نادر ابراهیمی در زمینههای مختلف مثل سینما، عکاسی، ترجمه و شعر فعالیت داشت. علاوهبر این اوهمهفنحریف بود و مشاغل گوناگون و متفاوتی داشت، به همینخاطر تصمیم گرفت در دو کتاب «ابوالمشاغل» و «ابن مشغله» به شرح فعالیتهای خود بپردازد. نادر ابراهیمی با لحنی صمیمی و خودمانی از سرگذشت فرهنگی و تلاشهایش مینویسد، تا جاییکه که خواننده با او همدردی میکند و همراهش میشود.
بخشی از مطلبی که احسان سالمی در مجله مهر نوشته است را میخوانیم: «ابوالمشاغل از جمله زندگینامههای منحصربهفرد است که شیوه نگارش آن با بسیاری از آثاری که در این زمینه تالیف شدهاند، متفاوت است. تمرکز نویسنده بر تشریح جزءبهجزء برخی از حوادث در کنار قلم فوقالعاده گیرای او در ترسیم دقیق اتفاقات در مسیر فعالیتهایش باعث شده تا این اثر چند سر و گردن از دیگر زندگینامههایی که تا به حال نوشته شده است، بالاتر باشد.»
در سایتهای داخلی افراد نظر خود را درباره کتاب اینچنین نوشتهاند: فراز: «زندگی من را این کتاب و ابنمشغله (که ای کاش پیش از این خوانده بودم، زیر و رو کرد. برای من نادر ابراهیمی عزیز مثال آزادگیست، «ابوالمشاغل» پر از حس صمیمیت و راستگویی بود. جملههای فوق العادهای داشت.»
امین مینویسد: «نادر ابراهیمی در این کتاب به کارهای مختلفی که کرده است میپردازد. انصافا هرکدام برای خودش درسهایی دارد. کتاب عالی است و حس خوبی دارد. قسمت به قسمت جملات و نکات مهمی است که باید یک دفتر کنار دستمان باشد، تا نکات را یادداشت کنیم. کتاب آموزنده و جذابی است. زندگی پر فراز و نشیب و البته سالم و بر پایه اصول اخلاقی خاصی داشتهاند... روحشان شاد.»
محمدجواد مینویسد: «فقط حسرت این را میخورم که چرا اینقدر دیرهنگام به نادر ابراهیمی رسیدهام... فوقالعاده است. کم دیدهام نویسندهای را که از عمق اعتقادش بنویسد و زلال باشد، نادر یکی از بهترین آنهاست.»
بخشی از کتاب که نویسنده بهراحتی احساساتش را مینویسد: «این روزها و ماهها بهراستی سختترین روزها و ماههای تمامی عمرم بود؛ سخت و غمانگیز و گریهآور و من مثل همیشه اشک در آستین و آماده با صدای بلند گریستن بودم. در این روزها و شبها، گاه صدای ناگهانی و بلامقدمۀ گریهام از خانه به خیابان میرفت. از خیابان به سراسر وطن که وای وای وای... کوهی از کتاب در خانه و ایران پژوه مانده بود و کتابفروشها - این حامیانِ صادقِ قلم و دوستان وفادار نویسندگان و بیادعاترین مدافعان آزادی اندیشه، حتی یک جلد هم نمیخواستند؛ حتی یک جلد!»
جملاتی زیبا از کتاب که در صفحههای اجتماعی هم بارها آورده شده است: «زمان تلخترین خاطرات را شیرین میکند، به قید آنکه قهرمان آن خاطرات تلخ، خود ما باشیم و تلخی و درد بر ما فرو آمده باشد نه بر دیگران عزیز یا عزیز دیگران.»
در باب دوستی مینویسد: «ما چند نفر بودیم که از بچگی با هم بزرگ شده بودیم و اگر هم خیلی بزرگ نشده بودیم، دستکم، همدیگر را خیلی قبول داشتیم. من بودم و رحیم قاضی مقدم، امان ابراهیمی و محمود فتوحی.نکته خاص و گرانبها در دوستی شگفتانگیز ما این است که هیچکداممان، در طول این سالهای بلند و پُرخاطره، خود را مختصری هم تغییر ندادیم تا شبیه دیگری کنیم. برای حفظِ دوستی، حذفِ شخصیت نکردیم و به هم باجِ «هر چه بخواهی، همان درست است» ندادیم. دوستی، ریشه در اعماق دارد؛ اعماق ازمنهی از دست رفتهی بازنگشتنی تکرارنشدنی. بنابراین، این سخن که من و فلان، به تازگی دوست شدهایم، حرف مُفت است. این که ما شش ماه است یا یک سال، که دوستان صمیمی هم هستیم، حرف پرتِ مضحکی است. زمان... زمان... عنصر اساسی دوستی، زمان است. دوستی، عتیقه شدن یادها و روابط است و «عتیقهی نو» آشکار است که تا چه حد میتوان معنا داشته باشد.»
نادر ابراهیمی فروردین سال 1315 در تهران چشم به جهان گشود. پدرش عطاءالمُلک ابراهیمی، از نوادگانِ ابراهیم خان ظهیرالدوله حاکم نامدارِ کرمان در عصر قاجار بود. دیپلم ادبی خود را از دبیرستان دارالفنون گرفت. ابتدا 2 سال در دانشگاه رشته حقوق خواند، اما انصراف داد و لیسانس خود را در رشته زبان و ادبیات انگلیسی گرفت. نادر ابراهیمی کارنامه هنری پرباری دارد. فیلم و سریالی به نام «سفرهای دور و دراز حامی و کامی در وطن» در سال 1356 توسط نادر ابراهیمی برای کودکان و نوجوانان ساخته شد. از کتابهای دیگر او میتوان به «یک عاشقانه آرام»، «چهل نامه کوتاه به همسرم» و «بار دیگر شهری که دوست داستم» اشاره کرد. این نویسنده سرشناس و پرکار، سرانجام در 16 خرداد سال 1387 بعد از چند سال زندگی با سرطان از دنیا رقت.