«دکامرون» یکی اثری کمنظیر و بسیار زیبا از دل دوران سیاه و طاعونزدۀ ایتالیا در قرون وسطا است که توسط «جووانی بوکاچیو» در قرن 14 میلادی به نگارش درآمده است. بسیاری از صاحبنظران معتقدند که بوکاچینو کتاب دکامرون را تحت تاثیر کتاب «هزار و یک شب» نوشته است و برای غنیتر کردن قصههای خود، از اساطیر کشورهای دیگر مانند یونان و مصر کمک گرفته است.
روایت اصلی کتاب در قرن ۱۴ میلادی و در شهر فلورانسِ طاعونزده شروع میشود. ۷ زن به همراه ۳ مرد به باغی در خارج از شهر میگریزند تا از طاعون دوری کنند. اما کمکم ملال به آنها هجوم آورده و نیاز پیدا میکنند تا به نحوی خود را سرگرم کنند. بنابراین، هر روز یکی از آنها به نوبت فرمانروا میشود و تعیین میکند که همگی چگونه وقت بگذرانند. اولین فرمانروا تصمیم میگیرد تا هر شب هر نفر یک داستان تعریف کند. بدین ترتیب در ده شب تعداد 100 داستان جورواجور تعریف میشود.
برخی از این داستانها بنابر صلاحدید فرمانروا دارای مضامینی خاص مانند خیانت، جوانمردی و... است. همگی حکایتهای این کتاب از نظر ادبی بسیار فاخر، شاعرانه و زیبا و از نظر محتوا، آموزشی و پندآمیز هستند.
یکی از نظرات ثبت شده در سایت گودریدز را با هم بخوانیم: «سرانجام تماماش کردم. دکامرون ارزشهای ادبی، چه درونمایهای چه شکلی و فرمی، فراوانی دارد؛ در واقع، آغازِ حرکتی در روند داستاننویسی جهان است که ارزش خواندن دارد. میتوان ابتدا از داستانهای ساده و بیمزه ابتدایی خسته و دلزده شد. از شوخیهای کلامی داستانهای میانی لذت برد و از ته دل خندید، گاهی هم روده بر شد! بر احساسهای روحانی ستیزانه بوکاچیو اندیشید و شاید مقایسههایی با زمانه خود ما کرد. خسته و پر ملال از این همه اشاره، به جبرِ تقدیر گله کرد.»
یکی از دیگر کاربران سایت گودریدز ضمن تمجید کتاب دکامرون، به برخی از حواشی کتاب و نویسنده نیز پرداخته است: «دکامرون یکی از نمونههای برجستهی ادبیاتِ تغزّلی و داستانهای عاشقانه است. بوکاچیو در این کتاب که در حقیقت یک مجموعه داستان کوتاهِ منسجم به شمار میاد، داستانهایی دربارهی خیانتهای زوجین و عشاق و راههای وصال و فراق و عشقبازی کردنهای آنها را توصیف کرده است. بوکاچیو یکی از دوستان دانتهی مشهور بود. پیر پائولو پازولینی، بر اساس این کتاب فیلمی به همین نام ساخته که از لحاظ جذابیت اصلاً به پای این کتاب نمیرسد.»
با خواندن پاراگراف زیر، به عمق دیدگاه انتقادی نویسنده نسبت به آیین مسیحیتِ منحرف شده پِی خواهید برد: «کشیش پرسید: آن چه سخنی بود که تو را از بابت ما اینهمه نگران کرده است؟ مرد جواب داد: عالیجناب، آن سخنی از انجیل بود که گفته است: «شما به ازای هر یک چیز که میدهید صد از آن دریافت میدارید.» کشیش گفت: خوب، این عین واقع است. ولی این چرا تو را از بابت ما چندان نگران کرده است؟ مرد گفت: اینک بهعرض میرسانم چرا: از وقتی که من در میان شما بسر میبرم هر روز میبینم که گاهی یک و گاه دو دیگ بزرگ سوپ گرم به فقرا میدهند، و لابد این از زائده جیره خوارباری است که به شما و برادران دینی دیگر تعلق دارد. حال اگر بنا باشد در آن دنیا به ازای هر یک دیگ صد دیگ به شما پس بدهند فکر میکنم که شکم همهتان بترکد.»
بسیاری از خوانندگان کتاب، بخش زیر را یکی از قسمتهای قصار کتاب میدانند که گویی تفکری پیشگویانه پشت آن بوده است: «اگر گذشتهای مختصری در میان نباشد، رشتهی مودت و دوستی را چگونه میتوان استحکام بخشید؟ اگرچه دوستان وفادار و فداکار در تمام اعصار کمتر دیده شده، ولی بدبختانه در عصر ما در حکم سیمرغ و کیمیا است و هر کس به فکر خویشتن است.»
مطالعۀ این قطعه تأملبرانگیز از کتاب خالی از لطف نیست: «من ماجرای نیرنگی را برای شما نقل میکنم که زنی زیباروی در کارِ روحانی نامداری کرد. مردم این زمانه از این قصّه خوششان خواهد آمد، بهویژه که آن قوم با همه حماقتِ خود و با آداب و رسومی که دارند خویشتن را از نظرِ فهم و خرد برتر از دیگران میپندارند، و حال آنکه به مراتب پستترند، چه، دنائتِ طبع و بیشعوری ایشان مانع از آن است که همچون مردم عادی از راهی شرافتمندانه به نیازمندیهای خود دست یابند. آنان خوکان را مانند که هرجا جیفهای بیابند سر در آن فرو کنند.»
«جووانی بوکاچو» یکی از مشهورترین افراد در تاریخ ادبیات ایتالیا و از همدورههای دانته آلگیری بود. منتقدان بوکاچو را، در کنار دانته، از تاثیرگذارترین افراد در اصلاح زبان ایتالیایی میدانند. از این نویسندۀ قدیمی تنها یک اثر دیگر به فارسی با عنوان «عشق و نان؛ و داستانهای دیگر» ترجمه و چاپ شده است.