«داستایفسکی به آنّا» گزیدهای از نامههای داستایفسکی به همسرش آنّاست که برای اولینبار در سال 1396 با ترجمۀ یلدا بیدختینژاد از سوی انتشارات علمیفرهنگی به چاپ رسید. نامههای داستایفسکی به آنّا در این کتاب، در پنج فصل گرد آمدهاند که در واقع نمایانگر پنج دوره از زندگی پرافتوخیز او هستند: «قمار و شیدایی» (1871ـ1867)، «پدر خانواده» (1872)، «درمان در اِمس» (1876)، «دوران برادران کارامازوف» (1878ـ1877)، و «سال پیش از مرگ؛ خطابۀ پوشکین» (1880).
حجم مکاتبات داستایفسکی پنج مجلد از مجموعه آثار سیجلدیاش را در بر میگیرد و این در حالی است که او نامه نوشتن را دوست نداشت. در بین این نامهها چیزی حدود بیش از دویست نامه موجود است که به همسرش، آنّا گریگورییِونا سْنیتْکینا، نوشته است. یلدا بیدختینژاد در یادداشت خود بر این کتاب نوشته است که از روی این نامهها میتوان داستایفسکی را بهتر شناخت؛ انگار حجاب از چهرۀ این غول ادبیات کنار میرود و مردی تنها، وسواسی، لجوج، شکاک، خانوادهدوست، و گاه مثل کودکان معصوم، بیپناه و سادهدل رخ مینمایاند. آنّا زمانی به داستایفسکی رسید که موج مشکلات، او را در هم شکسته بود.
آنها سرانجام با یکدیگر ازدواج کردند و آنّا به یک بانوی همهچیز تمام برای داستایفسکیِ پریشان تبدیل شد. نامههای داستایفسکی سرشار از جزئیاتی است که با آنّا به اشتراک میگذارد. او تقریباً هر روز برای آنّا نامه مینویسد. در این نامهها از خبرها و کاروبار روزانهاش میگوید؛ از اینکه مدام به آنّا فکر میکند؛ از قمار و برد و باخت در آن؛ از سفرهایش؛ از آبوهوا؛ از افکار و نگرانیهایش؛ و خیلی چیزهای دیگر.
مخاطبان فارسیزبان دربارۀ این کتاب چنین نظراتی ثبت کردهاند:
«در کتاب نامههای داستایفسکی به آنّا با پرترهای صمیمی از داستایفسکی مواجهایم. مردی که همسرش را «کبوترکم» خطاب میکند و از جزئیات زندگیاش، هرجا که هست، او را باخبر میسازد. او بهطور مداوم با آنّا مکاتبه داشته است و کوچکترین بیخبری از آنا موجب نگرانیاش میشده است. رابطۀ آنّا و داستایفسکی را هیچگاه از خاطر نمیبرم. در نظرم آنّا پناهگاهی بوده برای داستایفسکی!»
«کتاب جالبی است، فقط کاش نامههای «آنّا» را هم در بر میداشت.»
«یقیناً نامههای نویسندهای به بزرگی داستایفسکی به هر شخصی خواندنی و جذاب خواهد شد؛ مخصوصاً این کتاب و نامههایش به آنّا.»
در یکی از نامهها، داستایفسکی به آنّا چنین نوشته است: «محض رضای خدا پیاده اینطرف و آنطرف نرو! کالسکه بگیر. حماقت نکنی مثل دفعۀ قبل لوبا را بغل بگیری. حتماً درشکه بگیر و حتماً کاری کن که بیخوابیات درمان شود. کسر خواب شوخی نیست، آدم را هلاک میکند. وقتی برگردی اینجا، باید دوباره خوابت را منظم کنی. باید این کار را بکنی، حتی اگر دو ماه تمام استراحت لازم باشد. من هم خیلی صرفهجویی میکنم و اجازۀ خیلی کارها را به خودم نمیدهم و حساب پول را دارم، اما باز هم خرج میشود دیگر. این هفته بیستروبل خرج کردم. خدانگهدارت کبوترَکم، آنّا جانم. تو و لوباجان را میبوسم. از طرف من هزارتا بوسه و دعای خیر به او بده.»
در بخشی از نامهای دیگر نیز چنین نگاشته شده است: «اگر فردا ـ سهشنبه ـ نزدیک نیمهشب نیامدم، تو را به مسیح قسم، التماست میکنم، ناامید نشو و فکر نکن باز رفتهام قمار کنم و باختهام. دیگر چنین چیزی نیست و نخواهد بود. اگر هم دیر کردم، بدان در راه اتفاقی افتاده و متوقف شدهام. مگر مانع و اتفاق کم پیش میآید؟ حرف آخر: حتماً وقتی برسم گرسنه خواهم بود چون ظاهراً پولم کفاف نمیدهد در راه چیزی بخورم. برای همین خواهش میکنم چیزی ـ هرچه باشد ـ برایم آماده کنید. اگر مسیحی صادقی هستی، عزیزم، یادت نرود یک بسته سیگار هم برایم بگیری، چون دیگر هیچی ندارم دود کنم. موش آبکشیده شدهام، باران همچنان میبارد و چتر ندارم. بد میشود اگر تا موقع عزیمت خشک نشوم. خداحافظ، تا دیدار نزدیک... .»
فیودور داستایفسکی نویسندۀ اهل روسیه و یکی از تأثیرگذارترین نویسندگان جهان است و کمتر کسی را میبینیم که نام او به گوشش نخورده باشد. در رمانهای او با درکی عمیق نسبت به چگونگی کارکرد ذهن انسان و مسائل پیچیدۀ روانی رویاروییم. علت آنکه داستایفسکی در جرگۀ بهترین رماننویسان جهان جای گرفته، آن است که بسیاری از ژانرهای ادبیات تحتتأثیر نوشتههای او شکل گرفتند.
آثار او اغلب پیشگویانه خوانده میشوند؛ او در برخی از آثارش رفتار انقلابیون روسیه را ـ در صورت به قدرت رسیدنشان ـ پیشبینی کرده که این پیشبینیها بسیار دقیق از آب درآمدهاند. اگر بخواهیم به برخی از مشهورترین آثار او که شهرت جهانی دارند اشاره کنیم، میتوانیم «ابله»، «جنایت و مکافات» و «برادران کارامازوف» را نام ببریم.