کتاب «دختری ایرانی در پاریس» با نام لاتین A Girl in Paris به قلم شمسی عصار نوشته شده و در سال ۱۹۹۲ برای اولین بار به چاپ رسیده و مورد استقبال مخاطبان قرار گرفته است. این کتاب در ایران نیز با ترجمهی خوب هرمز عبداللهی و به همت انتشارات ثالث منتشر شد. در حال حاضر نیز این کتاب به چاپ دوم رسیده است. کتاب «دختری ایرانی در پاریس» خاطرات نویسنده یا همان شوشا گابی است که به دوران اقامت دهسالهاش در پاریس میپردازد.
کتاب «دختری ایرانی در پاریس» با نام لاتین A Girl in Paris به قلم شمسی عصار نوشته شده و در سال ۱۹۹۲ برای اولین بار به چاپ رسیده و مورد استقبال مخاطبان قرار گرفته است. این کتاب در ایران نیز با ترجمهی خوب هرمز عبداللهی و به همت انتشارات ثالث منتشر شد. در حال حاضر نیز این کتاب به چاپ دوم رسیده است. کتاب «دختری ایرانی در پاریس» خاطرات نویسنده یا همان شوشا گابی است که به دوران اقامت دهسالهاش در پاریس میپردازد. پاریس دههی پنجاه میلادی که کعبهی آمال نویسندگان و هنرمندان و آرمانگرایان سراسر جهان بود و شوشا گابی هم از این جشن بیپایان، نهایت بهره را برد. او با وجود داشتن خانوادهای خوب و مرفه، با سختی و تلاش فراوان خود توانست در پاریس هم در هنر و هم در نویسندگی و بعدها در فیلمسازی تعلیم ببیند و در جامعهی نخبهگرای آن سالها، سرشناس و مشهور شود. در این کتاب، او بهتفصیل از افرادی که در راه اعتلای فرهنگی او و همچنین جا افتادن و به قول فرنگیها، انتگره شدنش در فرانسه کمکش کردند، یاد میکند. او بعدها در دههی شصت میلادی برای همیشه به لندن مهاجرت کرد و با نویسندهای انگلیسی به نام نیکلاس گابی ازدواج کرد و نام مستعار شوشا گابی را برای خود برگزید.
نظر خوانندگان در سراسر دنیا، درباره کتاب «دختری ایرانی در پاریس» چیست؟
لیلا در مورد تجربهی مطالعهی این کتاب اینگونه مینویسد:
«این کتاب، صرفا یک کتاب داستانی نیست، بلکه ماجرای آمدن شمسی عصار به پاریس و ادامهی تحصیل اوست. اگر علاقه دارید ببینید در دههی سی شمسی، ایرانیها در چه وضعیتی بودند و همچنین در اروپا چه میگذشت، حتما این کتاب را بخوانید. برای مثال، شمسی عصار در این کتاب به نحوهی پیدا کردن خوابگاهش، مقررات آنجا، اینکه به چه جاهایی رفتوآمد داشته و با چه کسانی دوست بوده است، اشاره میکند. زبان روایت این کتاب، واقعا زبان شیرینی بود و من از خواندش بسیار لذت بردم.»
جملاتی از کتاب که شاید انگیزهی خواندن باشند
پاراگرافی که کتاب با آن آغاز میشود را در زیر میخوانیم:
«اتاق من در طبقهی بالای ساختمانی هفتطبقه در کنارهی دیوارهی ساحل چپ رود سِن قرار دارد. نُه اتاق دیگر شبیه این هست که در امتداد راهروی باریکی به شکل L زیر پشت بام در کنار هم ردیف شدهاند. اتاقم کوچک است و اثاثیهی چندانی ندارد، تختخوابی یکنفره، میزی کنار تخت که روی آن چراغ چوبی با حباب صورتی کمرنگ قرار دارد، یک جالباسی که چند تا چوبرختی به آن آویزان است، میزی کنار پنجرهی شیروانی پهن و یک گنجهی عتیقهی کشویی بزرگ که به همچو منزل محقری نمیخورد.
سقف کوتاه اتاق به طرف پنجره شیب دارد. این پنجره به طرف پشت ساختمان با هرههای بههمریختهی فلزی، آبوهوای باران و ناودانها باز میشود که به طور سرگیجهآوری تا حیاط چهارگوش تیره و تاریک امتداد مییابند، اما آدم تا خم نشود آنها را نمیبیند. از اینکه بگذریم، چشمانداز تا چشم کار میکند، تا خیمهی سبز درختان حاشیهی رود سن و تا بامپوشهای درخشان ساحل راست رودخانه گسترده است.»
پاراگرافی دیگر از کتاب را که به توصیفی از فرودگاه تهران در دههی پنجاه پرداخته است، میخوانیم:
«در آن روزها، روزانه تنها یک یا دو فروند هواپیما به مقصد اروپا یا آمریکا پرواز میکرد، فرودگاه تهران در دههی پنجاه کمی بهتر از مسیری خاکی بود که بیابانی وسیع و داغ و تفته آن را محاصره کرده باشد. باند فرودگاه با نوار باریکی از آسفالت از میان یک صحرا میگذشت. ترمینال هوایی عبارت بود از ساختمانی بیقواره با سقف حلبی که به دو سالن ورود و پرواز تقسیم میشد. بخشهایی هم برای امور گمرکی و بازبینی گذرنامه داشت. فرودگاه بزرگ بینالمللی که دههی شصت و هفتاد به شلوغترین فرودگاه خاورمیانه تبدیل شد، در آن موقع هنوز در نظر شاه جرقهای بیش نبود.»
در ادامه پاراگرافی از کتاب که به توصیف نوعی اتاقهای خاص میپردازد را میخوانیم: «در گذشته، در این اتاقهای کوچک محقر با آن پلههای باریکشان، شیر آب سرد عمومیشان در انحنای راهرو، و تنها توالتشان در انتهای آن، زنان خدمتکار خانوادههای ثروتمندی سکونت داشتند که آپارتمانهای بزرگ و جادار چنین ساختمانهایی مسکونی را در اختیار گرفته بودند. اما به¬تدریج که مردم نتوانستند از عهدهی مخارج جا و مکان خدمتکارانشان برآیند، این اتاقها را به اتاقخواب مهمان تبدیل کردند یا در اختیار دانشجویان، هنرمندان و دیگر افراد گوشهنشین آسوپاس قرار دادند. امروزه حتی هتلها هم آنها را به اتاقهای مخصوص اقامت طولانی تبدیل کردهاند، شاید وسایل راحتی کم داشته باشند، اما از خلوت خوبی برخوردارند. از در کارکنان وارد ساختمان میشوی و از پلهها بالا میروی، بی آن¬که سرایدار یا ساکنان هتل متوجه ورودت شوند و در عین حال چشماندازی وسیع در برابر نگاهت گسترده است. از این رو وقتی ویولت مهماننوازیاش را به من نشان داد، من اتاق خدمتکار را انتخاب کردم و آن را بر اتاقی داخل آپارتمانش ترجیح دادم، چه محیط خوبی برای زنده کردن خاطرات میتواند باشد.»
دربارهی نویسنده
شمسی عصار در سال 1314 در ایران زاده شد و تا پایان تحصیلات دوران دبیرستانش ساکن ایران بود. او در سن 16 سالگی با هدف ادامهی تحصیلاتش به دانشگاه سوربن فرانسه رفت. او برای نشریات زیادی مقاله مینوشت و سردبیر مقیم انگلیس مجلهی معتبر ادبی آمریکایی پاریس ریویو نیز بود. علاقهی او به خوانندگی نیز باعث شد ترانههایی محلی و ایرانی را بخواند که با بازخورد بسیار زیادی روبهرو شد و طرفداران بیشماری پیدا کرد. شمسی عصار در سال 1387 دار فانی را وداع و قصهی زندگیاش به پایان رسید.