کتاب «حکایت دولت و فرزانگی» از کتابهای پرفروش آمریکاست که تاکنون بیش از ۱۵۰ هزار نسخه از آن فروش رفته است. این کتاب از "مارک فیشر" توسط گیتی خوشدل به فارسی برگردانده شده و انتشارات قطره این کتاب را چاپ کرده است.
آیا کسانی که موفق میشوند بیشتر از کسانی که فقط رویای موفقیت را در سر میپرورانند، کار میکنند؟ آیا آنها باهوشتر و خوششانستر هستند؟ و آیا پول شادی میآورد؟ این سوالات همیشگی شاید بیشتر از همیشه به موقع باشد. در این کتاب یک جوان ناراضی با میلیونر پیر ملاقات میکند که اسرار به دست آوردن نه تنها فراوانی مادی، بلکه ثروت واقعی را برای او فاش میکند.
مارک فیشر در درسهای عملی و آماده اجرا، ایدهها و اقداماتی را نشان میدهد که میتواند ذهنیت یک میلیونر را به هر کسی القا کند. این تغییر ذهنی ساده و در عین حال قدرتمند نه¬تنها راه را برای موفقیت مالی بلکه برای رسیدن به موفقیت و رفاه شخصی عمیق نیز هموار میکند.
خوانندهای دیدگاهش را اینگونه بیان میکند:
به نظر من مارک فیشر راست میگوید که میلیونر خودساخته است منتها تنها اشکال این است که او بعد از فروش این کتابها میلیونر شده است نه قبل از آن!
و خوانندهای به تمجید و تعریف از این کتاب پرداخته است:
این کتاب یکی از بهترین کتابهایی است که دربارهی موفقیت نوشته شده است. مارک فیشر نویسندهی محشری است.
خوانندهای دیگر نظرش را اینگونه بیان کرده است:
راستش را بخواهید احساس خوبی نسبت به این کتابهای موفقیت ندارم مخصوصا اگر قرار باشند در یک شب ما را پولدار کنند! اصولا اگر ثروتاندوزی به این راحتی بود بنابراین کشورهای قاره آفریقا میتوانستند با این برنامههای آقای فیشر خود را از فقر نجات دهند آن هم یک شبه! احتمالا اگر آقای فیشر بپرسید که چرا آنها از فقر نجات پیدا نمیکنند خواهد گفت چون کتاب مرا نخواندهاند!» و خوانندهای دیگر «تغییر» را نکتهای کلیدی میداند و عنوان کرده است که «مطالعهی این کتاب شروع یک تغییر جدی در زندگیام بود. خوشحالم که آن را خواندهام.
کتاب در اهمیتِ تجربه و اندیشه میگوید:
این را خوب به خاطر نگاه دار: همهی رویدادهای زندگیات آینهای است که اندیشههایت را باز میتاباند. اگر به پذیرش این توهم گسترده که عوامل بیرونی زندگیات را تعیین میکنند ادامه بدهی، ذهنت نخواهد توانست این اصل را دریابد. در واقع، هر چیز زندگی، مسالهی گرایش است. زندگی دقیقا همانگونه است که تصویرش میکنی. هر چیز که برایت پیش میآید، محصول اندیشههای توست. پس اگر میخواهی زندگیت را عوض کنی، باید از عوض کردن اندیشههایت آغاز کنی. بیتردید این را اندکی کهنه و مبتذل میانگاری. بسیاری از افراد «عقلگرا» لجوجانه این اصل را رد میکنند.» به نظر نویسندهی کتاب، دنیا را ما میسازیم و ما میتوانیم با تغییر افکار خود بر آن مسلط شویم.
و در جایی دیگر با تاکید بر دنیای ذهنی فرد، می نویسد:
«زندگی، بسته به چهارچوب ذهنیات، میتواند بر روی زمین، باغ گل سرخی یا جهنمی باشد. اغلب به گل سرخ بیندیش. هر بار که مشکلی روی مینماید، خودت را در دل گل سرخ گم کن. و به خاطر داشته باش که لازم نیست بار مشکلاتت را بر شانه حمل کنی». یکی آشناهایمان نقل میکرد که در یک روز بارانی در جایی مهمان شده بود. فرد میزبان در چادر زندگی میکرد و آب از زیر چادر و زیرپاهایشان راه خود را باز کرده بود اما آخ نمیگفت. پرسیدم که زندگیات چطور است؟ با خوشحالی تمام گفت الحمدالله رب العالمین، هیچ مشکلی ندارم!
و در ادامه میخوانیم:
هر کدام از ما، به طریق خودمان و در کار خودمان میتوانیم نابغه باشیم؛ حتی اگر جامعه ما را نابغه نداند. نبوغ یعنی به انجام رساندن آنچه از آن لذت میبرید. این نبوغ راستین زندگی است!» در هر صورت در اینکه ما در آنچه لذت میبریم میتوانیم موفق باشیم، شکی نباید کرد. خیلیهایمان فکر میکنیم که میشود با فشار و زور چیزی را یاد بگیریم و در آن موفق هم باشیم اما اینگونه نیست. آنجا که اختیار برای انسان نماند، لذت و شادی هم از آنجا گریزان است.
مارک فیشر نویسندهای کانادایی است. وی در وبسایت خود از اعتقادش در کودکی به اینکه در دنیای ذهنی خودش زندگی خواهد کرد، میگوید. این اعتقاد در نگارش این کتاب جلوهای خاص پیدا کرده است. از کتابهای دیگر او میتوان به «رازهای یک میلیونر»، «گلفباز و میلیونر» و «معبد میلیونرها» اشاره کرد.
من در روز جمعه ۱۳ مارس ۱۹۵۳، بهعنوان دومین فرزند از یک خانواده شش نفره به دنیا آمدم. در میان سه خواهرم، پدر حسابدارم که مرا عاشقانه دوست داشت و مادری مهربان که یک داستانگوی ذاتی بود، دوران کودکی نسبتاً بدون حادثهای را در حومه کبک گذراندم. منظورم این است که من کاملاً خوشحال بودم – دوستان خوبی داشتم، ورزش و تفریح میکردم و یادم نمیآید که هیچوقت جایی پیاده رفته باشم - همیشه همه جا میدویدم - یک بیقراری ذاتی که از بدو تولد داشتم! در دوازده، چهارده و پانزدهسالگی، دچار حملات تب روماتیسمی شدم و در بیمارستان بستری شدم. حمله سوم زندگی من را برای همیشه تغییر داد زیرا به یک بیماری قلبی مبتلا شدم که نشاندهنده پایان سرگرمی بود: دیگر نه از ورزش سنگین خبری بود و نه از دویدن.
وقتی زمان انتخاب شغل فرا رسید، چون نمرههایم خوب بود، میتوانستم هر رشتهای را انتخاب کنم. شروع به خواندن ادبیات و فلسفه کردم؛ اما قبل از گرفتن مدرک ترک تحصیل کردم و از ۲۵ سالگی برای مدت ۶ سال در زمینه نشر کار کردم. در سن 31 سالگی، تصمیم گرفتم همه چیز را رها کنم و یک نویسنده شوم. در طی سی روز کتاب را نوشتم! اما تکتک ناشران آن را رد کردند؛ بنابراین من راه سخت موفقیت را در پیش گرفتم: خودم منتشرش کردم. موفقیت متوسطی داشت. بعد سعی کردم یک نماینده پیدا کنم. پس از یک سال با کمی شانس یک نماینده در انگلیس پیدا کردم که به نظرش کتاب من عالی بود ولی با نام من مشکل داشت: مارک آندره پوسان. من اسم مارک فیشر را پیشنهاد دادم. او عاشقش شد و کتاب تا به امروز بیش از دو میلیون نسخه فروخته است!
در اینجا برخی از نکات جالب در مورد این کتاب آورده شده است:
اگر به دنبال موفقیت مالی، شخصی و رشد فردی هستید، حکایت دولت و فرزانگی یک گزینه عالی برای خواندن است.
حکایت دولت و فرزانگی نوشته مارک فیشر با استقبال بسیار خوبی از سوی رسانه ها و افراد مواجه شده است. در زیر نقدهایی کلی از رسانه ها و نظرات افراد مشهور درباره این کتاب آورده شده است:
اگر اولین باری است که از بوک لند خرید میکنید میتوانید کتاب حکایت دولت و فرزانگی را با 25 درصد تخفیف تهیه کنید. برای آشنایی با شیوه خرید آنلاین کتاب میتوانید راهنمای خرید را مطالعه کنید.
برای مشاهده محصولات مرتبط دیگر میتوانید از دسته بندی خرید کتاب انگیزشی نیز بازدید فرمایید.