کتاب اتاق شماره 6 نوشتهی آنتون چخوف را آبتین گلکار به فارسی برگردانده و نشر هرمس آن را منتشر کرده است. آنتون چخوف در کتاب اتاق شماره 6 حال و هوای یک بیمارستان روانی را به تصویر کشیده است. در اتاق شماره 6 تیمارستان، پنج بیمار هستند و پزشکی که مسئول رسیدگی به وضعیت آنهاست. چخوف حالات روانی بیماران را توصیف کرده که به شکل گفتوگویی هم درآمده است. این کتاب برای کسانی که به ادبیات روسیه و چخوف علاقه دارند، مناسب است.
ما در این کتاب با پنج بیمار روانی مواجهیم که در ابتدا وضعیت روحی آنها برای ما به اختصار توضیح داده میشود. نفر اول مرد قد بلندی است که مدام به یک نقطه خیره میماند و سر تکان میدهد، و با کسی حرف نمیزند، گویی ماشین است. دومی پیرمرد کوچک اندامی است که همیشه زیر لب آوازی میخواند و از یک پنجره به سمت پنجرهای دیگر میدود و مانند بچهها خوشحالی میکند. نفر سوم ایوان است، که تمام داستان بر او تمرکز دارد. چهارمی دهقانی شلخته است. پنجمی هم مرد لاغر اندامی است که سر و صدایی ندارد و همیشه گویا چیزی را از بقیه مخفی میکند. تمرکز چخوف روی ایوان است. ایوان قبلاً مامور اجرای دادگاه و دبیر فرمانداری بوده و دچار این توهمات است که در حال تعقیب او هستند و میخواهند دستگیرش کنند بی آنکه کاری کرده باشد. او مدام راه میرود و ترس از دستگیری اماناش را بریده است. ایوان در فقر بزرگ شده و پدر و مادرش را هم از دست داده بوده است. اما توهمات او از روزی شروع میشود که موقع پیادهروی از کنار دو تا پلیس که دزدی را دستگیر کرده بودند ناگهان دچار این اضطراب میشود که مگر چقدر دور از ذهن است که روزی خود او هم به سرنوشت همین دزد دچار شود و زنجیر به دست در گوشهای از کوچه گیر دو مامور بیفتد؟ از همان روز این فکر او را راحت نمیگذارد. و حتی آنقدر به دستگیر شدن فکر میکند که برای خودش داستانهای جنایی که خود او در آنها گناهکار است میسازد. او، خودش را در ذهنش قاتل و جانی و دزد و هزار نوع مجرم میداند تا حدی که دیگر خودش هم باورش میشود که مجرم است و سرانجام روزی او را نیز دستگیر خواهند کرد.
کتاب «اتاق شماره 6» یکی از پرطرفدارترین آثار آنتوان چخوف در سراسر دنیاست و سایت آمازون دربارهی آن مینویسد: «این اثر به کاوش در عواطفی پیچیده، مبهم و اغلب شدید میپردازد.» با مطالعهی این کتاب، ابتدا فکر میکنیم که چخوف به بررسی دنیای پیچیدهی بیماران روانی پرداخته اما عمیقتر که نگاه میکنیم مشخص میشود که او در حقیقت دربارهی آشفتگی روحی و گسست اجتماعی در میان مردم روسیه حرف میزند.
«مردمی که حرفهشان با رنج و بدبختی دیگران ارتباط دارد، مثل قضات، ماموران پلیس و دکترها با گذشت زمان در اثر عادت چنان آبدیده میشوند که اگر خودشان هم دلشان بخواهد، نمیتوانند با اربابرجوعشان رفتار غیررسمی داشته باشند؛ از این نظر هیچ فرقی با دهقانی ندارند که در حیاط پشتی گوسفند و گوساله سر میبُرد و اصلاً متوجه خون نمیشوند. در رفتار رسمی و فاقد احساس هم برای محروم کردن یک انسان بیگناه از کلیه حقوق اجتماعی و محکوم کردنش به اعمال شاقه، قاضی فقط به یک چیز احتیاج دارد: زمان. فقط زمانی برای رعایت بعضی تشریفات که بابت آنها به قاضی مواجب میدهند، و بعد همه چیز تمام است... تعالیمی که مبلّغ بیاعتنایی به ثروت و رفاه باشد، مبلّغ خوار شمردن رنج و مرگ، اصلاً برای اکثریت قریب به اتفاق آدمها قابل درک نیست، چون این اکثریت نه با ثروت آشناست نه با رفاه. خوار شمردن رنج و مرگ هم برای آنها در حکم خوار شمردن خود زندگی است، چون تمام وجود انسان از احساساتی تشکیل شده مانند گرسنگی، سرما، رنجش، محرومیت و ترس هاملتوار از مرگ. تمام زندگی در همین احساسهاست: آنها ممکن است بر آدم سنگینی کنند، میتوان از آنها نفرت داشت، ولی نمیشود خوار شمردشان. بله، به این ترتیب تکرار میکنم: تعالیم ریاضتطلبان هرگز نمیتواند آیندهای داشته باشد، در عوض، همان طور که میبینید، از اول قرن تا امروز چیزهایی که در حال پیشرفت هستند مبارزه است و حساسیت در برابر درد و توانایی پاسخ دادن به عوامل تحریک کننده.»
آنتوان چخوف که در رشتهی پزشکی تحصیل کرده بود، در سال 1860 متولد شد و در سال 1904 در اثر خونریزی مغزی درگذشت. او هرچند 44 سال بیشتر زندگی نکرد اما آثار گرانبهایی از خودش به یادگار گذاشت و داستانهای کوتاه خواندنی و عمیقی نوشت که همواره در سراسر جهان مورد توجه دوستداران ادبیات بوده و هست.
برای مشاهده آثار مرتبط دیگر میتوانید به دستهبندی خرید رمان مراجعه کنید.