کتاب نامه به کودکی که هرگز زاده نشد با نام انگلیسی Letter To A Child Never Born، در سال 1975 به زبان ایتالیایی منتشر شد. نامه به کودکی که هرگز زاده نشد یکی از شناختهشدهترین آثار فالاچی است که بیش از چهار میلیون نسخه از آن در سرتاسر جهان به فروش رفته است. این کتاب متن نامهای است که یک زن جوان خطاب به جنینی نوشته که در شکم دارد.
راوی از مشکلات دنیا برای فرزندش میگوید و در عین حال عشق مادری را هم به تصویر میکشد. در بخشهایی از کتاب نیز نگارنده عقاید خودش را از زبان مادر بیان کرده است. خواننده میتواند همه احساسات و عواطف بشر از جمله ناامیدی، خشم، عشق، مهربانی و ترس را از جملات این کتاب دریافت و درک کند. فالاچی مخاطبان کتاب از جمله زنان را به فکر فرو میبرد و آنها را وادار میکند که در ذهن خود به سوالهای بنیادی در مورد انسان و زندگی بیندیشند. در پایان هم پاسخی به این سوالات داده نمیشود؛ درواقع مادر باردار از جنینی که در شکم دارد میخواهد که به این پرسشها پاسخ بدهد.
مریم طالبی -نقدنویس- این کتاب را چیزی فراتر از گفتوگوی یک مادر با فرزندش میداند و معتقد است که خواننده با مطالعه این کتاب به فلسفه هستی پی خواهد برد:
«حالا که خواندن کتاب را تمام کردم، آرزو میکنم کاش در 19 سالگی و در روزهایی که به دنبال فلسفه زندگی بودم، با این کتاب آشنا شده بودم. البته که هرگز خواندن آن دیر نمیشود؛ چراکه پر است از عباراتی که در ناامیدی تسلیتان میدهد. در روزهای رنج، همدردتان میشود. در روزگار خوشی تعادل برقرار میکند و البته اگر جایی قرار بود پایتان بلغزد، وجدانتان را بیدار میکند.»
سارا بوریایی -مترجم- انتقاد از فالاچی برای حمایت از سقط جنین را وارد نمیداند و در دفاع و تایید او نوشته است:
«این اثر را میتوان اثری فمینستی نامید و بهراحتی آن را از متون فمینیستی دهه هفتاد میلادی به حساب آورد. فالاچی این اثر را زمانی منتشر کرد که جنبش فمنیست هنوز معنا داشت، نه مانند امروز که متأسفانه انگار تنها در متهم کردن جنس مرد خلاصه میشود و اگر هم مجالی بود به توانمندسازی زنان میپردازد. در هر صورت این کتاب نه جزوه است و نه طرفدار یا مخالف سقط جنین. اوریانا فالاچی در قسمتی از کتاب این سوال را مطرح میکند که آیا ما اجازه داریم بانی ورود یک کودک به این دنیای مملو از درد و رنج باشیم؟ آیا هیچ کودکی هست که خود تقاضای آمدن به این دنیا را داشته باشد؟ در حقیقت، این کتاب از مسائل پیچیده سخن به میان میآورد و از طرح سوالات دشوار باکی ندارد.»
در بخشی از کتاب راوی خبر بارداریاش را به پدر فرزندش میدهد که از قضا همسر او نیست. واکنش مرد دل راوی را به درد میآورد و حس همذاتپنداری را در خواننده بیدار میکند:
«امشب، با پدرت حرف زدم. به او گفتم که تو اینجایى. این را با تلفن به او گفتم چون که او از اینجا بسیار دور است، از آنچه که او گفت دستگیرم شد که خبر خوشى به او ندادهام. ابتدا سکوت عمیقى پیش آمد، درست مثل اینکه تماس قطع شده باشد.»
در بخش دیگری از کتاب حس خوشحالی مادر از بارداری به شکل هنرمندانهای به تصویر کشیده شده است:
«آن شب حس کردم تو هستى! قطرهاى زندگى که از نیستى رها شده باشد. روى تختخواب دراز کشیده بودم، چشمهایم در تاریکى باز بود، و ناگهان، در این تاریکى، روشنى یقینى درخشیدن گرفت، آرى، تو آنجا بودى. تو وجود داشتى. درست مثل این بود که تیرى میان سینهام نشسته باشد. دلم از تپیدن باز ایستاد.»
اما احساس خوشحالی بلافاصله جای خود را به ترس میدهد؛ ترس او از به دنیا آوردن یک انسان:
«قلبم دوباره با صدایى خفیف تپیدن از سر گرفت و آوارى از گیجى و سرگشتگى بر سرم فرو ریخت، احساس کردم در گردابى فرو مىروم که در آن جز بىاعتمادى و دهشت چیزى نیست. اکنون نیز ترسى مرا در خود گرفته که آثارش بر چهرهام، بر مویم و بر ذهنم هویداست. ترسى که خودم را در آن گم مىکنم. سعى کن بفهمى، این ترس، ترس از دیگران نیست. من از دیگران باکى ندارم. ترس از رنج کشیدن نیست. من از درد نمىترسم. ترس من از ترس توست، ترس از تصادفى که تو را از نیستى بیرون کشید و در بطن من نهاد. من هرگز براى پذیرایى از تو آماده نبودهام، حتى اگر بیش از این دیده به راهت دوخته باشم.»
راوی تردید و دودلیاش را به تلاش مادرش برای سقط کردن او نسبت میدهد:
«مادرم مرا نمىخواست. آغاز وجود من با اشتباه همراه بود، در یک لحظه تفریح و بىخبرى. و براى اینکه من به دنیا بیایم هر شب دارویى را در آب مىریخت، سپس با گریه آن را مىنوشید. و نوشیدن دارو همچنان ادامه داشت تا شبى که در بطنش تکان خوردم و لگدى به او زدم تا بگویم که مرا از میان نبرد. داشت لیوان دوا را به لبهایش نزدیک مىساخت. در دم لیوان را پس کشید و محتوى آن را بر زمین ریخت. چند ماه بعد، فاتحانه در برابر خورشید غلت مىزدم. اینکه کارى خوب بود یا بد نمىدانم. وقتى که خوشبختم خیال مىکنم کار خوبى بود و زمانى که بدبختم فکر مىکنم کار بدى بود.»
اوریانا فالاچی نویسنده، مصاحبهگر و روزنامهنگار شهیر ایتالیایی، در سال 1929 در شهر فلورانس متولد شد. او در خلال جنگ جهانی دوم به عنوان یک چریک ضدفاشیسم فعالیت میکرد. او یک خبرنگار بینالمللی بود که نوشتههایش در برترین نشریات اروپایی منتشر میشد. فالاچی شهرت خود را مدیون مصاحبههایی است که با رهبران سیاسی جهان از جمله یاسر عرفات، ایندیرا گاندی، ملک حسین، هنری کیسینجر و معمر قذافی انجام داده است.
اوریانا فالاچی موفق به دریافت جوایز بینالمللی زیادی شد که از جمله مهمترین این افتخارات، میتوان به مدال طلای تلاش فرهنگی برلوسکونی و جایزه آنی تیلور مرکز مطالعات فرهنگ عامه نیویورک اشاره کرد. او یک بار هم کاندیدای دریافت نوبل ادبیات شد. از دیگر آثار فالاچی میتوان «زندگی، جنگ و دیگر هیچ»، «جنس ضعیف»، «اگر خورشید بمیرد»، «یک مرد» را نام برد.
اگر اولین باری است که از بوکلند خرید میکنید، میتوانید کتاب نامه به کودکی که هرگز زاده نشد را با 25 درصد تخفیف تهیه کنید. برای آشنایی با شیوه خرید آنلاین کتاب میتوانید راهنمای خرید را مطالعه کنید.
اگر به ادبیات داستانی علاقهمندید، به صفحه خرید رمان هم سری بزنید.