این داستان شامل 24 سرود است و ماجرای آن چنین است که پس از ربودن هلن، همسر منلائوس از فرمانروایان یونان منازعاتی صورت میگیرد. لشگری بزرگ به فرماندهی آگاممنون و با شرکت پهلوانانی مثل آشیل، اولیس، پاتروکل، آیاس آژاکس و دیگران به سوی شهر تروا روانه میشود تا هلن را برگردانند. لشگریان یونان شهر تروا را ده سال محاصره کردند ولی با وجود مقاومت پهلوانان تروا کاری از پیش نرفت. به این خاطر، بنا بر نظر اودیس به نیرنگبازی روی آوردند و با ساختن اسبی بزرگ ولی توخالی و هدیه نمودن آن به ترواییان اعلام صلح کردند. ترواییان با خیالات خام، اسب را به درون قلعه آوردند و با خوشحالی و پیروزی جشن بزرگی برپا کردند. اما آنها غافل بودند زیرا پهلوانان یونانی در شکم اسب چوبی پنهان شده بودند. یونانیان در نیمههای شب که همه خفته بودند از درون پناهگاه خود به بیرون آمدند و بر اهالی تروا شبیخون زدند و کوچک و بزرگ را از دم شمشیر گذراندند و تروا در نتیجه این حمله رعدآسا در آتش سوخت. ایلیاد داستان جنگاوران و سلحشوران و مقاومتهای پرخسارت است. ایلیاد، داستان کینه و انتقام، و قدرت پهلوانی و جذابیتهای زنانه و نیرنگ در هنگام شکست است و یکی از بزرگترین حماسههای جهان به حساب میآید.
«ای خدایان اولمپ، گوش هوش به سخنان من فرادهید و من خواست بازپسین خود را به شما خواهم گفت. باید که هیچ یک از شما چه خدا و چه الهه، در پی آن نباشد که از فرمان من سر بپیچد. فرمانبردار باشید، تا آن که بیدرنگ بتوانم زود اندیشهی خود را به کار برم. هر کس که از گروه آسمانی نژاد دور شود و مردم تروا یا مردم آخائی را یاری کند، به المپ باز نخواهد گشت مگر آن که شرمگین و زخمی شود، یا این که وی را به دوزخ تاری پرتاب خواهم کرد، که جایگاه دور افتادهای است و دروازهها و آستانهای رویین گرد آن را فرا گرفتهاند و پرتگاه ژرفی است بر فراز کشور مردگان همچنان که آسمان زمین است. از این پس خواهد دانست که هیچ یک از خدایان در توانایی با من برابر نیست.»
هومر شاعر حماسهسرای یونانی است که در قرن هشتم یا هفتم پیش از میلاد در یونان زندگی میکرد. تنها آثار به جا مانده از هومر، دو برگزیده شعر به نامهای ایلیاد و ادیسه است. اغلب آنچه از یونان قدیم گفته و نوشته شده، بر پایه آثار هومر است. گفته میشود که او در اواخر عمرش بینایی خود را از دست داد و شهر به شهر میرفت و اشعار حماسی خود را برای مردم میخواند.