در این درام، هیچ غباری از فانتزی، تز برجسته و شگرف، یا حتی یک نظریهی نوین هنر نمیبینیم هیچ نمیبینیم بهجز شعر، نه شعری دلآویز و فریبنده، نه با وزنی آرامشبخش، نه پر از استعارههای پرطمطراق که موجب فراموشکاری میشوند، بلکه شعری گرانسنگ و نیرومند که موجوداتی از گوشت و خون، مثلِ خود ما، میآفریند، آدمیانی که یوهان سیگوریونسان از روح خود در آنان دمیده است. (لئون پینو، مورخ ادبی فرانسوی)