«دکتر فاستوس» یکی از بهترین، خاصترین و در عینحال سختخوانترین رمانهای توماس مان است که برای اولینبار در سال 1947 منتشر شد. «دکتر فاستوس» رمانی الهام گرفته شده از نمایشنامۀ «فاوست» از «گوته» است و به نوعی، این رمان را میتوان یک بازآفرینی منحصربهفرد و مدرن از آن نمایشنامۀ کهن ادبیات آلمان دانست. دکتر فاستوس نثری کهن و نسبتا سختخوان دارد و (موسیقی)، یکی از پررنگترین اِلمانهای نثر، پیرنگ و درونمایۀ این رمان است.
«دکتر فاستوس» سرگذشت زندگیِ پر فراز و نشیب یک نابغۀ موسیقی به نام «آدرین لِوِرکون» را روایت میکند. راوی این رمان یکی از دوستان صمیمی و خوشقلبِ لورکون به نام «زرنوس سایتُبلوم» است. این دو دوست مانند دو قطب آهنربا، متضاد و همزمان، مکمل و جاذب یکدیگر هستند: لورکون باهوش و مغرور و بیعاطفه و سایتبلوم، خوشقلب و مهربان. رمان حاضر تمامی نمادها، رویدادها و شخصیتهای نمایشنامۀ «فاوست» را یکبهیک، در قالبی دیگر احیا میکند؛ از ظهور شیطانی به نام «مفیستوفلس» تا معاملۀ لورکون با شیطان بر سر روحش.
درواقع، لورکون بر این باور است که دیگر چیز جدیدی در دنیا برای او وجود ندارد که بر آن چیزه نشده باشد و بر اثر استیصال و ملال حاصل از این تفکر، دست به چنین معاملهای با شیطان میزند. اما این تازه شروعی است بر زندگیِ تازۀ او... .
یکی از کاربران سایت «ایران کتاب» ضمن تمجدید از رمان «دکتر فاستوس»، تحلیلی از محتوای اجتماعی و سیاسی رمان را نیز ارائه میدهد: «توماس مان بر پایۀ نمایشنامۀ فاوست در رمانی موسیقیائی، چیرهدستانه تمثیلی از هنر و سیاست فاجعهبار ناسیونال سوسیالیسم میسازد. نگارش این اثر در تبعید از سال ۱۹۴۳ آغاز شد و تا ۱۹۴۵، سال پایانی جنگ جهانی دوم طول کشید. دکتر فاستوس نهایتاً در سال ۱۹۴۷ منتشر شد. هیچ رمانی از این نویسنده به اندازۀ این اثر در دوران پختگیاش مورد بحث و مناقشه واقع نگشته و به نقد کشیده نشده است. آنچه در این کتاب خواننده را به وجد میآورد نه هیجان رواییِ داستان که غنای ادبی و فلسفی است که در هیچ اثر دیگری از خود او یا نویسندگان دیگر آلمانی زبان نظیر ندارد. بیسبب نیست که این رمان یکی از پرمخاطبترین آثار توماس مان است.»
یکی از دیگر خوانندگان رمان در سایت «گودریدز» چنین نوشته است: «دکتر فاستوس رونوشت دیگری از فاوستِ گوته بود. هم اسم شخصیت اصلی شبیه به فاوست است، هم در داستان مفیستوفلس(مفیستافلیس) را احضار میکند (که در نمایشنامۀ فاوست نیز، در خدمت او در میآید و کارهای شیطانیاش را انجام میدهد) هم هر دو شخصیت اصلی، در مقام علمی زبانزدند و به دنبال علم بیشتر، به بیراهه کشیده میشوند.»
یکی از جنبههای خاص رمان دکتر فاستوس، زبان کهن و پیچیدۀ آن است که یکی از بهترین نمونههای نشاندهندۀ این موضوع را با هم میخوانیم: «آدمیزاد در حیرت میشد از اینکه این مرد بُرنای رومی که الحق دوستداشتنی و خوشکلام هم بود و آلمانی را دست و پا شکسته بر زبان میراند، از چه ممری به سرای عم آدریان در کایزر زآشرن ره یافته بود تا آموختن هنر خویش را تکمیل کند. لکن این عمل نشان میداد که نیکلاس لِوِرکون با جمله بلاد بیگانه و اطراف و اکناف سرگرم سوداگریست و تنها با بلاد مرکزی آلمان از قبیل ماینتس و برانشوایگ و لایپسیگ و بارمن مرتبط نیست و عاملانی در بلاد معظم جهان همچو لندن و لیون و بلونیا و حتی نیویورک بهر او کار میکنند.»
مسیحیت یکی از مضمونهای اصلی رمان حاضر است که قطعۀ زیر، حاکی از چنین زمینهای در رمان است: «اجرم از بطن مادری کاتولیک در وجود آمدن و با تعالیم کاتولیکی نمو کردن رد خود را بر اندیشهی من حک کرده و از من کاتولیکی معتقد ساخته. الا اینکه خلاف آنچه مردمان گویند این روال حیات با سیره مردماندوستی حقیر در تضاد اندر نیامده و عشق به نیکترین هنرها و علوم را در ضمیرم زائل و تباه نساخته. روال حیات مذهبی با سیرهی مردماندوستی در ضمیرم با هم کنار آمدهاند و متعارض هم نمیگردند و در من که زاده و نمویافته در شهری کهنام سابقهی ذهنم به دوران حواریون در جهان واحد مسیحیت بازمیگردد، پیش آوردن زمینه برای توافق این دو سیره چندان صعب نمینماید.»
«توماس مان» نویسنده، منتقد اجتماعی و مقالهنویس سرشناس آلمانی بود. آثار ادبی عظیم و نمادین و حماسی او از شناختهشدهترین نوشتههای ادبی با مضامین روانشناسی و فلسفی است و نگاهی انتقاد به مسائل اجتماعی بشریت در سراسر تاریخ و کشورها (به خصوص آلمان) دارد.
سبک آثار او بسیار تحت تاثیر فلسفۀ افرادی همچون «فریدریش نیچه»، «آرتور شوپنهاور» و «گوته» بود و برای خلق آثار جاودان خود، در سال 1929 موفق به دریافت جایزۀ نوبل ادبیات شد. از جمله بهترین آثار او میتوان به رمانهای «کوه جادو»، «بودنبروکها» و «مرگ در ونیز» اشاره کرد.