در سال ۱۸۶۵، فیودور داستایِفسکی، داستانی کوتاه تحت عنوان «کروکودیل» را در مجلهی خود، زمانه (دوران)، منتشر کرد. داستانی کوتاه و طنز که با کنایههایی هوشمندانه به شرایط سیاسی، اجتماعی و اقتصادی روسیه آن دوران همراه شده بود. صدوپنجاه سال بعد، تام باسدن بریتانیایی اقتباسی مدرن از کروکودیل را در قالب نمایشنامهای کمدی بهاجرا درآورد.
کروکودیل نخستینبار در سال ۲۰۱۵ منتشر شد و در همان سال برای اولینبار در سالن تئاتر پاویلیونِ منچستر به روی صحنه رفت.
نمایشنامهی کروکودیل ماجرای بازیگری شکستخورده و ناامید به نام ایوان است که روزی در باغوحشی برحسبِ حادثه یک کروکودیل او را میخورد! اما این حادثه تنها شروع ماجراست. ایوان به قعر معدهی کروکودیل سقوط میکند و حالا برای شرایط جدیدش، دیگران به او توجه میکنند. او دیگر تمایلی به بیرون آمدن و جدایی از کروکودیل محبوبش را ندارد و همین خود ماجراهای بعدی نمایشنامه را میسازد.
سوژهٔ نمایشنامهٔ کروکودیل، با اعمال و عکسالعملهای خود، گوشهٔ دیگری از جامعه را نشان میدهد. ایوان در ابتدا نواقص روسیهٔ تحت فرمان تزار را نشانه میگیرد و در صحنههای آغازین نمایشنامه بیوقفه از زمین و زمان شِکوه میکند؛ اما سپس از امکانات این جامعهی سهلانگار بهرهمند میشود و آن توجهی که سالهاست در انتظارش بوده را دریافت میکند؛ آنگاه سرشار از لذت میشود و ارزشهای پیشین خود را فراموش میکند. ایوان نمایندهٔ انسانهای گمشده و متزلزلی است که در تمام جوامع حضور دارند. انسانهایی که زمانی منتقد حکومت بودند و آنگاه که شرایط برای آنان مساعد میشود، نوکر بیچون و چرای همان حکومت میشوند؛ حتی اگر مجبور به زندگی کردن در داخل کروکودیلی عظیمالجثه باشند.
اقتباس از یک داستان کلاسیک، آن هم به قلم داستایفسکی، نیازمند جسارت و خبرگی است. باسدن اثری کلاسیک را با زنده نگهداشتن طنز آن، بار دیگر با لحن و سبکوسیاق امروزی، هنرمندانه روایت میکند و نشان میدهد با وجود ۱۵۰ سال فاصله میان این دو اثر، دغدغههای آدمی همچنان به قوت خود باقیست و انسان همواره در پی پیدا کردن هویت راستین خود و دنیایش است.
«کروکودیل» تام باسدن، نمایشی مفرح با طنزی سیاه است که در عین خنداندن مخاطبش او را با نقدهای گزندهاش محاصره میکند.
خوانندگان کروکودیل، این نمایشنامه را اثری خندهدار، پویا و مدرن معرفی کردهاند.
شروین یکی از خوانندگان وبسایت گودریدز (goodreads) نمایشنامه کروکودیل را اینگونه توصیف کرده است: «این اثر، تعریف درست اقتباس را ارائه میدهد. اثری که بر پایههای اثر مبدأ ایستاده اما کاملا مستقل است.
... یورشِ باسدن به پدیدهای بنام سلبریتی و همینطور پیروی عجیبِ بسیاری از آدمها از چنین شخصیتهایی، بسیار جسورانه است.»
تنها شخصیتی که مضحک بودن شرایطِ پیشآمده را میبیند، دوست نزدیکِ ایوان، زاک است. در قسمتی از این نمایشنامه، زاک در میانهٔ بحث کردن با آنیا، معشوقهاش، که از قضا معشوقهی سابق ایوان و حالا مدافع رفتار اوست، با دلخوری از هویت راستین ایوان و ذات مردمانی مانند او میگوید:
«زاک: میخوای چیکار کنم؟ همهجا بچرخم و از همهچیز عصبانی بشم؟ از نحوهی برخوردی که با کشاورزها موقع نشستن توی یکی از رستورانهای پطرزبورگ میشه شکایت کنم؟ اینها اون کارهاییه که باید بکنم؟
آنیا: تو به من بگو.
زاک: نباید کاری کرد، آنیا. تو فکر میکنی این هنرمندها و دانشجوهایی که قهوه میخورن و دربارهی مارکس و انقلاب دادِ سخن میدن، آیا قراره واقعاً کاری کنن؟ همهش قلابیه. پر از خشم الکیه. اونها فقط از کار کردن فراریان.
آنیا: ایوان سخت کار میکنه.
زاک: ظهر از خواب پا میشه.
آنیا: چون تا شب کار میکنه.
زاک: و توی سینک میشاشه.
آنیا: آره، گفت ارتفاع مناسبی داره.
زاک: الآن دیگه خوب شد، نه؟ دیشب که حالت بههم خورده بود...
آنیا: ایوان از قلبش پیروی میکنه، زاک. همین. مثل همیشه فقط سعی میکنه کاری بکنه که درسته.
زاک: آره، مشکل همینه. این احمقها فکر میکنن همیشه حق با اونهاست. دینو سر و ته گرفتن. این گناهکارها نیستن که باید ازشون ترسید، اونها خطرناک نیستن، باید از درستکارهای لعنتی ترسید که ترجیح میدن آدم بکشن اما اشتباهشونو قبول نکنن»
«توماس ویلیام باسدِن (Thomas William Basden)» بازیگر و نویسندهی بریتانیایی در ۳۰ نوامبر ۱۹۸۰ در ساتنِ لندن متولد شد.
پس از به پایان رساندن تحصیلات ابتدایی خود در مدرسهی خصوصی کینگز کالج، راهی کمبریج شد و پس از اتمام تحصیلاتش، فعالیت حرفهای خود را از سال ۲۰۰۷ با حضور در فستیوال ادینبرو و اجرای نمایش طنزی تکنفره آغاز کرد. او در همان سال از این جشنواره، جایزهی بهترین کمدین تازهکار را دریافت کرد. از ابتدای ۲۰۰۸، باسدن همکاری با رادیو بیبیسی۴ را آغاز و حوزههای فعالیت خود را گستردهتر کرد و رفتهرفته بهعنوان یکی از بازیگرانِ شناختهشدهی کمیک در بریتانیا و از نویسندگانِ طنز تئاتر و تلویزیون شناخته شد.
باسدن از همان آغاز نویسندگی نوید حضور هنرمندی کمیک و خلاق را به جامعهی هنری داد؛ در همین راستا او اولین نمایشی که به قلم خود او خلق شده بود را در سال ۲۰۱۰ با نام «حزب» به روی صحنهی تئاتر لندن برد. نمایشی سیاسی-کمدی و انتقادی که مجلهی گاردین به آن امتیاز ۴ از ۵ را داد. او با اقتباس از آثار منحصربهفرد و ممتاز ادبیات داستانی، این آثار را بار دیگر با لحنی متفاوت روایت میکند. نمایشنامههایی چون «جوزف کی» که اقتباسی از رمان مشهور کافکا، «محاکمه» است و همچنین اولین تجربهٔ باسدن در اقتباس از آثار ادبی بهشمار میرود.
تمامی نمایشنامههای باسدن همواره فضایی کمیک، همراه با لحنی نقادانه دارند که به کوچکترین تا بزرگترین نواقص موجود در هر جامعهای با شوخیهایی تند و تیز معترض میشوند.
توماس باسدن این روزها ساکن لندن است. از دیگر آثار مطرح او که برخی از آنها موفق به کسب جوایز مختلفی شدهاند، میتوان به بازی در سیتکامهای «After Life» و «Here We Go» و خلق نمایشنامههایی همچون «مرگ تصادفی یک آنارشیست» اقتباسی از اثر داریو فو و «جنگ است» اشاره کرد.