این کتاب در یک نگاه
شعرهای ترانههای عناصر واقعاً مثل شیشه شفافاند، و مثل راحتالحلقوم از گلو پایین میروند… حتا منتقدانی که تا آن زمان نرودا را، عمدتاً به خاطر عقاید سیاسیاش، نکوهش میکردند، بعد از انتشار این اشعار دیگر مجبور شدند به احترام او کلاه از سر بردارند.
آخر چگونه میشود به شاعری که میتواند راجع به چیزهای پیشپاافتادهای مثل پیاز، هندوانه، نمک یا جوراب شعر بگوید، آنهم در این حد از زیبایی و شکوه، حسی جز تحسین داشت؟ و یا در برابر شاعری که ترانههای فوقالعاده فاخر «تماشای پرندگان»، «طوفان»، «پرندهی زعفرانیرنگ» و «تنبلی» را نوشته است، جز سکوت توأم با خوف چه کار دیگری میتوان کرد؟