«خیانت» رمانی متفاوت از روایتگری قهار، پائولو کوئیلو است. او با نگاهی روانشناسانه، داستانی تأثیرگذار را روایت میکند. داستان زندگی لیندا، زنی ۳۱ ساله که خبرنگار روزنامهای معتبر در ژنو است و همسری ثروتمند و فرزندانی دوستداشتنی دارد. یکنواختی زندگی لیندا، روزمرگی، افسردگی و دلمردگی، بحرانی بزرگ را پیشروی او قرار میدهد. آشنایی او با نامزد سابقش، نقطهی اوج داستان را رقم میزند. رابطهی پیچیدهی این دو نفر و درگیری عاطفی لیندا و فکر فرار از شرایط موجود زندگیاش، مواجههای جذاب را به نمایش میکشد؛ فضایی مناسب برای واکاوی و کنکاش نویسنده در فرآیندهای آسیبپذیر زندگی. نثر روان پائولو، متنی جذاب، خواندنی و دوستداشتنی را در اختیار خواننده قرار داده و بهخوبی بحران میانسالی را به تصویر میکشد. او با صداقت و صراحت و دلسوزی همیشگی خود و ارائهی تصاویر واقعی از دلِ زندگی، به بررسی انگیزههای خیانت، با بهرهگیری از نکات روانشناسانه پرداخته و توصیههایی اخلاقی و فردی را به همراه نکاتی راهبردی دربارهی آرامش درونی، پیچیدگیهای درون انسان، تنهایی و ارزش و معنای زندگی در اختیار مخاطب قرار میدهد.
پائولو کوئیلو یکی از تأثیرگذارترین نویسندگان عصر حاضر است که آثارش در سراسر جهان با فروش و استقبالی میلیونی همراه بوده است. رمان «خیانت» این نویسنده نیز استقبال قابل توجهی از مخاطبان فارسیزبان را به همراه داشته است. محمد ابراهیمی «خیانت» را کتابی شگفتانگیز از پائولو معرفی کرده و خواندن آن را برای هر فرد بالغی ضروری میداند. منتقدان نیویورک تایمز و شیکاگو تریبون، پائولو را رماننویسی با زبان جهانی دانستهاند و این کتاب را همراه با داستانی هیجانانگیز دربارهی اضطراب وجودی معرفی کردهاند. واشنگتن پست «خیانت» را نوشتاری غنی و ظریف دانسته که توسط نویسندهای تفکربرانگیز به نگارش درآمده بر زندگی هزاران نفر تأثیر مثبت داشته است.
بخشی از پرسش و پاسخها و گفتوگوهای مطرح شده میان شخصیتهای کتاب: «واقعاً چه مشکلی تو زندگی تو وجود داره؟
لطفاً این سوال را از من نپرس چون هیچ جوابی ندارد! کاش واقعاً یک مشکل جدی داشتم. هیچکس را نمیشناسم که حالی مشابه حال من داشته باشد. حتی یکی از دوستانم که سالها افسردگی داشت الان تحت مداوا است. من فکر نمیکنم به آن نیازی داشته باشم، چون علائم من با علائم او متفاوت است. نمیخواهم تحت تأثیر قرص باشم. مردم شاید به خاطر قلب شکستهشان غمگین باشند و به خاطر آن فکر کنند که افسرده هستند و نیاز به دارو دارند ولی در واقع در اشتباهاند. آنها فقط به خاطر شکست عاطفی که خوردهاند در عذاب هستند و از ابتدای دنیا همیشه قلبهای زیادی شکسته شده است، از زمانی که انسان رازی به نام عشق را کشف کرد.»
«چرا عشق مهمتر از نیکوکاری است؟
چون نیکوکاری تنها یکی از راههای ابراز عشق است و کلیت همیشه مهمتر از تکتکِ اجزاء است و نیکوکاری هم یک از هزاران راهی است که عشق از آن استفاده میکند تا انسانها را بههم نزدیکتر کند. همه میدانیم که خیریههای زیادی در دنیا هستند که عشقی در آنها وجود ندارد. هر هفته یک مهمانی خیریه برگزار میشود. مردم پول بسیار زیادی برای خرید هر میز میدهند تا با جواهرات و لباسهای گرانبهایشان آنجا خوش بگذرانند. وقتی آن¬جا را ترک میکنیم حس خوبی داریم بهخاطر پول زیادی که برای مردم سومالی، پناهندههای یمن یا گرسنههای اتیوپی جمع شده است. دیگر به¬خاطر توزیع نابرابر ثروت در دنیا عذاب وجدان نداریم و هیچ وقت از خودمان نمیپرسیم این پول کجا میرود.»
بخشهای کوتاهی از کتاب که بهتنهایی بار معنایی تأثیرگزاری بههمراه دارند: -«خیلیها معتقدند که زندگی بیانصاف است. بعضیها هم از اینکه ما غمگینیم خوشحالند؛ زیرا اعتقاد دارند تنهایی و غمگینی حق ماست، چون ما همه چیز داریم و آنها ندارند.»
-«کمکم دارم به این نتیجه میرسم که کلماتی مثل خوشبینی و امید که در همهی کتابهای روانشناسی و روانکاوی وجود دارند و ادعا میکنند که باعث اعتمادبهنفس بیشتر و کنار آمدن با زندگی میشوند، «کلمه»هایی بیش نیستند. افراد دانایی که آنها را تلفظ میکنند و برای ما تکرارشان میکنند، شاید بهدنبال معنای آنها در زندگی خودشان هستند و از ما به عنوان موش آزمایشگاهی استفاده میکنند تا ببینند ما چگونه به این محرکها پاسخ می دهیم.»
-«افسردگی، شبیه گرفتار بودن در یک تله است. میدانی گیر کردهای اما نمیتوانی بگریزی.»
-«رنج بردن همچنان منبع درآمدی برای صنعت داروسازی است. آیا احساس غم میکنی؟ یک قرص بخور مشکل حل است.»
-«بیشتر وقتها، هنگامی که دوستانمان را ملاقات میکنیم دربارهی موضوعاتی ثابت و با مردمی ثابت صحبت میکنیم. مکالمهها به نظر تازه میآید، اما همهشان جز اتلاف وقت و انرژی نیستند. ما دست و پا میزنیم که ثابت کنیم زندگی هنوز هم جالب و هیجانانگیز است.»
-«من به دنبال پاسخی هستم که نمیتوانم پیدایش کنم. بعد از خواندن حدود ده کتاب ِ به اصطلاح خودآموز روانشناسی متوجه شدم که آنها راه به جایی نمیبرند، فقط اثر آنی و فوری دارند و به محض اینکه کتاب را میبندیم، آن اثر محو میشود. آنها فقط مشتی کلمه هستند، کلماتی که دنیایی ایدهآل را شرح میدهند که اصلا ًوجود خارجی ندارد. حتی برای کسی که آن را نوشته.»
-«ما چیزی که خودمان میخواهیم باشیم، نیستیم. چیزی هستیم که جامعه میخواهد. چیزی هستیم که والدینمان انتخاب میکنند. ما نمیخواهیم کسی را ناامید کنیم. نیاز شدیدی به دوست داشته شدن داریم. بنابراین بهترینها را در وجود خود خفه میکنیم. کمکم درخشش رویاهامان تبدیل به هیولای کابوسهامان میشود. آنها کارهاییاند که انجامشان ندادهایم. ممکنهایی که ناممکن کردهایم.»
پائولو کوئیلو نویسندهی معاصر برزیلی متولد است که رمانهایش بین عامهی مردم در کشورهای مختلف دنیا پرطرفدار است. او از سال ۲۰۰۷ سفیر صلح سازمان ملل در موضوع فقر و گفتوگوی بین فرهنگی است. او همچنین از مدافعین آزاد شدن مواد مخدری چون ماریجوانا و کوکائین است. پائولو از همان ابتدای دوران نوجوانی قصد داشت که نویسنده شود. درونگرایی و سرکشیهای کوئیلو در 17سالگی، والدینش را بر آن داشت تا او را در یک آسیاشگاه روانی بستری کنند. با انتشار کتاب «کیمیاگر»، نام او بر سر زبانها افتاد. از دیگر کتابهای این نویسنده میتوان «الف»، «سلحشور نور» و « کوه پنجم» را نام برد.