شاعری با یک پرندۀ آبی مجموعهای است از سرودههای چارلز بوکوفسکی که توسط مجتبی ویسی گردآوری و ترجمه شده و نشر ثالث آن را در سال 1387 منتشر کرده است. بوکوفسکی به شکل و فرم دیگری از بیان، بازگویی و اجرای شعر اعتقاد دارد و همین باعث میشود در شاعری با یک پرندۀ آبی تجربۀ متفاوتی از خواندن شعر و رویارویی با آن داشته باشیم. بوکوفسکی میخواهد با مخاطبش راحت و بیپرده ارتباط برقرار کند و سعی دارد شعر را تا حدی که میشود، ملموس و دستیافتنی کند.
مترجم در ابتدای کتاب دربارۀ شعر بوکوفسکی معتقد است که او بهنوعی در شکل و ساختمان شعر شالودهشکنی میکند و کلمات را طوری کنار هم میچیند که نتوان آنها را مانند شعر شاعران دیگر قرائت کرد. نوشتههای بوکوفسکی مستقیم، تلخ و نیشدار است و هرچه را میبیند و بر او میرود، مینمایاند و لابهلای آن، برمیآشوبد، اعتراض میکند و به نقد میکشد. او آنقدر زبانش را ورز داده که بتواند هرچه را مینویسد به شعر دلخواه تبدیل کند.
شاعری با یک پرندۀ آبی مجموعه اشعار یک نویسنده/شاعر است که از جریان رایج ادبی، قراردادها و الگوهای موجود ناراضی است و در این اشتیاق میسوزد که برداشت خود از نوعی واقعیت را با مخاطبان در میان بگذارد.
مخاطبان در سایت آمازون دربارۀ سرودههای بوکوفسکی چنین نوشتهاند:
ـ «این گنج است. بیشتر چه بگویم؟ ... متشکرم چارلز بوکوفسکی!»
ـ «من زیاد شعر نمیخوانم، اما این یک چیز بسیار متفاوت است. فقط همین یک نفر میتواند با من دربارۀ جهنمی که هر بار چشمانم را باز میکنم با آن روبهرو هستم، صحبت کند و من نیز بپذیرم که باید یک روز دیگر، واقعیت زشتی به نام انسانیت را تحمل کنم.»
ـ «اگر از رمانهای بوکوفسکی لذت میبرید، از اشعارش نیز لذت خواهید برد... .»
یکی از اشعار کتاب با عنوان «پدرم و مفتخور» چنین است:
«پدرم به کار اعتقاد داشت
افتخار میکرد به داشتن یک شغل.
گاهی که بیکار میشد
آنوقت احساس شرمندگی بسیار میکرد،
شرمنده چنانکه صبحها
از خانه بیرون میزد و عصرها فقط برمیگشت،
نکند همسایهها بویی ببرند.
ولی من،
همسایهمان، آن مرد را دوست داشتم
که فقط
روی صندلی در حیاط پشتی مینشست
و بهسوی دایرههایی
که کشیده بود روی دیوار گاراژش
دارت پرتاب میکرد.
در لسآنجلس در 1930
او چنان عقلی داشت که انکارش
حتی برای گوته، هگل، کییر کگارد،
نیچه، فروید، یاسپرس،
و هایدگر و توینبی هم
بسیار دشوار بود.»
هنری چارلز بوکوفسکی در 16 اوت 1920 در آندرناخ آلمان متولد شد و والدینش زمانی که او دوساله بود به امریکا رفتند. مادرش آلمانی بود و پدرش یک سرباز امریکایی لهستانیتبار، که در جریان اشغال آلمان توسط ارتش امریکا، پس از جنگ جهانی اول، یکدیگر را ملاقات کردند.
در دوران کودکی و نوجوانی چارلز هر چیزی یافت میشد جز لذت و شادی؛ اما او نهایتاً بهجای تلخکام شدن سعی کرد از تجربیات و دستاوردهای این روزهایش استفاده کند و به انزوا نرود. نباید تردید داشت که بوکوفسکی شاعر و نویسندهای جدی بوده و در آثارش همواره به مسائلی چون عشق، مرگ، شجاعت، ترس، طبقات اجتماعی، طغیان، روابط جنسی و ... اشاره شده است. بوکوفسکی در 9 مارس 1994 در سانپدرو کالیفرنیا درگذشت.