کتاب «عادت میکنیم» نام رمانی است به قلم زویا پیرزاد، نویسنده ارمنیتبار معاصر. این کتاب برای نخستینبار در سال 1383 توسط نشر مرکز منتشر شد و بیش از چهل بار به تجدید چاپ رسید. کتاب «عادت میکنیم» در ایتالیا، گرجستان و فرانسه ترجمه و چاپ شده است.
کتاب «عادت میکنیم» که یکی از پرفروشترین رمانهای دو دهه اخیر بهشمار میرود، روایتی است از زندگی سه نسل از زنان یک خانواده. داستان در دهه هشتاد شمسی رخ میدهد و هرکدام از زنان خانواده به فراخور سن خود، با مشکلاتی درگیر است. آرزو زنی است که در جوانی از همسر خود جدا شده و اکنون مرد دیگری سر راه او قرار گرفته است. آیه دختر آرزو از حضور این مرد در زندگی مادرش ناخشنود است و ماهمنیر مادر آرزو هم به دلایل دیگری با این رابطه مخالف است.
یکی از کاربران گودریدز نقد مفصلی بر «عادت میکنیم» نوشته و آن را به قصههای پریان تشبیه کرده است: «زویا پیرزاد همهجا آگاهانه از سانتیمانتالیسم و نمایش احساسات رقیق پرهیز میکند و این یکی از امتیازات کار او است. اما ساختار و شخصیتهای این اثر یک افسانه پریان به وجود آوردهاند. از آنجا که طرح داستانی ساده و مینیمال است، یکی از تمهیدهایی که قرار است خواننده را به جلو هل دهد، رمزآمیزکردن شخصیت سهراب زرجو است. سهراب جملههای آرزو را از وسط میبرد تا با نکتهای هوشمندانه آنها را تمام کند و با این کار، در بازی لفظی پوشیده و رمانتیک، دست بالا را داشته باشد. همزمان از پاسخ دادن به پرسشهای سرراست آرزو درباره خودش با بیتفاوتی طفره میرود.»
فاطمه محمدبیگی نقدنویس، مشخصه اصلی آثار پیرزاد را زنان قدرتمندی میداند که تسلیم سرنوشت نمیشوند و آینده را آنگونه که میخواهند، رقم میزنند: «تصویری که این رمان از تقابل نسلها و بهویژه آرمانها و اهداف نوجوانان امروزی ارائه میدهد، نقطه قوتی به حساب میآید که نمیتوان آن را نادیده گرفت. خواندن آثار زویا پیرزاد میتواند مقدمهای باشد برای دلبستگی به ادبیات جدی زنان از گذشته تا امروز. او مخاطب گستردهای را با خود همراه میکند و به آنها نشان میدهد که یک داستاننویس قوی چطور میتواند پلی محکم بین ادبیات عامهپسند و ادبیات جدی بزند.» او بر این باور است که استفاده از موضوعات ساده و تکراری زندگی و تبدیل آنها به داستانهایی قوی و تاثیرگذار، نقطهقوت داستاننویسی پیرزاد است: «بسیاری از منتقدین سرسخت ادبی معتقدند که فضاهای داستانی پیرزاد، درست از همان جایی میآید که اکثریت هنرمندان در آن به دنبال استثناها و اتفاقات غیرطبیعی میگردند. اما زویا پیرزاد با دستمایه قرار دادن همین روال طبیعی و روزمره زندگی به جایی میرسد که همان اکثریت سابق از رسیدن به آن عاجز هستند.»
خواننده در صفحات ابتدایی داستان با شخصیت اصلی آشنا میشود؛ یک زن میانسال که شغلی مردانه دارد: «آرزو پیاده شد. یک دستش کیف مستطیل سیاهی بود که دو سگکش به زور بسته شده بود، دست دیگر سررسید جلد چرمی و تلفن همراه. قد متوسط داشت و پالتو خاکستری راسته پوشیده بود. رفت طرف مغازه ای دو دهنه با تابلوی چوبی رنگ و رو رفته. روی تابلو با خط نستعلیق نوشته شده بود: بنگاه معاملات ملکی صارم و پسر.»
در بخش دیگری از کتاب میخوانیم: «شیرین فنجان را برگرداند توی نعلبکی: کاش مادرت بود فال میگرفت. پرسیدم: تو چی فکر میکنی؟ به حمید تلفن بکنم؟
- نه. تلفن نکن. تلفن هم کرد چیزی نگو. این همه گفتی چه فایده داشت؟ پاها را گذاشت زمین و تکیه داد به پشتی صندلی: غیر از اینکه باز حمید به مادرت گله کند که آرزو بداخلاق شده و مادرت بیفتد به جانت که خواهرزاده عزیزم را الاخون والاخون کردی و آیه نق بزند که بابای نازنینم را از من جدا کردی... فنجان قهوه را گذاشت روی دستمال کاغذی چارتا و برداشت. گذاشت و برداشت: عوض تلفن کردن به شوهر سابق، از من میپرسی به زرجو تلفن کن.»
در ادامه میخوانیم: «تا آرزو بُراق شد، شیرین براقتر شد که: باید به مشتری برسیم. این هم یکی مثل بقیه. فنجان را راند عقب، مدادی برداشت شروع کرد به تراشیدن: چطور به باقی مشتریها صدبار زنگ میزنی و دویستبار جا نشان میدهی و به هر سازشان میرقصی؟ چشمهای درشت قهوهای ریز شد. این همه اصرار برای چی بود؟ باز چه خیالی افتاده بود به سر شیرین؟ سیگار آتش زد: برای کسی که بداند چه میخواهد و فکر نکند در سوییس زندگی میکنیم، با ساز که هیچ، با اخبار رادیو هم میرقصم. امینی تا حالا سه تا آپارتمان نشانش داده، خودم بیشتر از چهار پنج تا. هر بار پیفپیف کرده که از این آپارتمانهای پستمدرن دوست ندارم. ساده، بیادا اصول، باهویت.» پک زد به سیگار: باهویت! هه...»
زویا پیرزاد در سال 1331 در آبادان متولد شد. در جوانی به تهران آمد و ازدواج کرد و اکنون در آلمان زندگی میکند. او با رمانهای «چراغها را من خاموش میکنم» و «عادت میکنیم» در ایران شناخته شد که هر دو از کتابهای پرفروش معاصر بودهاند. پیرزاد جایزه بهترین رمان سال پکا، جایزه بهترین رمان سال بنیاد هوشنگ گلشیری، جایزه کتاب سال وزارت ارشاد جمهوری اسلامی و لوح تقدیر جایزه ادبی یلدا را برای کتاب «چراغها را من خاموش میکنم» دریافت کرد.
مجموعه داستان «طعم گس خرمالو» نیز موفق به دریافت جایزه کوریه انترناسیونال سال 2009 شد و در ایران نیز یکی از برندگان جشنواره بیست سال ادبیات داستانی بود. ترجمه «آلیس در سرزمین عجایب» اثر لوئیس کارول و «آوای جهیدن غوک» که مجموعهای است از هایکوهای شاعران آسیایی از دیگر آثار پیرزاد است.