خلاصه کتاب ظهور و سقوط خانواده شایق پور
از متن: مرتضی گفت: «یه چیزی بپرس که فقط مامان بدونه.»
سیروس بعد از چند ثانیه پرسید: «می تونید شماره کارت بانک سپه تون رو به ما بگید؟»
استکان به سرعت سمت اعداد راه افتاده بود که بهزاد آرام دماغش را بالا کشید و گفت: «از حفظ نبود.»
سیروس گفت: «توی این دنیا از حفظ نبود. اون دنیا فرق داره.»