کتاب «پانتهآ» اثر سید جمال هادیان است. این کتاب را انتشارات ثالث منتشر کرده است. در پیشگفتار از زبان نویسنده، دربارهی داستان میخوانیم: «پانتهآ روایتی عاشقانه از دوران باستان است که از قلب تاریخ میآید و با خود پیام وفا و معرفت و محبت میآورد؛ پیام ارادت و احترام، پیام آزادی و آزادگی، پیام بزرگی و بزرگواری؛ نوری که از دل و جان برمیخیزد و عاشق را از رکود و سکون برمیخیزاند؛ داستانی عاشقانه که از پس هزارهها به ما رسیده و در درازای تاریخ از شاخ و برگش کم شده است.
پانتهآ بازآفرینی داستانی است که مغز آن مبتنی بر حقیقت است و در منابع تاریخی بارها تکرار شده، اما برگ و بار آن در طول زمان ریخته و گم شده است. بازسازی و بازآفرینی این روایت زیبای تاریخی نیازمند توجه به رویدادهای متناظر در همان دوران دور وقوع بود تا این بذر کهن دوباره جوانه زند و پر شاخ و برگ شود. باید توجه داشت که پانتهآ داستان است نه تاریخ مستند؛ پس اگر رویدادهای این داستان با تاریخ دقیق رویدادها و نام افراد و سرزمینها مطابقت کامل ندارد به ضرورت پرداخت و شکلگیری داستان بوده است و خردهگیری در این باره روا نیست.»
نویسنده، کتاب را با این جملات شروع میکند که نشان از نثر روان آن دارد: «بابِل شهری است بزرگ و پررونق با رودخانههای پُر آب و برج و باروها و دروازههای بلند و زیبا که سقوط آن در تصور هیچکس نمیگنجد. مردم بابل بیش از پنجاه سال است که از سرزمین اصلی خود به زور کوچیدهاند و در طول این سالها از بیداد و ظلم پادشاهان بابل به تنگ آمدهاند؛ بختالنصر، پادشاه بابل، دو بار، یک بار در ۵۹۵ و بار دیگر در ۵۸۹ پیش از میلاد، به اورشلیم حمله کرد و ظروف و وسایل قیمتی را به تاراج برد، قصرها و معابد آنجا را به آتش کشید و هزاران تن از اشرافزادگان، فرماندهان، کارگران و پیشهوران آنجا را به بابل تبعید کرد. در این دوره به نسبت طولانی، هم ساکنان پیشین بابل که مردوکپرست بودند و هم کنعانیان کوچیده به بابل همواره کینه پادشاهان مستبد این دیار را در دل نهان داشتند و از این که حُرمت معابد و مقدساتشان زیر پا گذاشته میشد، ناخرسند بودند.»
در بخش دیگری از کتاب، نویسنده ثابت میکند که در توصیف کردن هم دست توانایی دارد: «کمکم هوا گرگ و میش و رو به تاریکی میرود. در میدان اصلی شهر آتش بزرگی برپاست. گئوبَروَه، فرمانده ارشد سپاه هخامنشی بر بالای سکویی مسلط بر آتش و دست به سینه ایستاده، به آتش خیره شده است. در هر طرفش، در سطحی پایینتر، ده سرباز با نیزه آرایش نظامی گرفتهاند و تعدادی از سربازان بر بالای برج و باروهای اطراف میدان مستقر و مراقب اطرافند. فرماندهان سپاه هر از چند گاهی از جناحهای مختلف شهر برای ارائه گزارش به گئوبروه وارد صحن میدان میشوند و آخرین اخبار فتح بابل را بازگو میکنند.»