آیا به کتابهایتان عشق میورزید؟ آیا بوی کاغذ کتاب برایتان خوشآیند است؟ آیا علاقهمند به جمعآوری کتابهای باارزش و قدیمی هستید؟ اگر پاسختان به این سؤالات مثبت است، خواندن «جنون کتاب» برایتان بسیار جذاب خواهد بود. این کتاب جایزهی بهترین روایت جرم در سال ۲۰۰۷ را از آن خود کرده و همچنین در مؤسسهی فرهنگی «بارنس و نوبل»، صاحب بزرگترین زنجیرهی فروش کتاب در آمریکا، در بخش «کشف نویسندگان ممتاز» اثر برگزیده معرفی شده است.
آیا به کتابهایتان عشق میورزید؟ آیا بوی کاغذ کتاب برایتان خوشآیند است؟ آیا علاقهمند به جمعآوری کتابهای باارزش و قدیمی هستید؟ اگر پاسختان به این سؤالات مثبت است، خواندن «جنون کتاب» برایتان بسیار جذاب خواهد بود. این کتاب جایزهی بهترین روایت جرم در سال ۲۰۰۷ را از آن خود کرده و همچنین در مؤسسهی فرهنگی «بارنس و نوبل»، صاحب بزرگترین زنجیرهی فروش کتاب در آمریکا، در بخش «کشف نویسندگان ممتاز» اثر برگزیده معرفی شده است.
داستان کتاب براساس واقعیت است و ما با سه شخصیت اصلی روبهرو هستیم که عبارتند از: شخصیت اول جان گیلکی دزدِ کتابِ ماجرای ما و شخصیت دوم کِن سندرز، فرشندهی کتابهای قدیمی و همچنین سرپرست بخش تحقیقات انجمن کتابهای نایاب آمریکا است. شغل وی ایجاب میکند که اگر کتاب نفیسی دزدیده شد از طرف انجمن به وی اطلاع داده شود و از او بخواهند تا سارق و کتاب را پیدا کند. و شخصیت سوم که آلیسون هوور بارتلت، خودِ نویسندهی کتاب است که در این ماجراهای کاراگاهی وارد میشود. جان گیکلی به هیچ عنوان به خاطر منفعت مالی یا انتقام یا حتی نفرت کتابها را نمیدزدد بلکه فقط و فقط به خاطر عشقی که به آنها میورزد، دست به چنین عملی میزند. ماجرا از جایی شروع میشود که جان گیلکی فهرستی از ۱۰۰ کتاب برتر کتابخانهی مدرن تهیه میکند و درصدد جمعآوری اولین چاپ هر کدام از کتابها برمیآید و در این بین هر کتاب دیگری هم که بتواند میدزدد. وی صدها هزار دلار کتاب کمیاب را به گونههای مختلفی همانند جعل کارت اعتباری دیگران از نمایشگاههای کتاب، کتابفروشیها و کتابخانهها به سرقت برده است. در همین حین کن سندرز برای دستگیری او تلاش میکند. نویسندهی کتاب هم برای پردهبرداری از این عمل با کاراگاه و سارق داستان ما دوست میشود و با آنها مصاحبه میکند.
نظر خوانندگان در سراسر دنیا درباره کتاب «جنون کتاب» چیست؟
لری مَکمِرتری رماننویس و برندهی جایزهی پولیتزر نظر خود را دربارهی کتاب اینگونه بیان کرده است: «آلیسون هوور بارتلت کتاب مفصل و جذابی در مورد یک کتابدزد سریالی و کاراگاهی با پشتکار فراوان که برای سالها او را تحت تعقیب قرار داده است و سرانجام او را دستگیر میکند، نوشته است. این امر به ویژه برای کسانی که با کتابهای قدیمی سر و کار دارند بسیار جذاب است. تجربهی خواندنی خوبی بود.»
دایانا خوانندهی آمریکایی کتاب که خودش هم مجموعهدار است نظرش دربارهی کتاب را این-گونه بیان کرده است: «توانستم از خواندن بیشتر قسمتهای کتاب لذت ببرم و به عنوان یک مجموعهدار میتوانستم با برخی از جنونهای گیلکی ارتباط برقرار کنم ولی اخلاقمدار نبودن دزد مرا مبهوت ساخته بود. آیا کسی میتواند اینقدر حیلهگر باشد؟ این کتاب بصیرت فوقالعادهای دربارهی پیشینه و شخصیت مجموعهداران و فروشندگان کتاب کمیاب ارائه داد. برای من کمی ناامیدکننده بود که بسیاری از مجموعهداران کتاب علاقهای به خواندن گنجینهی خود ندارند. چگونه میتوانند از این فرصت برای غوطهور شدن در دنیای دیگری استفاده نکنند؟ بخشهایی از این کتاب را بهترین گلچین کتابهای جنایی آمریکایی تشکیل داده و همینطور مصاحبهی نویسنده با سارق شگفتانگیز بود. کتاب بسیار جالبی است که برای دوستداران کتاب توصیه می شود.»
محمد از دیگر مخاطبان این کتاب با عشق ورزیدن گیلکی به کتابها همذاتپنداری کرده و نبوغ سارق در دزدیدن کتاب را تحسین کرده است: «جذابیت اصلی داستان برای من از این جهت بود که سارق داستان به هیچ چیز کتاب اهمیتی نمیداد و واقعی بودن داستان و شخصیتها برای من بسیار متحیرکننده بود. انگار وقتی که داستان واقعی باشد به نوعی گیرایی شدیدتری دارد.»
جملاتی از کتاب که شاید انگیزه خواندن باشند
بخشی از کتاب به توصیف اضطراب سندرز در هنگامی که به دنبال گیلکی میگردد را از زبان خودش میپردازد میخوانیم: «حالا خودِ من در نمایشگاه نیویورک، با فکر این موضوعات توی سرم، گام بر میداشتم. مترصد دیدار برنامهریزی شدهام با ساندرز در غرفهاش، و حین تماشای دُور و اطراف با خودم میگفتم شاید یکی از همین آدمها گیلکی باشد. نکند آن مرد مسن باشد که چند متر آن طرفتر دم پیشخانی چشمانش از کتابی جلدچرمی به رنگ سرخ آتشی به کتابی دیگر کمابیش با همان شکل و شمایل در رفتوآمد است؟ یا یکی از آن دو مرد کتوشلوارپوش که توی نخ یک کتاب معماری فرانسوی مربوط به قرن نوزدهم رفتهاند و درِ گوشی با هم حرف می زنند؟ برایم سخت بود که بدون ظن و تردید به افراد نگاه کنم اما با کوشش فراوان راه بر تخیلاتم بستم و به اولین غرفه مدِ نظرم نزدیک شدم.»
درباره نویسنده
آلیسون هوور بارتلت نویسنده و روزنامهنگاری کارکشته است که در نشریاتی همچون نیویورک تایمز، واشنگتن پست و سانفرانسیسکو کرونیکل فعالیت داشته است. نام خانم بارتلت در زمرهی نامداران عرصهی کتاب در سانفرانسیسکو ثبت شده است. وی دربارهی نگارش کتاب مینویسد: «من قسمت عمدهی کتاب را در خانهام نوشتهام، دردفتر کاری رو به باغی کوچک از گیاهان که پسرم سالها پیش در نه سالگی کاشت. کتاب کرویتربوخ که بیشک برای من الهامبخش بود، سه سال روی میز تحریر اتاقم جا خوش کرده بود؛ اگرچه به من تعلق نداشت. اغلب از خود میپرسیدم آیا من هم با پس ندادن آن دزد محسوب خواهم شد؟ یا فقط تا وقتی دزد خواهم بود که آن را پیش خود نگه دارم؟ این مرز بین دزد بودن یا نبودن در کجا بود؟ از آن گذشته، آیا من با نوشتن داستان گیلکی در واقع به سرقتی از نوع دیگر دست زده بودم؟ به این نتیجه رسیدم که من نه دزد کتابم و نه دزد داستان گیلکی، چرا که کتابی را به امانت گرفته بودم که مالکش مشخص نبود و از آن طرف، داستان گیلکی را هم خودش با رضایت خاطر در اختیارم گذاشته بود. اندکی قبل از انتشار کتاب، ساندرز از شغل کاراگاهی کتابش بازنشسته شد.»