کتاب «گیتا سرود خدایان» اسرارآمیزترین بخش حماسه هندی موسوم به ماهابهاراتا است که محمدعلی موحد آن را به فارسی برگردانده و انتشارات خوارزمی آن را منتشر کرده است. کتاب «گیتا سرود خدایان» دربردارنده هجده فصل و هفتصد بیت است. این کتاب برای کسانی که به اسطوره و ادبیات کلاسیک هند علاقهدارند، مناسب است.
کتاب «گیتا سرود خدایان» اسرارآمیزترین بخش حماسه هندی موسوم به ماهابهاراتا است که محمدعلی موحد آن را به فارسی برگردانده و انتشارات خوارزمی آن را منتشر کرده است. کتاب «گیتا سرود خدایان» دربردارنده هجده فصل و هفتصد بیت است. این کتاب برای کسانی که به اسطوره و ادبیات کلاسیک هند علاقهدارند، مناسب است.
کتاب «گیتا سرود خدایان» شامل گفتوگوی یکی از خدایان هند با نام کریشنا و سربازی به نام آرجونا لحظاتی قبل از نبرد بزرگ کوروشـِترا بر سر حکومت بر هند است. آرجونا که بزرگترین کمانگیر دوران خود است هنگامی که خویشاوندانش را در میان سربازان ارتش روبهرو میبیند، از اینکه قرار است آنها را بکشد دچار اندوه فراوان میشود. در اینجاست که کریشنا با او مأنوس میشود و بعد از مردود شمردن دلایل اندوه آرجونا، درباره مسائلی مثل آفرینش جهان، سرنوشت انسان، سرشت ایزدی، راههای رسیدن به آسمان، گونههای مختلف یوگا، آرامش ذهن و عدم تعلق به اشیاء دنیوی به او آموزش میدهد. سرانجام شکل خدایی خود را در برابر آرجونا ظاهر میکند که چطور تمام سربازان ارتش مقابل حتی قبل از آغاز جنگ توسط خود کریشنای سرور کشته شدهاند و آرجونا و دیگران فقط ابزار هستند. زمانی که آرجونا با این تفکرات به اشتباه بودن توهماتش پی میبرد، کریشنا به او دستور میدهد تا کل سپاه دشمن را نابود کند.
جملاتی از کتاب که شاید انگیزه خواندن باشند
موحد در مقدمه مینویسد: «بهَگَوَد گیتا یا سرود خدا جزئی است از مجموعه عظیم مهابهارات، بزرگترین حماسه شعری جهان، که داستان جنگ فرزندان بهارات بزرگ است. میدان رزم در پیرامون شهر دهلی کنونی است. شاهزادگان بهارات در این سرزمین فرمان میرانند. پس از مرگ پاندوشاه برادر نابینای وی دریتراشترا به جای وی مینشیند. او صد فرزند دارد. از پاندوشاه نیز پنج پسر بجای مانده است که در میان آنان و فرزندان دریتراشترا خلاف و نفاق است. دریودهنه بزرگترین فرزندان دریتراشترا نقشه قتل پسران پاندو را میکشد و به بهانه برگزاری جشن مذهبی آنان را به کاخ خود فرا میخواند. کسان وی کاخ را آتش میزنند. لیکن پسران پاندو با مادر خود گنتی جان بدر میبرند و به سوی جنگل میگریزند و در آنجا سالها بسختی سرمیکنند. تا آنگاه که یکی از شهریاران آن نواحی میخواهد جوانی را برای همسری دختر خود برگزیند. این افتخار نصیب کسی خواهد بود که بتواند کمان بزرگ آن شهریار را بکشد. از میان پسران پاندو بهیما پهلوانی سترگ و ارجونا (سومین فرزند) کمانداری نیرومند است. هنگام آزمایش فرامیرسد. ارجونا بآسانی کمان بزرگ را میکشد و تیر به هدف میخورد. بدین گونه دروپادی شاهدخت زیبا نصیب پسران پاندو می شود که او را به جنگل نزد مادر خود گنتی میبرند و بانگ میزنند: مادر ببین چه گنجی آوردهایم.»