«دانوب خاکستری» نوشتۀ غاده السمان، متشکل از شش داستان کوتاه است که خاطرات زنان جنگزدۀ عرب را به تصویر میکشد. درونمایۀ اصلی «دانوب خاکستری»، حزنی آغشته به میهنپرستی است که در خاطرات راویان داستانها جریان دارد.
در سال 1967 بین سه کشور عرب زبان (مصر، اردن و سوریه) و اسرائیل جنگی در گرفت که حاصلش پیروزی اسرائیل و شکست ناعادلانۀ کشورهای عرب بود. این جنگِ شش روزه، همانند همۀ نزاعهای صورت گرفته در جهان، عاقبتی تلخی داشت و زندگی بسیاری را متحول ساخت. غاده السمان توانست با اشاره به این جراحت عمیق فراموشنشدنی، توجه همگان را به مظلومان جنگزده جلب کند.
خواندن این کتاب برای طرفداران داستانهای کوتاه و دوستداران ادبیات عرب، خالی از لطف نخواهد بود.
خوانندهای در توصیف این کتاب از لفظ «تکاندهنده» استفاده کرده و میگوید: «جنگ! این کلمۀ نابودگر، هزاران زندگی را متلاشی کرده است. داستانهای این کتاب مملو از غمِ جنگزدگانی است که همۀ هستیشان، با شلیک گلولۀ دشمن به نیستی تبدیل شده است. سادگی، استفاده از نشانههای ملموس و تکرارشونده در جنگ، حس وطندوستی و از جانگذشتگی از جمله ویژگیهای منحصربهفرد این کتاب است.»
خوانندۀ دیگری نوشته است: «دانوب خاکستری یک مجموعه داستانِ شسته و رفته است که زندگیِ زیستۀ زنان عرب را به هنگام جنگ، روایت میکند. هر کدام از داستانهای این کتاب در فضایی متفاوت جریان دارد و ذهن خواننده را در دریایی از تخیل و واقعیت غوطهور میسازد.»
دانوب خاکستری اینگونه آغاز میشود: «مرید دیگر، روزی دیگر، هتلی دیگر، شهری دیگر...
و من در سفری تازه برای تخدیر.
هر بار پارههای وجودم را گرد میآورم و مثل معتادی که سرخوش و مشتاق سرنگ مرفین را مهیای نشاندن در رگها میکند، سوار هواپیما میشوم. سرنگ مرفینم را با شهرهای دور پر میکنم و با چهرۀ بیگانگانی شتابان در خیابانهای بارانزدهای که تا کنون ندیدهام. صدای برخاستن هواپیماها، رو به سرزمینهای دور و آفتابی، در سالنهای انتظار فرودگاهها، به هنگام طلوعی غبارآلود... و پیش میرویم، روزنامههای صبح به زبانی که نمیدانم...»
در بخشی از کتاب به پارادوکس جالبی برمیخوریم. مسلط بودن به چندین زبان دنیا که شاید برای اکثریت مردم موهبت و آرزویی دست نیافتنی است، شخصیت داستان ما را به ستوه آورده است: «وقتی پدرم که سفیر بود شش زبان به من آموخت، نمیدانست این زباندانی چقدر بر رنجم خواهد افزود وقتی به ناگاه دریابم، با آنکه میتوانم به زبان شش ملت سخن بگویم، از ارتباط کانل با یک نفر هم ناتوانم... و روزی که ثروتش را برایم به میراث گذاشت، نمیدانست آن را صرف گریز از کشوری به کشور دیگر خواهم کرد، همراه با معشوقی لال و در جستجوی مردمانی که پدر فراموش کرده باشد زبانشان را یادم دهد، تا سخنانشان را نفهمم و آنان نیز در پی زدن پلی از مین میانمان نباشند... و این گذرگاه زبانی را هیچکس به صراحت حاکمان کشورم مینگذاری نکرده است. اغلبِ اینان با حسن نیت و اندکیشان خائنانه دست به این کار زدهاند و البته همگی نابکارند...»
در قسمت دیگری از کتاب به تلاش بیفایدۀ گویندۀ رادیو اشاره میشود که در پی یافتن راهی است تا خبرش را منتقل کند: «بیاراده و از سر عادت، مثل همیشه که نگاههایش را در من مینشاند و مقاومتم را یکسره سلب میکرد، وارد استودیو شدم. کوشیدم بخوانم، ولی آن میلیون چهره را، که قبلاً کودک بودند، اینک پیر و پیرتر دیدم. و دیدم که خشونت، خشم، شرار آتش و تهدید چشمانِ سرخشان، که مانند کاسههای خون بود، بیشتر شده...
تلاش کردم تفسیر را بخوانم، اما در برابر آن چهرهها شرمنده بودم و البته از نگاههای تهدیدآمیز و خشمگینشان میترسیدم. در حنجرۀ مخملیام خار رویید و کلمات از ورای خارها پاره و زخمی بیرون آمدند.»
غاده السمان نویسنده، روزنامهنگار و رماننویس برجستۀ سوری است که در سال 1942 متولد شد و خیلی زود مادرش را از دست داد. وقتی در بیست سالگی نخستین مجموعۀ داستانیاش را منتشر کرد، شاعر هموطنش، نزار قبانی، او را «شاعر عرصۀ داستان» نامید. او موفق به کسب مدرک لیسانس در رشتۀ زبان و ادبیات انگلیسی شد.
در سال 1964 برای ادامه تحصیل به لبنان رفت و در دانشگاه آمریکایی بیروت، رسالهای با موضوع تئاتر پوچی ارائه کرد. میتوان سال 1966 را یکی از غمانگیزترین سالهای عمر غاده السمان نامید. او پدرش را در این سال کذایی از دست داد و از محل کارش در مجلۀ لبنانی اخراج شد. وی یکی از بنیانگذاران شعر نو در ادبیات عرب به شمار میرود و انتشاراتی با نام خودش در بیروت تأسیس کرده است. «بیروت 75»، «شنا کردن در دریاچۀ شیطان»، «بار دیگر عشق» و «پیچ در داخل زخم»، از دیگر آثار این نویسندۀ برجسته است که به زبان فارسی ترجمه شدهاند.