«گزارش به خاک یونان» اثری فلسفی و زندگینامهای از نویسنده یونانی نیکوس کازانتزاکیس است. «گزارش به خاک یونان» اولین بار در سال 1961 منتشر شد و یکی از مهمترین و درونگراترین آثار کازانتزاکیس به شمار میرود.
ترجمه عنوان انگلیسی کتاب، «عریضه به الگرکو» است که به نامه یا گزارشی اشاره دارد که کازانتزاکیس برای دوست همیشگی خود، الگرکو (دومنیکوس تئوتوکوپولس) مینویسد که در قرن شانزدهم زندگی میکرد. کازانتزاکیس در این اثر به زندگی، تجربهها و افکار خود میپردازد و روایتی پیچیده و دروننگر خلق میکند.
این کتاب طیف وسیعی از موضوعات از جمله معنویت، اگزیستانسیالیسم، سیاست و شرایط انسانی را در بر میگیرد. کازانتزاکیس در کشمکشهای شخصی و درونی در معنای زندگیاش را جستجو میکند. این روایت سفرهای او، مواجهه با فرهنگهای مختلف و تفکرات فلسفی او را به هم میپیوندد.
کازانتزاکیس به دلیل کاوش عمیق و اغلب بحثبرانگیزش در موضوعهای وجودی و معنوی شناختهشده است و «گزارش به خاک یونان» نیز از این قاعده مستثنی نیست. این کتاب بینشهایی را دربارهٔ تکامل فلسفی و معنوی نویسنده شرح میدهد و آن را برای کسانی که به پیچیدگیهای وجودیِ انسان علاقهمند هستند، خواندنی میکند.
خوانندهای کتاب را دارای بینش عمیق فلسفی میداند و مینویسد:
«توانایی نیکوس کازانتزاکیس با کاوش در مضامین عمیق فلسفی است که او را بهعنوان یک غول ادبی از دیگران متمایز میکند. آثار او، مانند «گزارش به خاک یونان»، درک عمیقی از شرایط انسانی، معنویت و اگزیستانسیالیسم را به نمایش میگذارد. کازانتزاکیس خوانندگان را به تعمق دربارهٔ پرسشهای اساسی زندگی به چالش میکشد. نوشتههای او نه تنها از نظر فکری برانگیزننده، بلکه از نظر احساسی نیز دلچسب است.»
مخاطب دیگری داستان را روایتی جذاب توصیف میکند و مینویسد:
«داستانسُرایی کازانتزاکیس دلربا است و خوانندگان را به دنیایی میکشاند که پر از شخصیتهای غنی و سناریوهای تفکربرانگیز است. توانایی او در آمیختن یکپارچه تأثیرات سنتهای مختلف فلسفی و ادبی، از جمله فلسفه نیچه و اساطیر یونان، یک تجربه خواندنی، منحصربهفرد و غنی ایجاد میکند. آثار او، وی را جاودانه و در سطح جهانی مشهور کرده است.»
در بخشی از کتاب نویسنده دربارهٔ پدر و مادر و دوران کودکی خود مینویسد:
«پدرم تنها کسی نبود که از او خوشش نمیآمد. وقتی به خانهٔ ما میآمد و با من حرف میزند، پدرم ابراز ناخشنودی میکرد؛ گفتی میترسید که خون من آلوده شود. وقتی هم سفرهٔ کریسمس و عید پاک پهن میشد، لب به خوک شیری بریان نمیزد. از بوی عطر آن حالت تهوع پیدا میکرد و از سفره کنار میکشید و سیگاری روشن میکرد تا بوی گند را از دماغش بزداید. هیچوقت چیزی نمیگفت، مگر یکبار پس از رفتن پدربزرگم که ابرو درهم کشید و با نفرت زمزمه کرد، که: «امان از چشمهای آبی!» بعدها فهمیدم که پدرم از چشمهای آبی بیش از هر چیز دیگر در دنیا متنفر بود، میگفت: «شیطان چشمان آبی و موی سرخ دارد.»
وقتی پدرم نبود، خانه چه آرامش و صفایی داشت! و زمان چه سعادتبخش و سریع درون باغچهٔ چهاردیواری حیاطمان میگذشت! چفتهٔ مو روی چاه، گل اقاقیای بلند و معطر در گوشه حیاط، گلدانهای ریحان و جعفری، و یاسمن عربی در کنارهٔ گلدانها... مادرم جلو پنجره مینشست و جوراب میبافت، سبزی پاک میکرد، موی خواهر کوچکم را شانه میزد، یا او را تاتی میکرد و من بر روی چهارپایهای مینشستم و او را نگاه میکردم. همچو که به صدای پای عابران بیرون در بسته گوش میدادم و بوی یاسمن و خاک نمناک را به ریههایم میفرستادم، استخوانهای سرم صدا میکردند و چهارطاق باز میشدند تا دنیایی را که وارد بدنم میشد، پذیرا شوند.
ساعاتی را که همراه مادرم میگذراندم، پر از رمز و راز بود. روبهروی هم مینشستیم ـــ او بر روی صندلی در کنار پنجره، من بر روی چارپایهام ــــ و من احساس میکردم که سینهام در میان سکوت آکنده از رضایت میشود. گفتی هوای میان ما شیر بود و من پستان میمکیدم.»
در بخشی دیگر از کتاب با عنوان «اورشلیم» میخوانیم:
«هنگامی که دوباره تنها شدم، چشمانم را بستم و از خود پرسیدم که از «کوه مقدس» عاقبت چه برجای ماند. از میان آنهمه لذتها و تجربههای تکاندهنده، آنهمه پرسشها که من و دوستم را آزار میدادند، عاقبت چه چیزی در درونم نشت کرده بود؟ زمانیکه به «کوه مقدس» رفتم، در طلب چه بودم، و آنجا چه یافتم؟
آن دو زخمی که هنگام نوجوانیام ناسور شده بودند، یعنی آنگاه که معلمم دو راز بزرگ را بر من فاش ساخت، که زمین مرکز عالم نیست و انسان اشرف مخلوقات نمیباشد؛ دو زخم کهنهای که سالیانی چند سر به هم آورده بودند، دوباره در «کوه مقدس» سر باز کردند ــــ دو درد فلسفی: از کجا آمدهایم و به کجا میرویم. مسیح یک پاسخ داده بود. او مرهمی آورده بود که زخمهای زیادی را التیام میداد. ولی آیا این مرهم میتوانست زخمهای مرا التیام بخشد؟ لحظهای کوتاه، سنج و نماز صبحگاهی و سرود و نقاشی ـــ آهنگ غیبی زندگی زاهدانه ــــ دردم را آرام کرده بود. همچنان که مبارزهٔ مسیح را احساس میکردم، درمییافتم که در مبارزهام خون شهامت و حلاوت و امید جریان مییابد. اما این افسون در دم باطل و بار دیگر، روحم بییار و یاور میشد. چرا؟ مگر چه کم داشت، فقدانش که بود؟ هنگامی که روحم به «کوه مقدس» رفت، در جستوجوی چه بود و آنجا موفق به یافتن چه چیزی نشد؟»
نیکوس کازانتزاکیس (۱۹۵۷–۱۸۸۳) نویسنده و فیلسوف یونانی بود که به خاطر رمانها، نمایشنامهها، مقالات و شعرهایش شهرت داشت. او در 18 فوریه 1883 در هراکلیون کرت به دنیا آمد که در آن زمان بخشی از امپراتوری عثمانی بود.
کازانتزاکیس در آتن حقوق خواند و بعدها در پاریس و آلمان به تحصیل پرداخت. او بهشدت تحتتأثیر جنبشهای مختلف فلسفی و ادبی از جمله ایدهآلیسم آلمانی، فلسفه نیچه و اگزیستانسیالیسم قرار گرفت. این پیشینه فکریِ متنوع، در آثار او منعکس شدهاند که اغلب حاوی مضامین پیچیده فلسفی و وجودی است.
از دیگر آثار معروف وی میتوان به «زوربای یونانی»، «آزادی و مرگ» و «آخرین وسوسه مسیح» نام برد. دو کتاب اول به فارسی ترجمه شدهاند اما کتاب آخر هنوز به فارسی برگردانده نشده است. این رمان زندگی عیسی مسیح را دوباره به تصویر میکشد و تصویری انسانیتر و متناقض از این شخصیت مذهبی ارائه میدهد. این کتاب جنجال برانگیخت اما تحسین منتقدان را نیز به همراه داشت.
اگر اولین باری است که از بوک لند خرید میکنید میتوانید کتاب گزارش به خاک یونان را با 25درصد تخفیف تهیه کنید. برای آشنایی با شیوۀ خرید آنلاین کتاب میتوانید راهنمای خرید را مطالعه کنید.
اگر به ادبیات داستانی علاقهمندید، به صفحه خرید رمان هم سری بزنید.