کتاب «استخوانهای دوستداشتنی» اثری از آلیس سبالد است که در سال ۲۰۰۲ منتشر شد. این کتاب تخیلی از زبان دختر ۱۴ سالهای نوشته شده که مدتی است جان خودش را از دست داده. نویسنده با مشاهده وضعیت زندگی اطرافیانش بعد از او داستان جذابی را برای خواننده فراهم کرده است.
سوزی دختر ۱۴ سالهای که به قتل رسیده و حالا زندگی اطرافیانش را از بهشت نظارهگر است... توصیف جالب سوزی از بهشت حیرتآور است... اینجا همهچیزعالیه دقیقا شبیه به زنگ تفریحهای مدرسهاست، هرچیزی که لازم داریم و دوست داریم سریع ظاهر میشود. افرادی برای راهنمایی تازهواردها دائما کنارمان هستند فقط افسوس که افرادی که برای ما مهم هستند کنار ما نیستند... . سوزی از بالا همکلاسیهایش را میبیند که شایعۀ نبودن و غیبتهای طولانی مدتش فکر همه آنها را مشغول کرده است. غم و اندوه فراوان خانوادهاش که با از دست دادن دخترشان اصلا قابل وصف نیست و قاتلش که تمامِ وقت خودش را صرف پاک کردن سابقه و از یاد بردن صحنههای قتل میکند... .
پس از مدتی همه افراد کمکم با داغ نبودن سوزی کنار آمده اند، حتی پسری که سوزی برای او ارزش زیادی قائل بود به زندگی عادی خودش برگشته، خواهر سوزی تمرین قوی شدن و مستحکم بودن را در پیش گرفته است و زندگی متزلزل شده پدر و مادرش برای او عذابآور شده است، به دلیل اینکه پدرش تمام تلاش خودش را برای به دام انداختن قاتل او کرده است. استخوانهای دوست داشتنی کتابی است که در عین ناراحتی و غمگین بودن امیدوار بودن هم به آن تزریق شده است.
سانا نوشته:
«از همون لحظه اولی که وارد دنیاش شدم با استفاده از نمایش دادن لحظاتی آشنا وجودم را در بر گرفت و با استفاده از زدودن آن آشناییها تنم را به لرزه درآورد... وقتی که نویسنده موضوع به این مهمی رو با فانتزیها و تخیلات خودش درهم میآمیزه، نتیجهاش میشه همچین خروجی جذابی (که البته سلیقهها متفاوته)... حداقل به نظر من یه بار خوندنش واسه همه لازمه... .»
محمدزاده کتاب را اینگونه توصیف کرده:
«تو اکثر کتابا شما منتظر یک نقطه اوج هستین، یکنفر که به صورتی تراژدیک بمیره و دعا میکنید که اون یکنفر شخصیت اصلی نباشه. چیزی که باعث میشه این کتاب فوق العاده باشه، اینه که مرگ قبلا اتفاق افتاده و بله! اونی که مرده شخصیت اصلیه، همونی که هیچوقت خواننده ها دوست ندارن بمیره. این کتاب درباره یک مرگ غم انگیز یا یک پایان خونین نیست. درباره اصل قضیه است. اینکه مهمترین بخش مرگ یکنفر، خود مردنش نیست، عزیزاش هستن که بعد از اون باقی میمونن و باید با نبودش کنار بیان. آلیس سبالد هم درباره همین نوشته، درباره ناراحت کننده ترین بخش مرگ یکنفر: کنار اومدن.»
تکاندهندهترین چیزی که در مورد این کتاب وجود دارد، روایت آن از زبان مقتول داستان و پیش بردن خواننده توسط سر نخهای او است. از زبان او میخوانیم:
«قاتل من مردی بود در همسایگی ما. مادرم گلهایی را که او در مرز میان خانههایمان کاشته بود، دوست داشت و پدرم یک بار دربارهی کود با او حرف زد. قاتل من از چیزهای قدیمی مثل پوست تخممرغ و تفالهی قهوه استفاده میکرد. میگفت مادر خودش هم از آنها استفاده میکرده. پدرم با خنده به خانه برگشت و درمورد اینکه باغچهی آن مرد چه قدر زیبا خواهد شد امّاحیف که وقتی امواج گرما با آن برخورد میکرد، بوی تعفنش به آسمان میرفت، شوخی میکرد.
در ششم دسامبر ۱۹۷۳، برف میبارید و من وقتی از مدرسه برمیگشتم از درون مزرعهی ذرت میان بر زدم. هوا تاریک بود، چون روزهای زمستانی کوتاهترند. یادم میآید که ساقههای شکستهی ذرتها چه قدر راه رفتن را برایم سخت کرده بودند. دانههای برف به سبکی میباریدند و من از بینیام نفس میکشیدم تا آنکه آنقدر آب از آن آمد که ناچار شدم دهانم را باز کنم. در فاصلهی دو متری جایی که آقای هاروی ایستاده بود، زبانم را بیرون آوردم تا دانهی برفی را که روی آن میچکید، بچشم. آقای هاروی گفت:
- مواظب باش تو را نترسانم.
البته در یک مزرعهی ذرت، در تاریکی، ترسیدم. بعد از مرگم فکر کردم که چگونه بوی ملایم ادکلن در هوا بود و من به آن توجه نکرده بودم، شاید فکر میکردم که آن بو از یکی از خانههای مقابلم میآید.»
آلیس سبالد متولد ۱۹۶۳ است که در آمریکا متولد شد. او پس از اتمام دوره دبیرستان در دانشگاه سیراکوز ادامه تحصیل داد، آلیس که علاقهی زیادی به نوشتن دارد برای مدتی در روزنامه نیویورک تایمز و شیکاگو تریبیون روزنامهنویسی کرده است.
«ورای حصارها» و «برج نهم» نام کتاب های دیگری از وی هستند.
فیلمی با نام استخوان های دوستداشتنی به کارگردانی پیتر جکسون در سال ۲۰۰۹ ساخته شد.
اگر اولین باری است که از بوک لند خرید میکنید میتوانید کتاب استخوان های دوستداشتنی را با 25 درصد تخفیف تهیه کنید. برای آشنایی با شیوه خرید آنلاین کتاب میتوانید راهنمای خرید را مطالعه کنید.
اگر به ادبیات داستانی علاقهمندید، به صفحه خرید رمان هم سری بزنید.