کتاب «اگر فریدا بود چه میکرد» را آریانا دیویس نوشته است. این کتاب در سال 2020 به چاپ رسید و مورد استقبال خوب مخاطبان قرار گرفت. استقبال از این کتاب باعث شد آوازهی آن به ایران نیز برسد و انتشارات کولهپشتی این کتاب را در 240 صفحه و در قطع رقعی با ترجمهی بسیار خوب زهرا عالمی روانهی بازار کند.
فریدا شخصیتی است که همان اندازه که به خاطر روح سرکشش مورد تمجید و تحسین دیگران قرار گرفت، هنر و استعدادش در نقاشی نیز بسیار مورد احترام است. کتاب «اگر فریدا بود چه میکرد» به ابعادی از زندگی فریدا میپردازد که با هنر، نقاشی و عشق گره خورده است. در این کتاب، نویسنده انگار روح با جسارت فریدا را احضار میکند تا به مخاطبانش که اغلب خانمها هستند بیاموزد که بدون هیچ ترس و واهمهای بیافرینند و احساساتشان را خیلی راحت و صریح ابراز کنند. در این کتاب، مخاطب در نقش همسفری است که با نویسنده و در واقع با فریدا همراه میشود تا ببیند او چگونه درد خود را به قدرت تبدیل کرد و توانست آثاری الهامبخش برای نسلهای بعد به جای بگذارد. فریدا نمادی از امید، تغییر، انقلاب و بالندگی است و قطعا میتوان از زندگی او درسهای بیشماری گرفت. آریانا دیویس در کتاب «اگر فریدا بود، چه میکرد؟» نشان میدهد چگونه میتوان خود را بپذیرفت، جسورتر بود و عشق ورزید، و در واقع این کتاب به این نکته میپردازد که زنان تا چه اندازه دارای قدرت هستند. این کتاب برای کسانی که به خودیاری علاقه دارند و دوست دارند قدرت درون خود را کشف کنند مناسب است.
الیسا در مورد تجربهی مطالعهی این کتاب اینگونه میگوید:
«شخصیت فریدا برای من بسیار شخصیت افسانهای و تاثیرگذاری است که در زندگیام همیشه الگو بوده است. اکثر کتابهایی که در مورد او نوشته میشود را با اشتیاق میخوانم. اما این کتاب تفاوت بزرگی با کتابهای دیگر دارد. در این کتاب با ابعادی از شخصیت فریدا مواجه میشویم که تا قبل از این، زیاد به آن توجه نشده و در هالهای از ابهام باقی مانده بود. این کتاب و مطالعهاش را به تمام علاقهمندان به این شخصیت بزرگ پیشنهاد میکنم.»
پاراگراف ابتدایی کتاب را در زیر میخوانیم: «ملکهها، بازیگران، جنگجویان و چهرههای اجتماعی زیادی وجود دارند؛ از کلئوپاترا گرفته تا بیانسه. در طول تاریخ، زنانی که بتوانیم از آنها برای داشتن عزت نفس الهام بگیریم به وفور یافت میشوند. همچنین شکی نیست که داستان زندگی فریدا کالو او را به یکی از موثرترین زنان نمونه تاریخ تبدیل میکند، استاد تبدیل تلخیهای زندگی به شیرینی. تحقیق در مورد زندگی فریدا کالو برای بررسی اینکه چگونه از کودکی بیمار به یکی از مشهورترین چهرههای تاریخ تبدیل شد، کار آسانی نبوده است. انجام این کار نیازمند صرف تمام لحظات بیداریام برای وقت گذراندن با فریدا بوده است، خیلی زود، او بر زندگی من مسلط شده بود. ناگهان طی رفتوآمد روزانهام در محلههای نیویورک، متوجه تأثیرات محسوس او شدم؛ او آنجا بود، تصویر یک دیوارنوشته که به سرعت از جلوی چشمم میگذشت، در رقص دامن یک رهگذر، در صدای آهنگ مکزیکیای که از اتاق کم نوری به گوش میرسید. در مکالماتم، متوجه میشدم کلماتی که از دهانم خارج میشدند، خیلی به حرفهای فریدا که در دفتر خاطراتش نوشته بود، شباهت داشتند. خیلی زود سبک لباسهایش هم به کمد لباسم راه پیدا کرد، رنگ لباسهای داخل کمدم روشنتر شد و مجموعه اکسسوریهایم با تلفیقی از طرحهای الهام گرفته از بومیها بیشتر شد.»
پاراگرافی از کتاب را که در مورد شخصیت فریدا میگوید را در ادامه میخوانیم:
«در واقع من معتقدم بزرگترین موفقیت خلاقانه او به هیچ وجه، نقاشیهایش نبود، بلکه نمایش هنرمندانه زندگیاش بود. نمایش درامی که او با یک نقش اصلی خلق کرد، چنان شهرت و جذابیتی داشت که از آن زمان تاکنون، چندین نسل در کتابها، مقالات، نمایشگاهها و فیلمها به زندگی او پرداختهاند. فریدا کالو یک معما بود، یک جادوگر، زنی که از اینکه او را نمیفهمیدند هم لذت میبرد. با این حال، ما فقط از یک چیز در مورد فریدا کالو مطمئن هستیم: او بسیار با اراده و با اعتماد به نفس بود. هنگام تحقیق در مورد این زن که در عقایدش استوار بود، فمینیستی که با افتخار به معیارهای معمولی که امروزه نیز به عنوان استاندارد زیبایی زنان دیده میشوند، اهمیتی نمیداد، این فریدای با اعتماد به نفس را با فریدای جوانی که بعد از اینکه هم سن و سالانش لقب «پاکوتاه» به او دادند، دامنهای بلند میپوشید و معلولیتش را مخفی میکرد، مقایسه کردم. این مقایسه سؤالی را به وجود آورد: آیا فریدا واقعا اعتماد به نفس داشت یا در پنهان کردن احساساتش مهارت داشت؟ حتى فردی با حداقل دانش هنری، میتواند با یک نگاه به نمونه کارهای فریدا به وضوح ببیند که این هنرمند خیلی خودش را دوست داشته و یا بسته به نوع نگاه شما خودشیفته بوده است. او در زندگی واقعی خود درست مثل روی بوم نقاشی، گستاخ بود. مثل حرفهایی که در نامهای ارسال نشده، برای همسرش دیه¬گو نوشت: «من کوچکترین اهمیتی به اینکه مردم چه فکری میکنند نمیدهم، من برای نقاش شدن به دنیا آمدم و از اول هم دردسر داشتم، اما برای خودم خوش و خرم بودم، شما نفهمیدید من چه کسی هستم. من عشق هستم، شادمانی هستم، جوهر زندگی، احمق و سرسخت هستم، من هستم... به سادگی هستم.»
در پاراگراف زیر بیشتر با زمان قبل از نقاش شدن فریدا آشنا میشویم:
«تقریبا در همان زمان، دوست پدر فریدا، فرناندو فرناندز، که یک چاپگر بود، آموزش طراحی به فریدا را شروع کرد و به زودی دفترش از طراحیها پر شدند. تا آن زمان، هیچ نقاشیای در کار نبود. بعد از تصادف اتوبوس در سال ۱۹۲۵، که او را برای بهبودی به ماهها بستری شدن وادار کرد، او نقاشی را امتحان کرد. اغلب با استفاده از رنگ روغنهای پدرش پرترههایی از خانواده، دوستان و ملاقات کنندگانش میکشید، اما سادهترین موضوع نقاشیاش این بود که در آینه به خود خیره شود. طی سه دهه بعد از آن، فریدا پنجاهوپنج پرتره از خود میکشد. حساسیت او نسبت به تصویر خودش ممکن است از همان شرایط آسیبزا آغاز شده باشد و شاید به همین دلیل بود که فریدا به یکباره استوار و با اعتماد به نفس شده و از درون، احساس تزلزل کرده بود. دوگانگیای که هر چه بیشتر به نقاشیهایش نگاه کنید واضحتر دیده می شود. اکنون وقتی به آثار فریدا نگاه میکنیم، به ویژه از دید زنان، میتوانیم شجاعت را در نقاشیهای او ببینیم. کم پیش میآید که یک عکس سلفی بدون ویرایش، رنگ و لعاب دادن و دستکاری کردن در شبکههای اجتماعی پست شود، همهی اینها به لطف نرمافزارهایی که به راحتی در دسترس هستند، امکانپذیر است.»
آریانا دیویس، که سرپرست امور دیجیتال مجلهی اپرا است و قبلاً در رسانههای ریفاینری و یو اس ویکلی کار کرده یکی از نویسندگان مطرح در نیویورک است. او همچنین برای مجلات نیویورکر، گلامور، ماری کلر و پاپ شوگر لاتینا نویسندگی کرده و به عنوان یک متخصص امور تفریحی با اکسس هالیوود، تارمون هال، ویاچ، تیالسی و... همکاری داشته است.