برادران کارامازوف روایت یک قتل و محاکمه قاتل است که با مثلثهای عشقی پیچیدهتر شده است. منتقدان این رمان را یکی از برترین رمانهای کلاسیک و از بهترین آثار داستایفسکی میدانند. نگارش برادران کارامازوف دو سال به طول انجامید و ابتدا به صورت پاورقی در یک نشریه به چاپ رسید، اما نگارنده چند ماه پس از انتشار این اثر دیده از جهان فرو بست. این کتاب حاوی مضامین فلسفی و روانشناسی است و اندیشمندان معروفی از جمله انیشتین، فروید و هایدگر این رمان را تحسین کرده و بر مفاهیم روانشناسی آن صحه گذاشتهاند. با اقتباس از برادران کارامازوف تاکنون شش اثر سینمایی ساخته شده است.
محمد قائمخانی نویسنده و منتقد، برادران کارامازوف را برترین اثر داستایوسکی میداند: «به نظر من برادران کارامازوف مثل تمام شدن یک اپرا در اوجش یا خداحافظی یک اسطوره فوتبال در بهترین دوره بازیاش است. زندگی شخصی و نوشتههای داستایفسکی به شدت به هم وابستهاند؛ چه زمانی که داستان اولش را مینویسد و سوسیالیستهای روس بهشدت از او استقبال میکنند، چه زمانی که به خاطر جلسهای که برای خواندن نامهی بلینسکی برگزار کرده بود، دستگیرش کردند، به سیبری تبعید شد و تا پای اعدام نیز رفت.»
علیرضا سمیعی -نویسنده و پژوهشگر- بر این باور است که داستایفسکی در این رمان اخلاقگرایی و باورهای دینی را به چالش کشیده است: «اکثر فجایع و اعمال نادرست را کسانی انجام دادند که خودشان را اخلاقگرا میدانستند. به ندرت ما چنین شجاعتی را بین نویسندگان ایرانی میبینیم که نشان بدهند چطور این اخلاقگرایی عفونی به شکل زشتترین چهره از دوران معاصر تجلی پیدا کرده است. در برادران کارامازوف ایوان با آن اخلاقگرایی عفونی که دارد، با اعتقاد به جمله «در دنیایی که خدا وجود ندارد، هر کاری مجاز است»، نقشه قتل پدر را میکشد تا برادر نامشروعشان نقشه او را عملی کند و پدر را بکشد.»
داستایفسکی بر این باور است که فقر و ثروت میتوانند به یک اندازه خطرناک باشند و انسان را به ورطه هلاکت بکشانند: «شما به اندازه افراد غنی و قدرتمند حق دارید. دریغ نکنید تا نیازهایتان را برآورده کنید؛ در واقع نیازهای خود را گسترش دهید و بیشتر درخواست کنید. این دکترین دنیای امروز است و آنها بر این باورند که این آزادی است. نتیجه برای غنی انزوا و خودکشی، برای فقرا حسادت و قتل است.» در بخش دیگری از کتاب از قول آلیوشا میخوانیم: «چهره انسان غالبا بسیاری از مردم را که هنوز در عشق بیتجربهاند، از دوست داشتن او باز میدارد. اما با این همه در آدمی محبت بسیار هست، کموبیش شبیه به عشق مسیح، این را میدانم، ایوان. خوب هنوز این را نمیشناسم، و نمیتوانم درکش کنم، و انبوه بیشمار مردمان دیگر هم به همراه من آن را نمیتوانند بفهمند. سوال این است که آیا از خوی بد آدمها سرچشمه میگیرد یا در طبیعت آنها سرشته است. به نظر من، عشق مسیح به مردن، در نوع خود معجزهای است که بر روی زمین ناممکن است. درست است، او خدا بود، اما ما خدا نیستیم. بگذار بگویم، مثلاً من توان تحمل رنجی عظیم را دارم، اما کس دیگر هرگز قادر به پی بردن به میزان رنج من نخواهد بود؛ چون او دیگری است، نه من. و گذشته از آن انسان بهندرت مایل است رنج دیگران را تصدیق کند.» در بخشهای زیادی از کتاب مفاهیم عمیقی از زبان شخصیتهای کتاب روایت میشود: «بهگمانم، خود آدمها سزاوار سرزنش هستند؛ بهشت به آنان دادند، آزادی خواستند و آتش را از آسمان ربودند، هرچند میدانستند که ناشاد میشوند، پس نیازی به دلسوزی برای آنان نیست. با فهم اقلیدسی رقتبار و خاکیام، اول و آخر دانستههایم این است که رنج وجود دارد و هیچکس مقصر نیست؛ و معلول از پی علت میآید، ساده و سرراست؛ و همهچیز جریان مییابد و سطح خود را پیدا میکند.»
فئودور میخائلوویچ داستایفسکی -نویسنده مشهور روس- در سال 1821 دیده به جهان گشود. اغلب آثار داستایفسکی بر محور بررسی ویژگیهای روانشناختی شخصیتهای داستان نوشته شده است. کتابهای او پیرامون مردم سرگشته و عصیانزده و روانپریش است. ویژگی دیگر آثار داستایفسکی مثلث عشقی و روابط عاطفی پیچیده بین شخصیتها است. داستایفسکی به دلیل اعتیاد به قمار، زندگی خود را باخت و برای گذران زندگی مدتی گدایی میکرد. با این حال شخصیت پیچیده و آثار ماندگار و اثرگذار، او را به بزرگترین نویسنده در حوزه روانشناسی بدل کرد. روانشناسان معتقدند که آثار داستایفسکی از تأثیرگذارترین کتابها در ادبیات روانشناسی هستند. او به جرم شرکت در جلسات آزاداندیشی محاکمه شد و تا پای چوبه دار رفت، اما مورد بخشش قرار گرفت. داستایفسکی در نگارش آثار خود تا حد زیادی تحت تأثیر فیلسوفان و نویسندگان همعصر خود بود. در عین حال نویسندگان زیادی از جمله چخوف و ژانپل سارتر هم او را الگوی خود قرار دادند. آثار داستایفسکی به بیش از 170 زبان در سراسر دنیا ترجمه شده است.