«قطره اشکی در اقیانوس» رمانی عظیم و عمیق از مانس اشپربر است که برای اولینبار، در سال 1961 منتشر شده است. ویراست اول رمان «قطره اشکی در اقیانوس» را بار اول زندهیاد روشنک داریوش به فارسی ترجمه و به مخاطبین ایرانی ارائه کرد. اکنون پس از گذشت نزدیک به 40 سال از آخرین چاپ این کتاب، ویراست دوم این اثر با بازنگری و تطبیق آقای محمد همتی و ویراستاری آقای محمدرضا جعفری چاپ شده است.
«قطره اشکی در اقیانوس» رمانی سیاسی و تاریخی از فضای خفقانآور کمونیستی در آلمان سالهای 1931 تا 1944 است. این رمان روایتی چندوجهی و نسبتا پیچیده دارد و زبان آن، از اصطلاحات و عبارات ادبی، سیاسی و فرهنگی غنی است. اشپربر این رمان را براساس زندگی خود نوشته است و در آن، تمامی تجربیات خود را در قبال مکتبهای فکری و سیاسی مانند «استالینیسم»، «نازیسم»، «کمونیسم» و «سوسیالیسم» بهصورت داستانی، به رشتۀ تحریر درآورده است. او در این رمان روند چگونگی فساد این مکاتب را به طرز بینظیری شرح داده و نحوۀ سلطه و نفوذ آنها را نیز به تصویر کشیده است. «قطره اشکی در اقیانوس» شاهکاری است تمام عیار از اوضاع سیاسی و فکری دهه 40 و 50 میلادی در اروپا.
کمونیسم یکی از پررنگترین مضامین رمان سیاسی «قطره اشکی در اقیانوس» است که یکی از کاربران سایت «گودریدز» تحلیلی جامع و خواندنی از این مقوله را در کتاب ارائه داده است: «آقای مانس اشپربر که گرسنگی، تعقیب و قیام، انقلاب، فاشیسم، زندان و استالینیسم را در زندگی خود لمس کرده بود، در این کتاب به شرح وقایع سیاسی، اجتماعی و تاریخی بین سالهای 1931 تا 1944 پرداخته است. نویسنده در روند داستان به فعالیتهای کمونیستی در کشورهای مختلف اروپا از جمله جمهوری وایمار برای جلوگیری از به قدرت رسیدن حکومت ناسیونال سوسیالیست هیتلر و پس از آن، مبارزات آنها علیه حکومت نازی اشاره دارد.
آقای اشپربر که خود در فعالیتهای کمونیستی دست داشته سعی کرده در طول این داستان به این نکته اشاره داشته باشد که چگونه هرگونه ایدئولوژی سیاسی از اهداف اولیۀ خود فاصله گرفته و توسط رهبران و اعضا گروه به بیراهه رفته و از هدف اصلی خود دست شستهاند. در این کتاب خواننده میتواند این موضوع را حس کند که چگونه تعصب بر تقسیمات کشوری و شهری و همچنین مذهبی و نژادی به رهبری گروه یا افرادی، باعث دوری انسانها از یکدیگر میشود.
مترجم کتاب خانم روشنک داریوش (فرزند پرویز داریوش) که مانند شخصیتهای داستان در فعالیتهای سیاسی و اجتماعی دست داشته در طول ترجمه با نویسنده کتاب در حال مکاتبه بوده و در سال 1362 ترجمه کتاب رو به پایان رسانده.»
با هم یکی از مشهورترین عبارات رمان «قطره اشکی در اقیانوس» را بخوانیم: «اگر میشد توان فراموش کردن را از انسان گرفت، او دیگر هیچ ستمی را تحمل نمیکرد؛ هیچکس به اندازهی کسی که فراموشی را نپذیرد، تنها نیست. آنکه به زمانهای متفاوتی تعلق دارد، معاصر هیچکس نیست ...!»
رمان حاضر آکنده است از توصیفات طولانی ولی در عینحال جذاب. یکی از این توصیفات قابلتأمل اینچنین است: «زمین نرم بود و زیر پایشان فرو میرفت. میشد فکر کرد که به منطقۀ باتلاقی رسیدهاند، ولی خاک نرم و خوبی بود که از باران و برف خیس شده بود. گلوله میشد و به کفش و شلوار میچسبید. در تمام راه کسی بود که گام برداشتن برایش دشوار باشد و عقب بماند تا با قنداق تفنگ یا با دست، گل را از پایش بتکاند. ادی با خود گفت: مردان خوشبخت. هیچکدام فکر نمیکنند خاک وطن به آنها میچسبد و سعی میکند از رفتن بازشان دارد. اگر هم باران برای مدت کوتاهی بند میآمد، متوجه نمیشدند. هوا همچنان نمناک و از باران سنگین بود و پنداری صدها متر از آسمان فرو افتاده و زمین را با تکههای خاکستریرنگ پوشانده است. تقریباً سی مرد بودند که هوفر رهبریشان میکرد. نزدیک به پنج روز مبارزۀ بیوقفه و درگیری. به شهر که فکر میکردند، آن پنج روز بهنظر یک عمر میرسید.»
«یوسمار» یکی از شخصیتهای اصلی رمان است که پاراگراف زیر، یکی موقعیتهای حساس زندگی او را توصیف میکند: «چهار سال بعد، اولین برخورد. یوسمار دلسرد شده بود و رنج میبرد چون نمیخواست دلسردیش را بپذیرد. جوان بیستویکساله نمیدانست با این احساس چه کند. بحبوحۀ مبارزات رور بود. در جستوجوی مردی بود که پلیس از مدتها پیش دنبالش میگشت. سرانجام یوسمار در پشت یک نوشگاه او را دید. مرد کوتاهقدی بود با پالتوی نازک و بلندتر از اندازه که در اثر رطوبت شق شده بود. لیوان آبجویی در دست داشت و پیدرپی کف رویش را فوت میکرد. دستش -دست چپش- میلرزید و دست راستش دیده نمیشد. از گرمی آبجو شکوِه داشت. این نخستین برخورد بود. یوسمار مدتها بود که خود را برای چنین لحظهای آماده کرده بود. نه، نمیتوانست با سخنرانی شروع کند، منتها مطلب غیرقابل گذشتی بود که میبایست هنگامی که در برابر رهبر قرار میگرفت، بیدرنگ بگوید. ولی آنجا چیزی برای گفتن نداشت، کلمات گم شده بودند.»
«مانس اشپربر» رماننویس، مقالهنویس و روانشناس اتریشی-فرانسوی بود. او یکی از شاگردان روانشناس معروف، «آلفرد آدلر» و همدوره و آشنای «آلبر کامو» و «برتولت برشت» بود. اشپربر در جوایز معتبر بسیاری را برای کتابهای داستانی و غیرداستانی خود اخذ کرد؛ از جمله جایزۀ (گئورگ بوشنر) در سال 1975. از آثار مانس اشپربر میتوان به کتابهای «در معرض آتش زمانه: یک زندگی سیاسی» و «بررسی روانشناختی خودکامگی» اشاره کرد.