فلسفۀ زندگی زناشویی ترجمهای است از کتاب Philosophie de la vie conjugale اثر اونوره دو بالزاک که بنفشه فریسآبادی آن را از زبان فرانسه به فارسی برگردانده و کتاب توسط نشر ققنوس، در مجموعۀ پانوراما(3) منتشر شده است. فلسفۀ زندگی زناشویی که دومین کتاب بالزاک پیرامون مسئلۀ ازدواج است، در 10 بخش نوشته شده و نگاهی است طنازانه به روابط زن و مرد و مسائلشان در زندگی مشترک.
بالزاک در فلسفۀ زندگی زناشویی مشکلات یک زوج متأهل را تصویر میکند: آدولف و کارولین. او کتاب خود را اینگونه آغاز میکند: «پس از رسیدن به سطح مشخصی در عرض یا طول جغرافیایی در اقیانوس زندگی زناشویی، دردی مزمن و متناوب که کمی هم به دنداندرد شبیه است، نمایان میشود... به گمانم همینجا جلو مرا بگیرید و بگویید: "چطور میتوان این سطح را در دریای زندگی مشترک بالاتر برد؟ شوهر چطور هنگام کشتیرانی میفهمد که به این نقطه رسیده است؟ آیا میتوان مانع اصابت کشتی به صخره شد یا نه؟"».
فصل اول کتاب «گرمای پاییزۀ زندگی زناشویی» نام دارد. این اصطلاح به معنای گرم شدن دوبارۀ هوا برای دورۀ کوتاهی در ماه نوامبر است که درواقع به معنای واپسین دورۀ پویایی، لذت، جوانی و عشق پیش از کهولت و ازکارافتادگی نیز به کار میرود؛ واپسین گرمای لذتبخش سال پیش از فرارسیدن زمستان. کتاب از این واپسین گرما، که خود اخطاری است برای رویارویی با بُعد دیگری از زندگی مشترک، آغاز میشود و با «جایی که آن را فِلیچیتای پایان اُپرا و حتی پایان زندگی مشترک مینامند» پایان مییابد.
فلیچیتای در زبان ایتالیایی به معنای خوشبختی است. در اپراهای ایتالیایی به فضا و حالوهوای پایانیترین بخش اپرا نیز اطلاق میشود. خوانندۀ عزیز! فکر میکنم از عناوین آغازین و پایانی کتاب حتماً حدس زدهاید از کجا به کجا خواهیم رسید!»
نظر خوانندگان در سایت آمازون دربارۀ کتاب چنین است:
ـ «فلسفۀ زندگی زناشویی» نوشتۀ بالزاک لحظهای لذت خالص را به شما هدیه میدهد. ما با خواندنش میخندیم، اما نباید آن را ساده گرفت. او درواقع یک جنگ موضعی را تحلیل میکند... .
ـ داستان یک زن و شوهر از اولین دامها. جملات کوچک، حسادت، رازداری، سرزنش، سیاهنمایی، هزینهها، استراتژی سلطه و ... . بالزاک زن را مسخره میکند، بدون اینکه نقش زیبایی را به شوهر بدهد.
ـ این کتاب یک کتاب کلاسیک است که از خواندن آن خوشحالم، اما کتابی است با زبان سنگین و نهچندان دلنشین. من آن را بهطور خاص توصیه نمیکنم ... .
در بخشی از کتاب میخوانیم:
«کارولین با زن یکی از دوستانتان که نظرش دربارۀ شما برایتان بسیار مهم است، روی مبل نشسته. از انتهای سالنی که در آن مشغول صحبت کردن با مردان دیگر هستید، ضمن دیدن حرکت لبهای کارولین، صدایش را میشنوید که با لحن گلادیاتور جوانی که به صحنۀ نبرد میرود، میگوید: "موسیو اینطور خواستند!..." شما که در اوج خودپسندی و غرورتان عمیقاً تحقیر شدهاید، ضمن شنیدن صحبتهای دوستانتان، دلتان میخواهد در گفتگوی کارولین و آن زن نیز حضور داشته باشید. به این ترتیب جوابهایی که به سؤالات دوستانتان میدهید موجب میشود که از شما بپرسند: "در چه فکری هستی؟" چراکه ادامۀ گفتگو را از دست دادهاید و همانطور که آنجا ایستاده و پا به زمین میکوبید با خود میگویید: "او دارد دربارۀ من چه میگوید؟"»
اونوره دو بالزاک در 20 مه 1799 در شهر تور فرانسه به دنیا آمد. مادرش از طبقۀ بورژوای پاریس و پدرش پیش از آنکه منشی شورای سلطنتی شود، مسئولیت منشیگری دادستانی را عهدهدار بود. یک سال بعد از تولد او، خواهرش لور، که معتمدترین دوست و نزدیکترین فرد به بالزاک بود، به دنیا آمد. در سال 1814 خانوادۀ بالزاک به پاریس نقلمکان کرد.
اونورۀ جوان پیش از آنکه در سِمت منشیِ محضردار مشغول به کار شود، تحصیل در رشتۀ حقوق را آغاز کرد، اما از سال 1819 شغل خود را تغییر داد. او در یک اتاق کوچک زیر شیروانی ساکن شد و تصمیم گرفت زندگی خود را وقف نوشتن کند. نخستین نوشتههای ادبی او با عناوین مختلفی چاپ شدند. او در سال 1829 دو رمان منتشر کرد: آخرین شوآن یا بریتانیا در سال 1800 و فیزیولوژی ازدواج. پس از انتشار این دو کتاب، آثار متعددی همواره از او به چاپ رسید.
زندگی اجتماعی بالزاک، در کنار تولیدات چشمگیر ادبیاش، بسیار پرجنبوجوش میگذشت. او در زندگیاش با زنان زیادی وارد رابطه شد که معمولاً همگی این زنان الهامبخش او برای نوشتن بودند. بالزاک نهایتاً در 18 اوت 1850 درگذشت و در گورستان پرلاشز دفن شد. از آثار معروف او میتوان به شاهکار گمنام، چرم ساغری، زنبق دره، کمدی انسانی و ... اشاره کرد.