کتاب «بیآتشی» به قلم امید رضایی نوشته شده و توسط انتشارات نغمه زندگی به چاپ رسیده است. این کتاب شما را وامیدارد تا در حین مطالعه، نیمخیز شوید تا آمادگی برخورد با آنچه پیش روی شماست را داشته باشید. این کتاب تلاشی است برای برخورد با آنچه در عمق ذهنمان درگذر است و هرگز از آن خبر نداشتهایم. در حین مطالعه، دستی بر پیشانی میکشید که تصورات فراواقعی نویسنده، تا چه حد خیرهکننده است و چگونه است که تا امروز نتوانستهایم به چنین تصوری از جهان دست یابیم و حال با برخورد با آن، حسرت چنین بینشی را میخوریم.
این کتاب، تعریفی دقیق از سورئالیسم در ادبیات است و آنچه از سورئالیسم انتظار میرود، در این کتاب برآورده شده است. کتاب «بیآتشی» شما را به یک سورئالیست تبدیل میکند و نویسنده به شما این فضا را میدهد تا بر اساس این توانایی جدید در خودتان، بخشهایی از فضای ترسیم شده در داستان را در ذهن خود خلق کنید و ساعتها آنچه برای اولین بار دیدهاید را تصور و هضم کنید. بهراستی آثار یک سورئالیست، امنترین نقطه جهان برای انسانی است که کاسه صبرش از رمز و راز جهان لبریز شده است و میخواهد اندکی به خود استراحت بدهد و دوباره به جهان واقعی برگردد.
ستایش در مورد تجربه مطالعه این کتاب این¬گونه مینویسد: «دنیایی که این کتاب برای مخاطب میسازد، دنیایی کاملا سورئال و فراواقعی است که از امید میگوید. از احساسات خوب میگوید و تاثیرش را میگذارد. در این جهان پر از خشم و تلخی، خواندن این کتاب میتواند مرهمی باشد برای مدتی آرامش داشتن، مدتی رها شدن در جهانی زیبا که همهچیز جذاب و دیدنی است. نویسنده در این کتاب زیبا کلمات را کنار هم گذاشته است و حسی ملموس را به مخاطب انتقال میدهد.»
صحرا نیز نظرش در این مورد کتاب را اینگونه بیان میکند: «این کتاب فضاسازیهای دقیق، خلاقانه و با ذکر جزئیات کاملی دارد که مرا به یاد رمانهای خارجی میاندازد. راستش را بگویم گاهی هم شبیه فیلمهایی که خواننده را گیر میاندازد، جایی میان بیخیال شدن ادامهی ماجرا و ولعی که تعلیق خواندن را نمیپذیرد. گاهی هم به بیرون خیره میشدم تا ماجرا را در ذهنم مرور کنم، اینکه تا اینجای داستان چه شد و چه ادامهای برای آن میتوان تصور کرد. من آنقدر از این کتاب لذت بردم و چند جلد اضافه از آن تهیه کردم تا بتوانم به دوستانم هدیه بدهم و این حس زیبا را با عزیزانم به اشتراک بگذارم.»
پاراگرافی از کتاب که فصل اول با آن شروع میشود را در ادامه میخوانیم: «او هنوز خواب میدید. هنوز بارقههایی از خاطرهی روزهای روشن در ذهنش شعله میکشید. او هنوز خورشید و آتش را به یاد میآورد و میدانست میان آن¬چه میبیند با آنچه که باید باشد، جهانی فاصله است. او و اندک کسانی که جملات کتابها را به یاد داشتند، راه افتادند و در تاریکی و در بین گمشدگان راهی جستند به نور و روشنی و عشق.»
پاراگرافی از کتاب که با بیانی زیبا و شاعرانه از احساساتی خوب میگوید: «آرام باش، آرام. همه در آغاز، خشک و منجمد هستند. آهستهآهسته آب میشوی. ذرهذره نرم میشوی. مدتهاست که منتظرت بودهایم. دیگر خسته شدیم. همه رفتند و فقط تو ماندی، فقط تو. تو آخرین امید برای ناامیدترین لحظات زندگی هستی. همه یکبهیک شکست خوردند و تو باید پیروز شوی. به آتش فکر کن، به خندهی کودکان، به عشق، به لبخند، به زندگی، به صدای آرامش دریا فکر کن پس از طوفانی مهیب. به لمس انگشتان نوزادی در دستانت فکر کن که به پاسخ لبخندی، میخندد. به خندههایی از انتهای وجود انسان فکر کن. به آغوش گرم دلدادگان بیبازگشت.»
پاراگرافی دیگر از کتاب که در مورد یک موسیقی به نام بازگشت است را در ادامه میخوانیم: «به سمت زن برگشت. او از دور هم زیبا بود. مجسمهای سفید بود که میان دایرهای طلایی احاطه شده بود.
- چرا این موسیقی اسمش بازگشته؟
- چون اسم دیگهای نمیتونه داشته باشه. بازگشت، قشنگترین اسم روی زمینه. تو خودش همهچیز داره. امید، آرزو، ایمان و عشق.»
امید رضایی متولد سال 1355 است. او که رشتهی پزشکی خوانده و انکووژیست است به نویسندگی نیز روی آورده و توانسته است با کتابهایی همچون« نور زمستانی»، «بی صدایی» و «بی آتشی» مخاطبین خودش را در عرصهی نویسندگی پیدا کند.