روابط میان آدمها، درگیریهای عاطفی و عشق ورزیدن درونمایهای جذاب و همیشگی برای داستانهاست. «ناگهان هوس» کتابی از ادبیات لاتین، در سال 2001 نوشته شده، این اثر لائورا اسکویل به پیچیدگیهای روابط جذاب میان انسانها پرداخته است، «ناگهان هوس» رمانی ماندگار در ادبیات لاتین بوده که برای خوانندگان خاطره انگیز و تاثیرگذار است.
شخصیت اصلی «ناگهان هوس» خوبیلیو نام دارد، مردی که توانایی منحصر به فرد شنیدن صدای درونی احساسات دیگران را دارد، تواناییای که منجر به دلبستگی و نزدیکیاش با زنی ثروتمند با نام لوچا میشود و این زندگی ادامه دارد تا جدایی، خوبیلیو پیش از مرگش به دلیل این جدایی پی میبرد و رازآلودگی این قصه را بازگو میکند. فوئنتس دربارهی تمنا در آدمیزاد و جهان عاطفی انسان بسیار نوشته است، عشق درون این اثر اسکویل به آنچه فوئنتس نیز بدان معتقد بود، نزدیک است.
رمانهای عاشقانه همواره خوانندگان بسیاری داشته و جذابیت قصههایی عاطفی انسانی برای مخاطبین ادبیات داستانی هیچ وقت تکراری نمیشود، یکی از خوانندگان «ناگهان هوس» دربارهاش نوشته است: «خیلی دوستش داشتم... شاید چیزی بین 4 و 5 ستاره به این کتاب میدهم. لطیف بود و دوست داشتنی. داستان یک تلگرافچی، که صدای کهکشانها را میشنود و عاشق زن و بچه هایش است.»
در قسمتهایی از نثر دوستداشتنی این نویسندهی آمریکای لاتین چنین میخوانیم: «خوبیلو که دنیا آمد، اوضاع خیلی فرق کرد. مادربزرگ که بهشدت برای نوه خود دلتنگ میشد، دوباره بنای رفتوآمد به خانه پسرش را گذاشت. در مورد بقیه نوهها، انگار که علاقه چندانی به آنها نداشته باشد، این کار را نکرده بود، در حالی که در همان نگاه اول، شیفته خوبیلو شده بود. خوبیلو برای خانوادهاش حکم یک نعمت الهی را داشت؛ یک هدیه آسمانی و غیرمنتظره که نمیدانستند با آن چه کنند. تفاوت سنی او با برادر و خواهرهایش بسیار زیاد بود. بعضی از آنها ازدواج کرده بودند و خانه و زندگی و حتی بچه داشتند. در حقیقت انگار خوبیلو تنها فرزند خانواده بود. همبازیهای او خواهرزادهها و برادرزادههای همسنوسال خودش بودند. مادرش دائم یا در حال انجام دادن وظایف مادری بود، یا شوهرداری میکرد. یا مادربزرگ بود یا مادرشوهر و مادر زن. خوبیلو اغلب پیش خدمتکارهای خانه سرمیکرد، تا وقتی که مادربزرگ او را بهعنوان نوه مورد علاقه خود انتخاب کرد. از آن پس، بیشتر اوقات با هم بودند. قدم میزدند، بازی میکردند یا حرف میزدند. مادربزرگ با او به زبان مایایی حرف میزد و در نتیجه خوبیلو اولین نوه دونیا ایتسل بود که توانست به دو زبان صحبت کند. به این ترتیب او رسمآ مترجم خانوادهاش شد.
این کار برای یک کودک پنجساله، کار نسبتآ پیچیدهای بود چون مثلا اگر دونیا خسوسا میگفت Mar، خوبیلو باید میفهمید که منظور مادرش از این کلمه دریای روبهروی خانهشان است، دریایی که افراد خانواده در آن شنا میکردند، اما اگر دونیا ایتسل میگفت Kaknab، منظورش فقط دریا نبود، بلکه «بانوی دریا» بود، نامی که برای یکی از حالتهای مختلف ماه بهکار میرود و به حجم زیادی از آب اطلاق میشود. دریا و هلال ماه در زبان مایایی به یک نام خوانده میشوند. بنابراین، خوبیلو موقع ترجمه، نهفقط میبایست اسمهای فرعی را در نظر میگرفت، بلکه باید به چند نکته دیگر هم توجه میکرد؛ مثلا آهنگ صدای مادر و مادربزرگش، گرفتگی تارهای صوتی آنها و حالت چهره و شکل دهانشان. کار مشکلی بود اما خوبیلو آن را با جان و دل انجام میداد. البته او حرفها را کلمهبهکلمه ترجمه نمیکرد. همیشه یکی دو کلمه محبتآمیز چاشنی جملهها میکرد تا شاید دل دو زن را نسبت به هم نرم کند. بهتدریج و با گذشت زمان این حقه کوچک باعث شد عروس و مادرشوهر با هم کنار بیایند و آخر سر به هم علاقهمند شوند.»
«ناگهان هوس» صداقت عمیقی در بیان احساسات دارد، در جایی دیگر از این رمان میخوانیم: «صدای شلیک خنده در اتاق پذیرایی بلند شد. بعد همه با شور و اشتیاق دست زدند و آمدن بچه را تبریک گفتند، شوهرش لیبرادو چی (Librado Chi) دستها را بالا برد و به صدای بلند گفت: «Jubilo Que In - چقدر خوشحالم» و او را به همین اسم نامیدند. خوبیلو اسمی که واقعاً برازنده او بود. او بهراستی سفیر شادی، خنده و گشادهرویی بود. حتی سالها بعد که کور شد، همچنان طبع بذلهگوییاش را حفظ کرد. انگار شادی در ذاتش بود. خودش شاد بود و اطرافیان را هم میکرد. هرجا میرفت با خود خنده و شادی میبرد؛ حضورش در فضاهای کسالتبار هم معجزهآسا اضطراب و فشارهای روحی اطرافیان را کم میکرد، کاری میکرد که بدبینترین آدم هم به زندگی خوشبین شود انگار برای آرامش بخشیدن به دیگران به دنیا آمده بود. تنها کسی که این استعداد در او کارگر نیفتاد زنش بود؛ تنها همین یک مورد از این قاعده مستثنی بود. بهطورکلی کسی را یارای مقاومت در برابر جذبه و شوخطبعی او نبود.»
لائورا اسکویل در 1950 در مکزیک به دنیا آمد، بسیاری از منتقدین عقیده دارند او بسیار به ادبیات آمریکای لاتین خدمت کرده و جایگاه ویژهای دارد، «مثل آب برای شکلات» که فیلمی نیز از آن ساخته شده، جزو آثار مطرح این نویسنده است.