کتاب «شمس پرنده» گزیدهای از غزلیات مولانا جلالالدین محمد بلخی ملقب به مولانا، شاعر پرآوازهی ایرانی است. این کتاب شامل چهلوهشت غزل از دیوان شمس تبریزی است که به همت ایرج انور گردآوری شده و مهکامه شعبانی تصویرگری آن را بر عهده داشته است. کتاب «شمس پرنده» به همت موسسه فرهنگی و پژوهشی چاپ و نشر نظر به چاپ رسیده است.
«دیوان شمس تبریزی» که با عنوان «دیوان کبیر» و «کلیات شمس تبریزی» نیز شناخته میشود، شامل غزلها، رباعیات و ترجیعهای مولانا است. یکی از دلایلی که این دیوان را منحصربهفرد میکند، قالبشکنیهای مولاناست؛ در برخی از ابیات، قافیه به ردیف و ردیف به قافیه تبدیل شده است. همچنین واژگان وی گاه به زبان عامه بسیار نزدیکاند و گاه با ابداعات واژگانی از جانب مولانا روبهرو میشویم.
گستردگی لغات، وجود ابیات بسیار کوتاه و بسیار بلند، فصاحت کلام و وزن اشعار، تنها تعدادی از شگفتیهای کلیات شمس را تشکیل میدهند. کتاب «شمس پرنده» با پیشگفتار پیتر چلکوفسکی -ایرانشناس لهستانی- آغاز میشود و سپس در مقدمهی کتاب محمدعلی موحد توضیحات جالبتوجهی از داستان شمس و مولانا میدهد.
پیتر چلکوفسکی، ایرانشناس و استاد مشرقشناسی و مطالعات خاورمیانه، در پیشگفتار این اثر نوشته است: «انسانها طی هفتصد سال که از مرگ مولانا گذشته هیچ تغییری نکردهاند. تنها نوع زندگی آنهاست که دگرگون شده است. افزایش زادوولد و حضور رسانههای خبری که با بمباران اطلاعات، جهان را مانند فرشی جلوی پای ما پهن میکنند و بهراحتی دیدی وسیعتر از آن را به ما میدهند. ولی ما همچنان در پی این عداوت هزار ساله هستیم. مولانا بهراحتی و با زبانی رک و صادقانه به این مشکلات اشاره دارد. او شاعری بزرگ بود که هیچ توجهی به سبک شعر نداشت، آنچه برایش اهمیت داشت پیامی بود که قصد داشت به دیگران منتقل کند.»
در ادامه یکی از غزلهای انتشار یافته در کتاب «شمس پرنده» را میخوانیم:
«ای جهانِ آب و گل تا من تو را بشناختم
صد هزاران محنت و رنج و بلا بشناختم
تو چراگاه خرانی نی مقام عیسیی
این چراگاه خران را من چرا بشناختم
آب شیرینم ندادی تا که خوان گستردهای
دست و پایم بستهای تا دست و پا بشناختم
دست و پا را چون نبندی گاهواره ت خواند حق
دست و پا را برگشایم پاگشا بشناختم
چون درخت از زیر خاکی دستها بالا کنم
در هوای آن کسی کز وی هوا بشناختم
ای شکوفه تو به طفلی چون شدی پیر تمام
گفت رستم از صبا تا من صبا بشناختم
شاخ بالا زان رود زیرا ز بالا آمدهست
سوی اصل خویش یازم کاصل را بشناختم
زیر و بالا چند گویم لامکان اصل من است
من نه از جایم کجا را از کجا بشناختم
نی خمش کن در عدم رو در عدم ناچیز شو
چیزها را بین که از ناچیزها بشناختم»
جلالالدین محمد بلخی معروف به مولانا، مولوی و رومی در تاریخ ششم ربیعالاول سال ۶۰۴ هجری قمری مصادف با پانزدهم مهر ۵۸۶ هجری شمسی در بلخ متولد شد. نام کامل وی «محمدبن محمدبن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده اما پدر وی بهدلیل دانش بالا و شخصیت برجستهی مولانا او را با القابی مانند «بهاءالدین ولد» و «سلطان العلما» خطاب میکرد.
مولانا همچنین به القاب «جلالالدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده میشده است. از قرن 9 به بعد وی به القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» داده شد و «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» از تخلصهای او در اشعارش هستند. مولانا در نوجوانی با عطار دیدار کرد و نسخهای از «اسرارنامه» را از او هدیه گرفت و تا پایان عمر این کتاب را همراه داشت. مولانا سفرهای زیادی داشته و توصیفهای عاشقانه و پرشور او از شام و دمشق، نشان میدهد که احتمالا اولین بار «شمس تبریزی» را در این شهرها ملاقات کرده است. ملاقات مولانا با شمس تبریزی در سال ۶۴۲ هجری در سن ۳۸ سالگی، تاثیر عمیقی بر زندگی او گذاشت.
شمس تبریزی دریچهای تازه در مقابل چشمان مولانا گشود. آنها تنها 16 ماه با یکدیگر ملاقات داشتند و ناگهان شمس شهر را ترک کرده و ناپدید شد. مولانا در فراق شمس بسیار متاثر و پریشان شد و طی سالهای ۶۴۵ تا ۶۴۷ هجری، چهار بار به قصد یافتن شمس به دمشق سفر کرد اما هرگز نشانی از شمس پیدا نکرد. او به قونیه برگشت و تا آخر عمرش در این شهر ماند. زبان مادری مولانا پارسی بودهاست و بیشتر آثار وی به زبان فارسی سروده شدهاست، اما در اشعارش بهندرت از ترکی، عربی و کاپادوسیهای یونانی نیز استفاده کرده است.
نفوذ مولانا فراتر از مرزهای ملی و تقسیمات قومی بوده و اشعار او به بسیاری از زبانهای جهان ترجمه شده است. آثار دیگر وی عبارتاند از: «فیه ما فیه (نثر)»، «مکتوبات (نثر)» و «مجالس سبعه (نثر)».