مارکز با نوشتن صد سال تنهایی به شهرت رسید. چهار اثر قبلی او با شکست مواجه شده و در مجموع 2500 نسخه از آنها به فروش رفته بود. اما اثر پنجم این طلسم را شکست و در چاپ اول 8000 نسخه از آن فقط در کلمبیا فروخته شد. استقبال بینظیر از این کتاب باعث شد ناشران زیادی در سرتاسر جهان اقدام به انتشار آن کنند. صد سال تنهایی اکنون به 44 زبان زنده دنیا ترجمه شده و بعد از «دنکیشوت»، رکورد بیشترین تعداد ترجمه در میان آثار اسپانیاییزبان را از آن خود کرده است.
صبا محبی نقدنویس، بر این باور است که در رمان صد سال تنهایی میتوان ردپاهایی از واقعیت و زندگی شخصی نگارنده را پیدا کرد: «مارکز سعی کرده بخشی از تاریخ کشورش را در دل داستان بیاورد. مثلاً در آمریکای لاتین ابتدا جمعیت بومی آزتک و ایکناها سکونت داشتند، اما بهمرور اروپاییها منابع این منطقه را کشف کردند و به این محدوده، مدام در رفتوآمد بودند و در آنجا با قتل عام و کشت و کشتار مدام دنبال غارت منابع طبیعی بودند. ساکنان بومی هم کمکم از طریق آنها با تکنولوژی و بعد سرمایهداری آشنا شدند؛ دقیقاً اتفاقی که در ماکوندو هم افتاد. گروه کولیها و البته ملکیادس، نماد همان اروپاییها بودند که با حضورشان باعث آشنایی اهالی ماکوندو با تکنولوژی و همچنین موجب رواج پول در میان ماکوندوییها شدند.»
به عقیده منتقدان، بهترین ترجمه رمان صد سال تنهایی متعلق به بهمن فرزانه است. در نسخههای فارسی دیگر این کتاب دخل و تصرفهایی رخ داده که به کلیت داستان صدمه زده است.
در بخشی از این کتاب میخوانیم: « آئورلیانو یازده صفحه دیگر را هم رد کرد تا وقتش را با وقایعی که با آنها آشنا بود، تلف نکند و به پیبردن رمزگشایی لحظهای که در آن به سر میبرد، مشغول شد. همچنان به آن رمزگشایی ادامه داد تا اینکه خودش را در هنگام رمزگشایی آخرین صفحه آن نوشته دید؛ انگار که خودش را در آیینهای ناطق ببیند. در این موقع همچنان ادامه داد تا از پیشبینی و یقین تاریخ و نوع مرگش آگاه شود، اما دیگر نیازی نبود که به خط آخرش برسد؛ زیرا فهمید که دیگر هرگز از آن اتاق بیرون نخواهد رفت، چون پیشبینی شده بود که شهر ماکوندو درست در همان لحظهای که آئورلیانو بابیلونیا رمزگشایی نوشتهها را به پایان میرساند، با آن توفان نوح از روی کره زمین و از یاد نسل آدم محو میشود و هر چه در آن نوشته آمده، دیگر از ابتدا تا همیشه تکرار نخواهد شد. چون نسلهای محکوم به صد سال تنهایی بر روی زمین فرصت زندگی دوبارهای را نخواهند داشت.»
«وقتی که نجار برای ساختن تابوت قدش را اندازه میگرفت، از میان پنجره متوجه شدند که از آسمان گلهای کوچک زردرنگی فرو میبارد. باران گل تمام شب به صورت طوفانی آرام بر سر شهر بارید. بام خانهها را پوشاند و جلوی درها را مسدود کرد. جانورانی که در هوای آزاد میخوابیدند، در گل غرق شدند. آنقدر از آسمان گل فرو ریخت که وقتی صبح شد، تمام خیابانها مفروش از گل بود و مجبور شدند با پارو و شنکش، گلها را عقب بزنند تا مراسم تشییعجنازه در خیابان برگزار شود.»
گابریل خوزه گارسیا مارکز -نویسنده، روزنامهنگار، ناشر و فعال سیاسی- در سال 1927 در کلمبیا چشم به جهان گشود. او که بهشدت تحت تاثیر ویلیام فاکنر قرار داشت، اولین کتاب خود را در 23 سالگی به چاپ رساند که مورد تحسین منتقدان قرار گرفت. مارکز در سال 1982 برنده نوبل ادبیات شد و در سال 2014 درگذشت.
از دیگر آثار او میتوان به «گزارش یک مرگ»، «عشق سالهای وبا» و «پاییز پدرسالار» اشاره کرد که همگی از آثار پرفروش بینالمللی هستند. مارکز محبوبترین نویسنده ادبیات اسپانیایی از قرن هفدهم تا امروز است. محبوبیت او در کلمبیا به حدی بود که به مناسبت درگذشت او، سه روز عزای عمومی اعلام شد و پرچمهای این کشور در این سه روز به حالت نیمهافراشته درآمدند.
بهمن فرزانه مترجم صد سال تنهایی، در سال 1317 متولد شد. او برای تحصیل به مدرسه عالی مترجمی سازمان ملل رفت و در ۲۶ سالگی کتاب «پرنده شیرین جوانی» نوشته تنسی ویلیامز را به فارسی ترجمه کرد. این نویسنده پرکار در طول حیات خود بیش از پنجاه اثر از نویسندگان مطرح جهان را به فارسی برگرداند.