برگزیده دومین دوره جایزه شعر نیما، «مرثیه برای درختی که به پهلو افتاده»، نام یکی از مجموعه شعرهای «غلامرضا بروسان» است که نخستینبار در سال 1388 به انتشار رسید. «مرثیه برای درختی که به پهلو افتاده است» شامل برخی از شناختهترین اشعار آقای بروسان است.
«مرثیه برای درختی که به پهلو افتاده است» مجموعه شعری است متشکل از 3 دفتر شعر متفاوت:
* «مرثیه برای درختی که به پهلو افتاده است»
* «دستت مثل یک شعر سیاسی گرم است»
* «برای نشاندادن درخت چهقدر واژه لازم است»
تمامی اشعار این سه بخش مضامینی مشترک دارند: عشق، مرگ، زوال، نابودی، درد، تنهایی و... در بخش اول نویسنده از سبک مرثیهسرایی مدرن بهره جسته است. بخش دوم اشعاری هستند که در عین داشتن درونمایهی عاشقانه و الفاظ بسیار لطیف و دلنشین، انتقادی و سیاسی نیز میباشند و به معضلات اجتماعی فراوانی مانند فقر و جنگ میپردازند. بخش آخر نیز به اشعاری به نسبت کوتاهتر و مدرنتر اختصاص داده شده است که برخی از ویژگیهای اشعار «هایکوی ژاپنی» را نیز دارند. اشعار این مجموعه شعر که در چنگال مرگ و مرگخواهی اسیر هستند، گویی حادثهای بسیار شوم برای شاعر خود را پیشگویی کردهاند: مرگ شاعر و خانوادهاش در سانحۀ رانندگی درست کمی پس از انتشار این مجموعه اشعار... .
یکی از ادبیترین تمجیدها از مجموعه شعر حاضر، در سایت گودریدز ثبت شده است که آن را با هم میخوانیم: «بسیار بسیار خوب. شعر همین باید باشد. کل همین. زبان، خلق، عبارات، احساس، جهاننگری، غم، شادی، بازی، درد و شور و اشتیاق و مرگ و انسان، همهچیز موضوع شعر است، تمام زبان و هر بیانی مختص شعر است. نه فقط گل و بلبل و زلف، نه فقط قهوه و سیگار و یا انفعال و پوچی که بهتازگی مُد شده است. غم و عشق، شعر و زندگی، خشم و ادبیات، خیلیخیلی گستردهتر از این دنیاهای محدود و منفعل و متعفنی هستند که در معمولسنج ذهن ما ثبت شده است. شعر مسئولیتی به عمق تمام اعماق ممکن و ناممکن بهعهده دارد و لاجرم از پسش برخواهد آمد. دفتر اول بهعقیدهی من یک سر و گردن از دو تا دیگر سر بود. پیشنهاد میکنم هر مخاطبی که مشتاق پیگیری «نمردن شعر» است، این کتاب را مطالعه کند.»
این کاربر سایت گودریدز نیز با ذکر یکی دیگر از مجموعه اشعار خواندنی آقای برسان، توصیفی زیبایی نیز ارائه داده است: «مدتها بود که یک کتاب شعر به صورت منسجم نخوانده بودم. از غلامرضا بروسان قبلا یک کتاب خوانده بودم به اسم «در آبها دری باز شد» که فوق العاده بود. این کتاب هم یعنی «مرثیه برای درختی که به پهلو افتاده است»، عالی بود. از آن دسته کتابهایی است که میشود همیشه همراه آدم باشد و در یک فاصله کوتاه، یک تکهی کوچولو از آن را خواند و ساعتها با فکر کردن به آن لذت برد. بهشدت این کتاب را توصیه میکنم. روح شاعرش شاد.»
این نظر نیز حاکی از شدت جذابیت این مجموعه شعر دارد که یکی دیگر از خوانندگان این اثر در سایت گودریدز را نیز حتی، «مسخ» کرده است: «کلام او در نظر من همیشه یک جور اعجاز واژهها بوده است. قدرتمند، جادویی، کُشنده. این مجموعه شعر را از کتابفروشی نزدیکی میدان ولیعصر خریدم و تا به میدان انقلاب -که دانشکدهام آنجا بود- برسم، کل کتاب را در اتوبوس تمام کردم و مسخ شدم به معنای حقیقی!»
برخی از اشعار منتخب و بسیار لطیف غلامرضا بروسان در باب موضوعاتی همچون «فراق»، «شادی و غم»، «عشق» و «تنهایی» را با هم بخوانیم:
«بگو چکار کنم؟
با فلفلی که طعم فراق میدهد
با دردی که فصل را نمیشناسد
با خونی که بند نمیآید
بگو چه کار کنم؟
وقتی شادی به دُم بادبادکی بند است
و غم چون سنگی
مرا در سراشیب یک درّه دنبال میکند.
دلم شاخهی شاتوتی
که باد
خونش را به درودیوار پاشیده است.»
«اگر لازم باشد، زنانه فکر میکنم
و چون سوزنی در خیالت فرومیروم
به دکمههای لباست دست میکشم
و زندگی را بیدار میکنم.
میبوسمت
آنقدر که دهانم را با دهان تو اشتباه بگیرند!»
«کلمه چون شیشۀ شکسته
در زخم فرو میرفت
هوا سرد بود
و تنها دشنام گرممان میکرد.»
«نامت
از ساقهایم شروع میشود
از دلم عبور میکند
و دهانم را به آتش میکشد
چطور میتواند مرگ
از تو
تنها گودالی را پر کند.»
«تنهایی
با سمبادهی نرمش از راه میرسد
دست روی پهلوی راستم میگذارد
و آرام آرام
میکشد.»
«غلامرضا بروسان» شاعر جوان و پرطرفدار ایرانی بود. او در سال 1352 در مشهد متولد شد و در سال 1390، طی یک سانحه رانندگی دلخراش و همراه خانوادهاش، چشم از جهان فروبست. بروسان یکی از کلیدیترین چهرههای سبک «سادهنویسی» در شعر مدرن فارسی بود. ازجمله مشهورترین آثار او میتوان به کتابهای «احتمال پرنده را گیج میکند»، «یک بسته سیگار در تبعید» و «در آبها دری باز شد» اشاره کرد.