کتاب «یادداشتهای روزانهی آدمکش احساساتی» (Diario di un killer sentimentale) اثر «لوئیس سپولودا»، در سال ۱۹۹۸ منتشر شده است. این کتاب که در ژانر پلیسی نگاشته شده، توسط مهدی فتوحی به ترجمه رسیده و انتشارات نیلا آن را به چاپ رسانیده است.
یادداشتهای روزانهی آدمکش احساساتی رمانی است که به روانِ پیچیدهی یک قاتل میپردازد و مضامین عشق، اخلاق و رستگاری را بررسی میکند. این کتاب در قالب یک دفتر خاطرات نگاشتهشده است و به خوانندگان این اجازه را میدهد تا وارد ذهن قهرمان داستان شوند و افکار و احساسات درونی او را تجربه کنند. راوی داستان، شخصیتی جذاب است؛ زیرا هم قاتل ماهری است و هم در درون، قلبی احساساتی دارد. او در شغل خود حرفهای است، اما روح حساس او اخلاق حرفهای را زیر سوال میبرد. او یک دفتر خاطرات دارد که که در آن تجربیات، افکار و احساسات خود را مینویسد که به خواننده بینشی منحصربهفرد از شخصیت او میدهد.
داستان در ایتالیا رُخ میگذرد، اما به بررسی گذشتهی راوی، از جمله دوران کودکی او در شیلی و مبارزات چریکی او میپردازد. این تجربیات جهانبینی او را شکل داده و سبب آشفتگی درونی او شده است. این کتاب اثری است با مضامین عاشقانه، پلیسی و دروننگری که برای خواننده کششی به همراه خواهد داشت و او را درگیر خود خواهد کرد و سرانجام با پایانی غافلگیرکننده و رضایتبخش همراه خواهد بود؛ زیرا راوی باید انتخاب دشواری را برگزیند که سرنوشت او را تعیین میکند.
نظر خوانندگان در سراسر دنیا، درباره کتاب «یادداشتهای روزانهی آدمکش احساساتی» چیست؟
دن، کاربری در سایت آمازون با تمجید از کتاب معتقد است که «این کتاب، کتابی شایستهی توجه است و خواندنش برای من جالب بوده است. این کتاب کوچک برای من یک نقطهی عطف شخصیست؛ چراکه اولین کتابیست که به زبان اسپانیایی خواندهام! این رمان شامل خاطرات یک قاتل عاطفی است که برایم خواندنی، دلپذیر و سرگرمکننده بوده است».
کاربری دیگر نیز با مقایسه آقای سپولودا با سایر نویسندگان معتقد است که: «لوئیس سپولودا، این نویسندهی شیلیایی، مثل برخی دیگر از نویسندگان تنها صفحات را پُر از کلمه نمیکند؛ بلکه داستانهای خوبی را مینویسد و قادر است تا با کلمات کم، حرفهای زیادی بزند. کتابهای این نویسنده را بهشدت توصیه میکنم».
کاربری دیگر نیز نوشته است: «من به سبک نوشتن او وابسته شدم: گاهی خندهدار، گاهی شاعرانه و دلپذیر مثل یک کیک شیرین و همچنین ساده همچون یک لباس تابستانی سفید یا زاویههای جادویی مکانها در سرتاسر آمریکای جنوبی. چشمانتظار ساختن فیلمی بر اساس این داستان خواهم بود».
جملاتی که شاید انگیزه خواندن کتاب باشند
راوی در صفحات آغازین کتاب اینگونه شروع به صحبت با خواننده میکند: «روز را بد شروع کردم و گرچه خرافاتی نیستم، باز گمان میکنم در چنین روزهایی بهترین کار این است که آدم از کسی سفارش قبول نکند. حتا اگر پاداشش رقمی با شش تا صفر در سمت راستش باشد و از مالیات هم خلاص. روز را بد شروع کردم و دیر؛ چون ساعت شش و نیم به فرودگاه مادرید که رسیدم هوا حسابی گرم بود و در مسیر فرودگاه تا هتل هم مجبور شدم یاوههای راننده تاکسیای را مزمزه کنم دربارهی جام یوفا. هوس کرده بودم لولهی یک کالیبر چهلوپنج به پس گردنش نشانه بروم بلکه دهنش را ببندد. ولی ابزار کار همراهم نداشتم. وانگهی یک حرفهای هیچ وقت رفتار یک بیشعور را به هیچ جایش نمیگیرد؛ حتا اگر آن نفهم راننده تاکسی باشد». در جایی دیگر از کتاب درباره کنترل احساسات بهویژه برای یک آدمکش! میخوانیم: «احساسات ما همیشه با ما همراه هستند، اما ما میتوانیم یاد بگیریم که چگونه با آنها کنار بیاییم و آنها را به بهترین نحو کنترل کنیم. آدمکش احساساتی کسی است که بهترین نحوهی کنترل احساسات خود را پیدا کرده است و میتواند در نتیجه، با دیگران به بهترین نحو مرتبط شود».
درباره نویسنده کتاب یادداشتهای روزانهی آدمکش احساساتی
لوئیس سپولودا (Luis Sepúlveda)، نویسندهی اهل شیلی است که علاوه بر نویسندگی رمان و داستان کوتاه، در زمینهی ادبیات کودک نیز قلم زده است. او تجربهی روزنامهنگاری، فیلمنامهنویسی و کارگردانی را نیز در کارنامهی خود بههمراه دارد. او پس از چاپ رمان «پیرمردی که داستانهای عاشقانه میخواند» در سال ۱۹۸۸در سطح جهانی مشهور و شناخته شده شد.
از دیگر آثار او میتوان به کتابهای «وحشت، زندگی، مرگ و دیگر توهمات»، «کشف رفاقت گربه یونانی و موش مکزیکی» و «جوجه مرغ دریایی و گربهای که به او پرواز کردن آموخت» اشاره کرد. سپولودا سرانجام در سال ۲۰۲۰ بهدلیل ابتلا به ویروس کرونا فوت کرد.