«عشق در سالهای مشروطه» یکی از مشهورترین و پرفروشترین رمانهای «مهناز سیدجواد جواهری» است که برای اولینبار، در سال 1383 منتشر شد. تاکنون خوانندگان استقبال بسیار خوبی از آثار خانم جواهری نشان دادهاند و رمان «عشق در سالهای مشروطه» نیز، به چاپ هشتم نیز رسیده است.
«عشق در سالهای مشروطه»، همانطور که از اسم آن نیز قابل حدس است، رمانی عاشقانه و تاریخی است. بر اساس گفتههای خانم جواهری، این رمان بر اساس داستانی واقعی نوشته شده و از زندگی «پدرِ پدربزرگ» ایشان الهام گرفته شده است. نویسنده اذعان داشته است که وقایعی که از دوران مشروطه، از مهمترین آنها تا کماهمیتترین آنها در این کتاب ذکر شدهاند، همگی بر اساس تجربیات مادربزرگ او و همچنین، پژوهشهای او در نشریات، زندگینامهها و دیگر مطالب راجعبه دوران مشروطه میباشد. او همچنین مدعی است که برخی از مطالب این کتاب راجعبه حوادث مشروطه را، در هیچ کتاب دیگری پیدا نخواهید کرد!
«عشق در سالهای مشروطه» روایتی است از داستان زندگیِ پر فراز و نشیب شخصیت اصلی آن، «عصمت الزمان» که نوهای بیمار و علاج ناپذیر به نام «مهراعظم» دارد. روزی مهراعظم به طور اتفاقی با وسایل داخل صندوقچهای قدیمی در خانه مادربزرگ مواجه میشود که کنجکاوی او را برمیانگیزد. از اینرو، مادربزرگ داستانهای عاشقانه و تراژیک زندگی خود را از کودکی تا انتهای سالهای مشروطه، برای مهراعظم بازگو میکند.
مخاطب این کتاب نهتنها جوانان هستند، بلکه بسیاری از مخاطبین سالخورده نیز با آن ارتباط میگیرند. بهعنوان مثال، نظر یکی از این دست خوانندگان کتاب در فیدیبو را بخوانید: «بسیار عالی. زمان گذشته را با زبان ساده روایت کرده بود. و در سن و سال ما که ۷۰ سال داریم، آسانتر از بچههایم که جوانتر هستند قابل درک بود.»
همچنین، نقد مفصلتر یکی دیگر از کاربران فدیبو را بخوانید که از ویژگیهای خوب و بد رمان میگوید: «من داستان را خواندم و امتیاز کامل را به توصیفات مکانی و نوع ادبیات راوی داستان و استفاده از تکهکلامهای بسیار قدیمی در کتاب میدهم. داستان و شخصیتها به نظرم جذاب نبودند بلکه فضاسازی داستان جذاب بود. اینکه نویسنده توانسته یک داستان تاریخی عاشقانه بنویسد و بخشی از فضای سیاه کشور را، در سالهای مبارزه مشروطهخواهان به تصویر بکشد؛ جای تقدیر و توجه دارد. اصولا رمانهای تاریخی (به شرط حفظ حقیقتگویی) ارزشمندتر از رمانهای صرفا داستانی هستند؛ زیرا بخشی از یک تاریخ را، برای مخاطبین، و به وسلیۀ کاراکترهای خیالی نویسنده، قدم به قدم زندگی و تصویر میکنند.»
در پاراگراف زیر، شرح جانگداز و در عین حال، ادبی و بسیار چشمنواز از زیبایی و مریضی مهراعظم را میخوانیم: «آه که چقدر زیبا و جوان بود. هرچه نگاهش میکرد سیر نمیشد. پوستش مثل یاس میمانست. لبها خوش ترکیب، قلوهای و یاقوتی رنگ. خواب ملایم چشمهایش پر راز و رمز جلوه میکرد نه، این چیزی بیش از جوانی و زیبایی بود. بیخود نبود از وقتی که آن پروفسور روس آب پاکی را ریخته بود روی دست همه و رک و پوستکنده گفته بود که مرض قابل علاج نیست و تا آخر همین زمستان دوام نمیآورد، پدر و مادر بیچارهاش داشتند دیوانه میشدند. به خصوص اینکه از همان وقت نامزدش جا زده بود و دیگر نمیآمد، اما کلاغها گاه و بیگاه خبرش را میآوردند.
فرخ خان رفته خواستگاری… دیشب بعلهبران آقافرخ بوده… قرار است برای ماه عسل بروند اروپا...»
سربهزیری و حجب و حیای مهراعظم نیز چنین توصیف شده که نوشتهای با حالوهوایی نوستالژیک است: «مهراعظم با شگفتى نگاهى به تار انداخت که کاسهاش ترک برداشته و سیمهاى مضرابش پاره شده بود. همانطور که با تعجب به سیمهاى پارهشده تار دست مىکشید، هیچ بعید ندانست که این خرابکارى هم دست گلپسرها باشد و عوض آنها خجالت کشید. شرمنده زیرلبى زمزمه کرد: «باز هم اینها دست گل به آب دادند.» خانمجان در حالىکه یکى از قابهایى را که از صندوق بیرون آورده بود دودستى برمىداشت تا تماشا کند آهسته گفت: «نه عزیز دلم، کار بچهها نیست. بوده.»
«مهناز سیدجواد جواهری» از جمله نویسندگان شناخته شدۀ ادبیات داستانی ایران است. او از جمله نویسندگان موفق ایرانی است که تحصیلات مرتبط با ادبیات ندارد و در رشتۀ اقتصاد تحصیل کرده است. از جمله مهمترین آثار نوشته شده به دست او، میتوان به رمانهای «شبهای گراند هتل»، «گوهر یکدانه» و «معشوقه آخر» اشاره کرد.