بهومیل هرابال در کتاب «تنهایی پرهیاهو» به بازگویی داستان جذاب و شنیدنی مردی به نام هانتا میپردازد. هانتا ساکن کشور چکسلواکی است؛ آن هم در دورانی که توسط یک حکومت پلیسی مستبد اداره میشود.
او در یک انبار تخمیر کاغذ باطله کار میکند؛ انباری که همه روزه کتابها و روزنامههای جدید به آنجا آورده میشود تا بازیافت شوند. هانتا قبل از تخمیر این کتابها و مجلات به مطالعهی برخی از آنها میپردازد و مطالب جدید زیادی یاد میگیرد. در این بین کتابهای زیادی هم از ادارهی سانسور به انبار او فرستاده میشود تا تخمیر و برای همیشه از صحنهی روزگار محو شوند. اما هانتا که دیگر آگاه شده است، تصمیم به حفظ کتابهای ممنوعه میگیرد. او خانهاش را مامنی برای کتابهای سانسوری کرده و با انبار کتابها در آنجا، از خطر نابودی حفظشان میکند. بعد از گذشت مدتی و با پیشرفت تکنولوژی، دستگاه خودکاری جایگزین هانتا میشود و او شغلش را از دست میدهد. ادامهی ماجرا را باید در کتاب «تنهایی پرهیاهو» دنبال کنید تا از سرنوشت هانتا باخبر شوید!
کتاب «تنهایی پرهیاهو» حاوی داستانی بوده که همزمان کوتاه، پرمغز، متفاوت، جذاب، پیچیده و درگیرکننده است. بهومیل هرابال بهخوبی توانسته است با ایجاد تعادلی میان لحظات جدی و طنز، یک داستان جالب روایت کند که نباید از خواندن آن غافل شد. اگر نظر شخصی من را بخواهید، این کتاب حال و هوایی مشابه رمانهای کافکا را دارد و تم اصلی آن مقاومت یک شخص در برابر یک رژیم تمامیتخواه مستبد (چکسلواکی سابق) است. این کتاب دید متفاوتی از شهر دوستداشتنی پراگ به شما میدهد چراکه فرسخها با تصورات ذهنی شما از این شهر آزاد، زیبا و دموکراتیک فاصله دارد. داستان کتاب در زمانی روایت میشود که کشور چک توسط حکومتی دیکتاتوری کنترل میشود و خبری از آن زیبایی و شور در شهر پراگ نیست. در عوض همهچیز بیروح، خاکستری و سرکوبشده است. در مورد نحوه روایت داستان هم باید اشاره کنم که تمام مطالب کتاب از زبان هانتا روایت شده که باعث ایجاد یک پیوند و همذاتپنداری عمیق میان مخاطب و آقای هانتا میشود. من هم داستان کتاب و هم پیام آن را دوست دارم که میگوید: «حکومتهای مستبد نمیتوانند ایدهها و افکار را نابود کنند». با توجه به حجم کم کتاب و زمان کوتاهی که مطالعهی آن میبرد، خواندن کتاب را به همگان توصیه میکنم» نظر محمدجواد فرجالهی دربارهی کتاب «تنهایی پرهیاهو» بود.
کتاب «تنهایی پرهیاهو» با این جملات زیبا آغاز میشود: «سی و پنج سال است که در کار کاغذ باطله هستم و این قصهی عاشقانهی من است. سیوپنج سال است که دارم کتاب و کاغذ باطله را خمیر میکنم و خود را چنان با کلمات عجین کردهام که دیگر به هیئت دانشنامههایی درآمدهام که طی این سالها سه تنی از آنها را خمیر کردهام. سبویی هستم پر از زندگانی و مردگانی که کافی است کمی به یک سو خم شوم تا از من سیل افکار زیبا جاری شود. آموزشم چنان ناخودآگاه صورت گرفته که نمیدانم کدام فکر از خودم است و کدام از کتابهایم ناشی شده».
هانتا به بیان تجربیات خودش حین مطالعه نیز میپردازد و توضیح میدهد که چگونه با مطالعه، به آگاهی و دانش خود افزوده است. در قسمتی از کتاب میخوانیم: «وقتی شروع به خواندن میکنم، به جای دیگری میروم. به میان کلمات میروم که تجربهای شگفتانگیز است. باید اعتراف کنم که من در حال رویاپردازی بودهام؛ رویاپردازی در یک سرزمین بسیار زیبا. من در قلب حقیقت بودهام».
همینطور در قسمت دیگری از کتاب آمده است: «وقتی که چشمانم به کتابی درست و حسابی میافتد و کلمات چاپشده را کنار میزنم، از متن چیزی جز اندیشههای مجرد باقی نمیماند. اندیشههایی که در هوا جریان و سیلان دارند، از هوا زندهاند و به هوا برمیگردند، چون که آخر و عاقبت هر چیزی هواست، هم ظرف و هم مظروف. نان در مراسم عشاء ربانی از هواست و نه از خون مسیح». بهومیل هرابال در مورد ذات انسان نیز مطالب جالبی بیان میکند؛ از جمله: «ما همچون دانههای زیتونی هستیم که تنها هنگامی جوهر خود را بروز میدهیم که در هم شکسته شویم» و «بدن انسان چه شباهتی به ساعت شنی دارد. آنچه بالاست در زیر است و آنچه در زیر است بالاست».
بهومیل هرابال از داستاننویسان برجستهی چکسلواکی سابق است. او با وجود آنکه سابقه تحصیل در رشته حقوق را داشت، اما هیچگاه بهرهای از آن نبرد. هرابال در سال 1963 اولین کتاب خود را با نام «مروایدهای اعماق» نوشت که مورد استقبال غیرمنتظرهای قرار گرفت و نسخههای زیادی از آن فروش رفت. پس از آن سایر آثار او همچون «قطارهای تحتنظر» و «تنهایی پرهیاهو» ابتدا در سایر کشورها منتشر شدند و سپس اجازه چاپ در چکسلواکی یافتند. دلیلش این بود که بهتصور ناشران، محتوای سیاسی کتابهای هرابال میتوانست برای او دردسرساز شود و احتمال میرفت حاکمان وقت سراغ او را بگیرند.
به هر حال کتابهای هرابال به خاطر استبقال زیاد مخاطبان به تمامی زبانهای اروپایی از جمله آلمانی، اسپانیایی، ایتالیایی، فرانسوی، لهستانی، مجارستانی و انگلیسی ترجمه شدند. این کتابها علاوه بر فروش چشمگیری که داشتند، تاثیر عمیقی هم بر ادبیات داستانی قرن بیستم گذاشتند؛ بهطوریکه میلا کوندار (نویسنده کتابهای جاودانگی و جهالت) از او به عنوان بهترین نویسنده معاصر جمهوری چک یاد کرده است. همینطور یان لوگنش (منتقد ادبی چک) معتقد است: «با مرگ هرابال دوران یک نسل بزرگ ادبی قرن حاضر چک به نحوی بیبازگشت به پایان میرسد».
برای مشاهده محصولات مرتبط دیگر میتوانید از دسته بندی خرید رمان نیز بازدید فرمایید.