کتاب دکتر نون زنش را بیشتر از مصدق دوست دارد نام رمانی به قلم شهرام رحیمیان است که اولین بار در سال 1380 توسط نشر نیلوفر به چاپ رسید و خیلی زود با استقبالی گسترده از سوی منتقدان و مخاطبان مواجه شد. دکتر نون زنش را بیشتر از مصدق دوست دارد مضمونی عاشقانه و سیاسی دارد و قسمتی از تاریخ معاصر را به تصویر کشیده است.
دکتر نون- این شخصیت خیالی که فردی تحصیلکرده، روشنفکر و حقوقدان است- به همراه دکتر فاطمی از نزدیکترین افراد به دکتر مصدق محسوب میشوند و سهم زیادی را در نخستوزیر شدن او ایفا کردهاند.
بعد از کودتای 28 مرداد دکتر نون دستگیر میشود و با توجه به جریاناتی که پیش میآید، بر سر دوراهی بزرگی قرار میگیرد؛ انتخاب میان همسرش ملکتاش و پشت کردن به مصدق و یا وفاداری و پایبندی به عهدی که با او بسته است. میتوان تمام داستان را روایت اوضاع و احوال روحی و روانی شخصیت اول داستان، دکتر نون، دانست. نویسنده در نگارش کتاب از سبک جریان سیال ذهن استفاده کرده و این موضوع دوچندان به جذابیت داستان افزوده است.
امین فیلی کتاب را اینطور توصیف میکند: «فکر میکنم سال 1383 بود که این اثر را خواندم و طعم شیرین آن هنوز زیر دندانم است. این کتاب نمونهای شاخص و متفاوت در میان کتابهای ایرانی است و خواندن آن به شدت توصیه میشود. نویسنده در این اثر موضوعی سیاسی را در ضمن زندگی شخصی و عاشقانهی دکتر نون بیان میکند. کتاب شهرام رحیمیان حجم کمی دارد و بسیار روان نوشته شده است؛ به نحوی که به هیچ وجه از خواندن آن احساس خستگی نخواهید کرد. من به محض آن که چند صفحهی ابتدایی را خواندم، دیگر نتوانستم آن را زمین بگذارم.»
«این کتاب یک شاهکار مطلق است و روایت بسیار عجیب و گیرایی دارد. به حدی که ذهن و روح انسان درگیر آن میشود. برخلاف بسیاری از آثار امروز فارسی، باعث معلق ماندن مخاطب در پایان اثر و ابهام بیمورد آن نشده است. من از پایانبندی کتاب بسیار لذت بردم. همچنین نویسنده با بهرهگیری درست از تکنیک روایی، گفتوگوی درونی و رفت و برگشتهای زمانی به موقع از کسالت اثر اجتناب کرده و توانسته در طول کتاب مخاطب را همراه خود کند.» آرمان نظر خود را چنین بیان کرده است.
فرشته، یکی دیگر از مخاطبان کتاب، در سایت گودریدز نظر خود را به اشتراک گذاشته است: «قبل از هر چیزی باید اعتراف کنم ابتدا این اثر را به خاطر نام جذاب و وسوسهکنندهی آن خریداری کردم. پس از این که قسمتی از کتاب را خواندم، تازه متوجه شدم با چه کتاب محشری روبهرو هستم. با این که مدت زیادی نیست خواندن آن را به پایان بردهام، به همین زودی دلم میخواهد به بازخوانی آن بپردازم. این اثر تجربهی لذتبخشی از خواندن رمانهای فارسی رقم زد و علاقهمند شدم بیش از پیش به مطالعهی چنین آثاری بپردازم.»
کتاب دکتر نون زنش را بیشتر از مصدق دوست دارد با این جملات آغاز میگردد: «پشت همین میز چوبی شهادت میدهم که دکتر نون مرد، مرد، مرد. وقتی او میمرد، برگهای زرد و سرخ از شاخههای تنومند فرزندانش فرو میبارید و صدای گوش نواز خوانندهی محبوبش، دلکش، با جیک جیک صدها گنجشک و عطر صابونی که دوای درد بوی بد پیری نبود، درهم آمیخته بود. بله، وقتی او میمرد، غروب بود و اگر پاسبانها آن صدای آرامشبخش و آن دم وهمزدا را نمیآشفتند، چه نیازی بود مردهای که او باشد، یا دکتر نون باشد، یا کسی باشد که با هیچکس، حتی با من، آشنا نیست، با آن تن سرد و لرزان، با این پتوی نازک و کهنهای که روی دوشش انداختهاند تا تن عریانش را بپوشاند، مرگش را هم آلوده به وحشت حیاتش کند و جلوی میز افسر شهرداری بایستد و شهادت به مرگی بدهد که با بوی خوش عشق و حس دلانگیز فراموشی وخیرهسری آقای مصدق همراه بود.»
در بخشی از کتاب میخوانیم: «افسر شهربانی گفت: «شما حق نداشتین جنازه رو از سردخونه بیمارستان بدزدین. شما مرتکب جرم بزرگی شدین. امیدوارم از عواقب کاری که کردین خبر داشته باشین.» گفتم: «سرکار، آدم غریبه رو که ندزدیدم. زن قانونیمو بردم خونه. زنی رو که سالهای سال باهاش زندگی کردمو برگردوندم پیش خودم. این کار جرمه؟» افسر شهربانی گفت: «بله که جرمه. زنتون تا نمرده بود زنتون بود، وقتی مرد که دیگه زنتون نیست. تازه، آدم عاقل، خودت بگو، آدم لخت میشه و بغل زن مردهاش میخوابه و باهاش عشقبازی میکنه؟» پرسیدم: «جناب، زنم مگه مرده؟» جناب سروان سرش را با عصبانیت تکان داد و گفت: «انگار شما میخواین اوقات منو تلخ کنین.» پیشانیاش را بوسیدم و گفتم: «تو برای من خیلی عزیزی. خیلی بیشتر از اون چیزی که فکر میکنی دوستت دارم.» ملکتاج گفت: «پس چرا منو ناراحت کردی؟ چرا بیست و سه سال زندگی رو برام مثل جهنم کردی؟» گفتم: «به خاطر این که خیلی دوستت دارم. وقتی تو رو ناراحت میکردم، خودم بیشتر ناراحت میشدم.» ملکتاج گفت: «افسوس، زندگی مثل ساعت نیست که بشه عقربههاشو راحت کشید عقب و گفت از این ساعت به بعد، میخوام خوشبخت یا بدبخت باشم.» دکتر نون گفت: «نه، زندگی مثل ساعت نیست. ولی با این حال، گمونم میشه زندگی رو از خیلی جاها از نو شروع کرد.» مکالمهای جذاب از این رمان را خواندید.
شهرام رحیمیان در سال 1338 در تهران متولد شد. او از رماننویسان نامآشنای ایرانی است و عمدهی شهرت خود را مدیون کتاب دکتر نون زنش را بیشتر از مصدق دوست دارد است. این کتاب ابتدا در نشریهی «بررسی کتاب» در آمریکا و سپس در ایران به چاپ رسید. رحیمیان این اثر را در آلمان به تحریر درآورده است. از دیگر کتابهای او میتوان به «مردی در حاشیه» و «ممد دیوونه» اشاره کرد.
برای مشاهده موارد مرتبط به دستهبندی خرید رمان مراجعه نمایید.