کتاب ملکه زیبایی لینین نوشته مارتین مکدونا را حمید احیاء به فارسی برگردانده و نشر نیلا آن را منتشر کرده است. مارتین مکدونا در نمایشنامه و کتاب ملکه زیبایی لینین داستانی را روایت کرده که در کوههای کانه مارا جریان دارد و ماجرای زندگی زنی تنها به نام مورین فولان است.
مگ، مادر پیر و خودخواه مورین است که دخالتش در اولین و احتمالاً آخرین رابطه عاشقانه او باعث مسائلی میشود که موجی از خنده و ترس شکل بگیرد. این کتاب برای کسانی که به مطالعه نمایشنامه علاقه دارند، مناسب است.
مارتین مکدونا نمایشنامهنویس، فیلمنامهنویس و فیلمساز ایرلندی-بریتانیایی یکی از مهمترین نمایشنامهنویسانِ ایرلند به شمار میرود. او برنده جایزه منتقدان تئاتر در سال ۱۹۹۶ با عنوان امیدوارترین نمایشنامهنویس برای نمایشنامه ملکه زیبایی لینین نیز بوده است.
نیویورکتایمز در اشاره به این اثر مینویسد: «مکدونا، یک داستانسرای مادرزاد است.» محسن امانت دربارهی این اثر مینویسد: «لینِین مکانی که زادگاه پدرِ مک دونا بود و جایی برای گذراندنِ تابستانهایِ کودکیِ او. نمایشنامه روایتِ زندگی سه نسل است. سه نسل از آدمهایی که هر کدام دیدگاه خود را نسبت به زندگی در ایرلند دارند. مورین دختر چهل سالهای است که وظیفهی نگهداری از مادر غرغرو و خودخواه خود یعنی مگِ هفتاد ساله را بر عهده دارد. زندگیای که خلاصه میشود در قرصِ مُسهِل و شیر برنج و چای، در خانهای که بویِ شاش میدهد. مورین روزی به وسیلهی رِی بیست ساله که پیغامرسانِ برادر بزرگ خود پاتو است، به مهمانی خداحافظی داییشان دعوت میشود. مهمانی خداحافظی به مناسبت رفتنِ دایی جان به آمریکا. چیزی که در لینِین اتفاق متداولیست... لینِین یک روحِ تسخیر کننده است که همه میخواهند از آن بگریزند. حتی اگر دلبستگی به آن داشته باشند ــ شاید مادر هم روزی میخواسته بگریزد؟ شاید مادر هم روزی به منجیای که او را از لینِین ببرد نرسیده باشد. یا او را گم کرده باشد ــ لی نِین برایِ مورین مثل خانهشان، بویِ شاش میدهد. اما راهِ گریز از آن چیست؟ هجرت؟ یا پاک کردن سنتها (کشتنِ مادر)؟ شاید هم هیچکدام.»
«پاتو: خب حالا که چیزی نشده. هان؟ خیلی آدما مسئله روحی پیدا میکنن. مورین: آره. خیلی از خل و دیوونهها. پاتو: خـل و دیوونهها نه. آدمای تحصیلکرده هم این طوری میشن. راستش واقعیت اینه که اگه خیلی تحصیلکرده باشی احتمالش بیشتره. اون طفلک «اسپایک میلیگن»، مگه اون همیشه آشفتگی روحی پیدا نمیکنه؟ هیچ وقتم ناراحتیش تمومی نداره. منم خودم بعضی وقتا مسئله روحی پیدا میکنم. ابایی هم ندارم که کسی بدونه. خجالت نداره که. معنیش فقط اینه که زیاد فکر می کنی و همه چی رو میریزی تو دلت. مورین: خجالت نداره آدمو یه ماه بندازن تو دیوونه خونه؟ نه؟ پاتو: خجالت نداره آدم به یه چیزایی فک کنه و خودشو ناراحت کنه. من اینو میگم. دیوونه خونه هم کلمه خوبی نیس که میگی. خودتم اینو خوب میدونی مورین.»
مارتین مکدونا نمایشنامهنویس ایرلندی-بریتانیایی یکی از تواناترین نمایشنامهنویسان ایرلند محسوب میشود. مکدونا در سال ۱۹۷۰ در خانوادهای ایرلندی و در کمبرولِ لندن چشم به جهان گشود. پدر و مادرش بعد از مدتی و زمانی که هنوز او و برادرش کم سن و سال بودند آنها را در لندن رها کردند و به شهرستان گلوی در ایرلند بازگشتند. مکدونا در شانزده سالگی دیگر به مدرسه نرفت و چند سالی در جنوب لندن سرگردان بود تا اینکه شغل سطح پایینی برای خودش پیدا کرد. اما بعد از مدتی آن کار سطح پایین را هم کنار گذاشت و تصمیم گرفت تا قلم خودش را به کار اندازد.
برای مشاهده سایر رمان های روز دنیا میتوانید به دستهبندی خرید رمان مراجعه کنید.