باشد که بدانید سریال طنز «قهوه تلخ» با الهامگیری از این کتاب ساخته شده است.
امیر، خوانندهی کتاب از تهران، نظر خود را اینگونه بیان کرده است: «اولین اثر از این نویسنده بود که خواندم. قبلا زیاد در مورد دایی جان ناپلئون ایشون شنیده بودم. علت مطالعهی کتاب هم همین بود. طنز خوبی داشت. اتفاقات کتاب در جامعهای نزدیک به جامعه ما اتفاق میافتد. آدمها و شخصیتها هم در دسترس و ملموس بودند. در کل کتاب خوبی بود و بعضی جاها واقعا خندیدم.»
«داستان بامزه بود؛ به خصوص عربی حرف زدن ماشاالله خان. با این سیستم صحبت کردن او کلی خندیدم. طنز کتاب موقعیتی نیست؛ بلکه در حین گفتگو، توسط لحن عجیب و عربی حرف زدن ماشاالله خان طنز ساخته میشود. خواندن این کتاب را در اوقات فراغتتان توصیه میکنم.» این نظر محسن، مخاطب کتاب از البرز بود.
سحر، یکی دیگر از خوانندگان کتاب، چنین نظری دربارهی کتاب ماشاالله خان در بارگاه هارونالرشید داده است: «ایرج پزشکزاد بیشتر به عنوان نویسندهی کتاب «دایی جان ناپلئون» شهرت دارد. او یکی از معروفترین طنزنویسهای ایرانی است و قلم شیرینی دارد. این موضوع در این کتاب هم مشهود است. پزشکزاد در دیالوگنویسی، مخصوصا دیالوگهای تلفیقی عربی و فارسی، بسیار ماهر بوده و فضاسازی کتاب را بهخوبی انجام داده است.»
در ابتدای کتاب، یکی از همکاران ماشالله خان دربارهی علاقهی دیوانهوار او به کتابهای تاریخی میگوید: «این ماشاالله خان شبها درس میخواند که کلاس دوازده را با متفرقه امتحان بدهد. برای امتحان از دوسه ماه پیش که از این کتابهای تاریخ و هارونالرشید و این جور چیزها خریده، از صبح تا غروب کارش خواندن این کتابهاست. اصلا گاهی مثل دیوانهها یادش میرود اسمش چیست و کجاست و چه کار میکند. پریروز جلوی بچهها میخواست بنده را صدا بزند میگفت: «ابنسعدون!». دیروز میخواست بیاید پیش شما، پرسیدم: کجا میروی، گفت: میروم خدمت هارونالرشید... نه اینکه خیال کنید شوخی میکرد... خیلی جدی حرف میزد.»
یکی از اولین افرادی که ماشاالله خان بعد از بیدارشدن در بغداد، مییابد، جعفر برمکی است. به این قسمت از کتاب توجه کنید: «دو مامور قویهیکل داروغه، مرد خونآلودی را کشانکشان میبردند. جمعیت کثیری که اکثرا بچههای پابرهنه بودند، هلهلهکنان و «حالی حالی لاوالا» گویان، مامورین و مرد خونآلود را تعقیب میکردند و گاهی محکوم بختبرگشته را سنگ میزدند. ماشاالله خان با رحم و نفرت چهرهی خونآلود آن مرد را نگاه میکرد. عاقبت عابری را صدا زد: حاجی ببخشید، این آدم چه کار کرده است؟ ماذا تقصیر؟ عابر شروع به دادن توضیحات کرد ولی ماشاالله خان از همهی حرفهای او غیر از کلمات «جعفر برمکی» و «زبان بریده» چیزی نفهمید. بدنش از ترس به لرزه افتاد و رنگ رویش سخت پرید. فکر کرد: من که چیزی نفهمیدم... یا جعفر را کشتهاند و این مرد حرف او را زده و زبانش را بریدهاند یا جعفر زنده و سر کار است و این مرد به او بد و بیراه گفته است.»
ماشاالله خان، با توجه به اطلاعات تاریخیاش، جعفر برمکی را بسیار دوست داشت و اینگونه نسبت به او ابراز ارادت کرد: «جعفر برمکی را گرفته بودند؛ همه کنار رفتند و راه باز کردند. ماشاالله خان از فرط شوق و ذوق مبهوت و بیحرکت برجا ماند. جعفر برمکی مرد خوش اندامی بود که چشمهای درشت و ابروهای نسبتا کمپشت و رنگِ بازِ چهره، او را از سایرین متمایز میکرد. لباس فاخر و عمامه شکری بر زیبائی اندام و چهرهاش میافزود. ماشاالله خان عاقبت از حال بهت بیرون آمد، ناگهان خم شد و دست جعفر برمکی را بوسید: «قربان تعظیم عرض میکنم. واقعا بنده مشتاق دیدار بودم.» جعفر برمکی با تبسم گفت: «مشتاق بودی من را ببینی و خنجرت را در قلبم جای بدهی؟» ماشاالله خان جواب داد: «بنده قربان؟ بنده غلط میکنم. جان عزیز خودتان نباشد جان والدهام دروغ میگویند. بنده کوچک شما هستم.»»
ایرج پزشکزاد، نویسنده و طنزپرداز مشهور ایرانی، زاده سال 1306 شمسی در تهران است. او که فارغالتحصیل رشتهی حقوق از فرانسه بوده، برای مدتی در وزارت امور خارجهی ایران سمت مدیر کل روابط فرهنگی را داشته است.
پزشکزاد نویسندگی را از دهه 1330 با نوشتن داستانهای کوتاه برای مجلاتی همچون فردوسی و اطلاعات جوان آغاز کرد. او از آن زمان تاکنون کتابهای زیادی منتشر کرده است که از میان آنها میتوان به «ماشاالله خان در بارگاه هارونالرشید»، «داییجان ناپلئون»، «پسر حاجی باباجان»، «خانواده نیکاختر»، «حاج ممجعفر در پاریس» و ترجمهی فارسی کتاب «دزیره» از سلینکو اشاره کرد. ایرج پزشکزاد جایزهی ادبی و فرهنگی بیتا را در سال 2008 میلادی از دانشگاه استنفورد دریافت کرد.
برای مشاهده موارد مرتبط به دستهبندی خرید رمان مراجعه کنید.