اختلاف با خانواده از یک سو و فوت زودهنگام همسرش از سوی دیگر او را به این انتخاب وا داشت. چالش این رمان عاشقانه از آنجا شروع میشود که خانم دکتری برای کار در خانهی بهداشت به آن روستا میآید و طی اتفاقی با آقای مهندس آشنا میشود و بین این دو احساساتی شکل میگیرد...
این رمان را تهیه کنید و در کنار لذت بردن از داستان و ماجرای جذاب آن از فضاسازیهای کمنظیر آن در بین رمانهای فارسی زبان لذت ببرید.
جملاتی از کتاب که شاید انگیزهی خواندن باشند
الله یار دستی تکان داد، چیزی هم زمزمه کرد که به گوش مرد جوان نرسید. پا به اتاق گذاشت و در را به رویِ سرمایِ سوزناکِ زمستانِ کوهستان بست. هر چند اتاق هم چندان گرم نبود. دست به شال گردن ضخیمش برد و حین باز کردنش نگاه به بخاریِ هیزمیِ کنج اتاق انداخت. کاش پیش از آن که الله یار برود، از او می خواست آتش بخاری را مهیا کند.
بعد از روشن کردن بخاری و در فاصله ای که اتاق گرم می شد، قهوه عجیب می چسبید. پا به اتاق نگذاشته صدای سلامِ بلندی نگه اش داشت. سر چرخاند و پایین پله ها، مردی را دید. با وجودی که سر و صورتش را پوشانده بود حدس این که نورالله باشد سخت نبود. قد بیش از حد بلندش از تمام سکنه ی روستا مجزایش می کرد. پله ها را که بالا می آمد، شالِ پیچیده دور سر و صورتش را باز کرد، نفسی گرفت و دست پیش برد.
– بده من مهندس. به الله یار گفته بودم بخاری ره واسه ت آتیش کنه بعد بیاد. دیدمش بالا نیومده، هیمه ها ره انداخت این کنج و رفت. سرش با ته ش می زنه. مرد جوان هیزم به بغل به سمت اتاق راه افتاد:
– خودم ردیفش می کنم. نورالله دستکش هایش را بیرون کشید، درون جیب اورکتش فرستاد و پشت سر مرد جوان راه افتاد: – تعارف که نداریم مهندس. می دونم هنوز چَم و خمِ شه بلد نیستی. بده برات ردیفش می کنم. آقا معلم می گفت دیشب تو مدرسه موندی، آره؟ دیر که کردی، آق¬بابا دلنگران شد. عین مرغ سرکنده هی تو خونه راه می رفت و می گفت خدا نکرده بلا ملا سرت نیومده باشه. خوب خودِته تو دلش جا دادیا. بیا این ور، من الان درستش می کنم.
دربارهی نویسنده کتاب میان لاشهی ایستگاه متروکه
محرابه سادات قدیری معروف به رهایش نویسندهی ایرانی متولد 21 آذر 1361 در ساری است. وی فارغالتحصیل رشتهی مدیریت آموزشی است. به عنوان یک همسر و مادر، حس لطافت او در قلمش نیز ملموس است. اولین داستان بلندش را در سال اول دانشگاه تمام کرد اما جایی منتشر نشد.سال 92 فرصتی دست داد تا نوشتن را در سایت 98ia شروع کند. علاقهاش به نوشتن و مطالعهی زیاد در حوضهی داستاننویسی دلیل اصلی وی برای ورود به این عرصه بود. از دیگر آثار او میتوان به حسرت، آبان ماه اول زمستان است، پنجمین فصل سال، دستهایم حافظه دارند، روز را بلندتر میخواهم، برای خوب بودن حالم، پنجرهها میمیرند، کنار کبود کدر، بادها مسیر دیگری دارند، هستهای نیست و شاید خدا گم شد اشاره کرد.آخرین و جدیدترین اثر وی رمان حاضر یعنی «میان لاشهی ایستگاه متروکه» است.
برای مشاهده آثار مرتبط دیگر میتوانید به دستهبندی
خرید رمان مراجعه کنید
.