کتاب «بدن هرگز دروغ نمیگوید» نوشتهی آلیس میلر است که با عنوان انگلیسی The Body Never Lies در سال 2006 منتشر شد. این کتاب در ایران هم توسط انتشارات فرهنگ نشر نو و با ترجمه امید سهرابی نیک به انتشار رسید.
در این کتاب، میلر با استفاده از تجربههای بیماران خود و ترکیب آن با داستانهایی از بزرگان ادبی مانند ویرجینیا وولف، فرانتس کافکا و مارسل پروست نشان میدهد که چگونه اتفاقاتی که در کودکی برای ما رخ میدهد مانند تحقیر، خشم فروخورده و سرخوردگی، خودشان را در بزرگسالی با بیماریهایی مثل سرطان، سکته و دیگر ناخوشیها نشان میدهند. در واقع موضوع اصلی کتاب «بدن هرگز دروغ نمیگوید» بررسی یک تناقض است بین مسائلی که احساس میکنیم و مسائلی که بدن ما ثبت و ذخیره میکند و مسائلی که ما خیال میکنیم باید احساس کنیم تا با خط قرمزها و چهارچوبهای ما هماهنگ باشد. کتاب «بدن هرگز دروغ نمیگوید» یک چالش است که ما را با آنچه از لحاظ روانشناختی از دوران کودکی دریافت کردهایم مواجه میسازد تا مگر با علم بر آن، کودکانِ آینده در مواجه با خود و دیگران، بدنی عاری از خشونت را تجربه کنند. این کتاب در سه فصل نوشته شده است و به ترتیبب در فصل اول اشاره دارد به آزارها و رنجهایی که برای کودکان رخ میدهد و با داستانهایی از بزرگان ادبی جهان به بررسی و موشکافی دقیق آنها میپردازد. در فصل دوم به اخلاق سنتی در درمان و دانش بدن میپردازد و در انتها و فصل سوم به خاطراتی از آنیتا فینک میپردازد.
ستاره با زبانی زیبا و جذاب از تجربهی مطالعهی این کتاب میگوید: «اگر میخواید خودتون رو در آغوش بگیرید و از ته دل دوست داشته باشید، اگر میخواید بهتر ببخشید و بگذرید، نهتنها روحی بلکه جسمی، اگر میخواید از تعصبات و سنتهای قدیمی عبور کنید و عاقلانه و بهدور از احساسات عمل کنید، پس حتما این کتاب فوقالعاده تاثیرگذار رو بغل بگیرید و مطالعه کنید. در واقع این کتاب میتونه جزء یکی از کتابهای والدپروری طبقهبندی بشه. از اثرات تربیت خشن صحبت میکنه و مثالهای فراوان از شخصیتهای برجسته دنیا میزنه که چطور تحقیر و سرخوردگی و خشم فروخورده در دوران کودکی، خودش رو در بزرگسالی بروز میده؛ اون هم با بیماریهایی مانند سرطان، سکته و دیگر بیماریهای علاج ناپذیر.»
در اینجا پاراگرافی میخوانیم که مکرر در شبکههای مجازی به اشتراک گذاشته شده است: «عشق به والدین از طرف فرزندانی که قبلاً مورد آزار و اذیت والدین خود قرار گرفتهاند، عشق نیست؛ بلکه وابستگی پر از توقع و توهم و انکار برای تمام طرفین درگیر است و بهای سنگینی خواهد داشت و بهای این وابستگی را در درجهاول، نسل بعدی فرزندان میپردازند که با روحیه ناراستی بزرگ میشوند، چون والدینشان بیاختیار چیزهایی را به آنها تحمیل میکنند که معتقدند بهصلاح آنهاست.»
در پاراگرافی دیگر، نویسنده اشاره به روشهای درمان و تفاوت این روشها با توجه به شخصیت بیماران دارد: «خیلی اوقات از خودم میپرسم چرا درمان برای بعضی جواب میدهد، ولی بعضی دیگر با وجود سالها روانکاوی و مراقبتهای درمانی همچنان اسیر بیماری خود میمانند؟ در هر موردی که من مشاوره دادهام متوجه شدهام که هر وقت افراد، مراقبت و مصاحبتی را دریافت کردهاند که با آن توانستهاند داستان واقعی خودشان را کشف و آزادانه خشمشان را از رفتارهای پدر و مادرشان ابراز کنند، قادر شدهاند سرنوشتشان را به دست خودشان بگیرند. آنها سپس هیچ لزومی نمیبینند که از پدر و مادرشان بیزار باشند. عکس این موضوع زمانی اتفاق میافتد که درمانگران از افراد میخواهند تا ببخشند و فراموش کنند، زیرا در واقع معتقدند اینگونه گذشت میتواند نتیجهای شفابخش و سودمند داشته باشد.» و در انتها جملهای کوتاه و تاثیرگذار از این کتاب: «هر وقت یاد گرفتیم با احساساتمان زندگی کنیم و با آنها نجنگیم، در بدنمان نه نشانههای خطرناک بلکه نشانههای سودمندی دربارهی گذشته شخصی خودمان مشاهده خواهیم کرد.»
آلیس میلر یکی از روانشناسان بزرگ جهان است. یکی از بهترین کتابهای این روانشناسِ نویسنده کتاب «دلهرههای کودکی» است که برایش شهرت جهانی به ارمغان آورد و او را به یکی از پیشروان عرصهی روانشناسی کودک بدل کرد. دو کتاب دیگر این نویسنده که میتوان به آنها اشاره کرد، کتابهای «درام کودک بااستعداد بودن» و «غمنامهِ کودک تیزهوش» هستند.
برای مشاهده محصولات مرتبط دیگر میتوانید از دسته بندی خرید کناب روانشناسی نیز بازدید فرمایید.