کتاب «تبارشناسی اخلاق» (On the Genealogy of Morality)، اولین بار در سال ۱۸۸۷ میلادی منتشر شده است. «تبارشناسی اخلاق» از «فریدریش نیچه» توسط داریوش آشوری به فارسی برگردانده شده و «انتشارات آگه» این کتاب را در سال ۱۳۸۸ چاپ کرده است.
تبارشناسی اخلاق از مهمترین آثار نیچه است که شامل سه رساله دربارهی ریشه و خاستگاه اخلاق است. اخلاقی که آبشخور آن سنت مسیحیت در فرهنگ غرب است اما اکنون باطل شده است. این کتاب را میتوان به نوعی ادامه کتاب «فراسوی نیک و بدی» دانست که نیچه در آن به ذکر نکات مهم اما خلاصهای از آنچه دربارهی اخلاق مطرح کرده است، میپردازد. این کتاب شروعی است بر نفی و نهی آنچه تاکنون در مورد پیشفرضهای اخلاقی موجود بوده است. آرمانشهرِ نیچه هم همین گونه است. او همه چیز را خراب میکند اما خرابی که خود از ابتدا ویران بوده است. نیچه هنرش همین است که بنیاد ویران شدهی اخلاق امروزی را با زبان شاعرانهی خود تصویر و جهانیان را متوجه این موضوع کُند.
در ادامه نظر بعضی از خوانندگان که در سایت گودریدز دیدگاه خود را ثبت کردهاند، با هم میخوانیم. خوانندهای با توجه به تاثیر نیچه بر نویسندگان دیگر میگوید: «این دومین اثر از فردریش نیچه است که بعد از کتاب فراسوی نیک و بد خواندم. از آنجا که گفته میشود این فیلسوف آلمانی تأثیر قابل توجهی بر آلبر کامو داشته است، تصمیم گرفتم قبل از خواندن کتاب «بیگانه» کامو، کتاب «تبارشناسی اخلاق» نیچه را تمام کنم.» خوانندهای دیگر با اشاره به اینکه این کتاب بهترین کتاب نیچه است، نکتهای را با زیرکی بیان میکند که خود در حین خواندن کتاب احساس کرده است. او مینویسد: «کتاب حاوی سه مقالهی منسجم است. این بهترین اثر نیچه است. تقریباً همه ایدههای اصلی او در این کتاب پنهان شده است. فقط در مورد نیچه چیزی وجود دارد که وقتی او دربارهی آن حرف میزند، احساس تحقیر و سرخوردگی میکنید و آن اینکه میدانید او نسبت به نوع بشر و حتی خوانندهی کتابش این عقیدهها را دارد!» اما کدام عقیدهها؟ همان عقیدههایی که نیچه را وا میدارد تا بگوید: «خدا مرده است و شماها خدا را کُشتید!» انگشتِ اتهام نیچه به سمت بشر است که با جهالت خویش فاجعهای که رقم زده است را درک نمیکند و به این زودیها هم درک نخواهد کرد. خوانندهای دیگر کار بزرگ نیچه در این کتاب را دروغهایی میداند که او فریاد میزند: «در «تبارشناسی»، نیچه ارزشهای اخلاقی را نهتنها با خاستگاه آنها (که در احساسات و اعمال یهودیت- مسیحیت ریشه دارد)، بلکه با بازسازی ارزشهای تاریخی، روانی و پیدایش، مورد ارزیابی مجدد قرار میدهد. تجزیه و تحلیل مردمشناختی این ارزشها و نگرشها برای بهتر نشان دادن آنها، یعنی جلوه دادن آنها به-عنوان بسیاری از توهمات و دروغها، کار بزرگ نیچه در این کتاب است.»
نیچه کتاب را با لحن همیشه شورانگیز خود اینگونه شروع میکند: «ما خود برای خود ناشناختهایم - ما اهل شناخت و به دلایل درست. ما هرگز پیِ خود نگشتهایم- پس چهگونه تواند بود که روزی خود را بیابیم؟ و چه راست گفتهاند با ما که «دلِتان آنجاست که گنجِتان آن جاست.» و گنجِ ما آن جاست که کندوهای دانش ماست.» در بخشی دیگر از کتاب نیچه دربارهی پیشفرض بنیادین انسان جدید که حیوانی درندهخو است و فرهنگ و تمدن که هدفش چیزی جز اهلی کردن این حیوان نیست، مینویسد: «با این فرض که هر آنچه امروز، باری، به گونهای «حقیقت» میانگارند، خالی از حقیقت نیست، یعنی اینکه معنای تمامی فرهنگ جز پروراندن جانوری خانگی و فرهیخته از درون جانوری شکاری «انسان» نیست.»
در جایی دیگر از کتاب، نیچه با بیان اینکه انسان امروزی وحشتی را با خود به همراه دارد و این وحشت عرصه را بر او تنگ کرده است، مینویسد: «از وحشتی که از انسان در دل ما نشسته است، ما عشق به او نیز از یاد بردهایم، احترام به او را و امید بستن در او را، حتی ارادهی گراینده به او را.»
در بخشی دیگر از کتاب، نیچه با اشاره به کتاب کمدی الهی از دانته، نویسندهی مشهور قرن ۱۳ میلادی، مینویسد: «دانته، به گمانِ من، خطای ناشیانهای کرد که با ابتکارِ ترسآوری بر سر دروازهیِ دوزخِ خویش این برنوشته را نهاد که «مرا نیز محبتِ جاودانه آفریده است.» اما بجاتر آن میبود که بر سر دروازهی بهشتِ مسیحیت با آن «شادکامیِ آمرزیدگیِ جاوداناش» بر مینوشتند که «مرا نیز نفرتِ جاودانه آفریده است، البته، اگر که میشد یک حقیقت را بر سردر یک دروغ نشاند!»
فریدریش ویلهِلم نیچه (Friedrich Wilhelm Nietzsche) فیلسوف، شاعر، جامعهشناس و منتقدِ فرهنگیِ بزرگِ آلمانی است. نیچه کتابی که معرفی آن را خواندید را دقیقا چند سال قبل از فروپاشی ذهنی خود نوشت و همین امر آثار پایانی این فیلسوف بزرگ را حائز اهمیت میکند. نیچه دههی آخر عمر خود را در بیمارستان روانی سپری کرد و در سال ۱۹۰۰ یعنی ۱۳ سال بعد از انتشار این کتاب از دنیا رفت. از کتابهای دیگر او میتوان به «انسانی زیادی انسانی»، «فراسوی نیک و بدی» و «چنین گفت زرتشت» اشاره کرد. همهی این کتابها از مهمترین آثار نیچه هستند که تاثیر عمیقی بر متفکران بعد از خود گذاشتهاند. داریوش آشوری، مترجم قابلی است که کتابهای زیادی از نیچه را به فارسی ترجمه کرده است.