کتاب یادداشت های زیرزمینی (روسی: Записки из подполья) اثر نویسندهی سرشناس روس، فئودور داستایفسکی است که در سال ۱۸۶۴ منتشر شد. این رمان که یکی از عجیبترین رمانهای اوست، به عنوان اولین رمان اگزیستانسیالیسم شناخته میشود و در آن به پیچیدهترین جنبههای روانشناختی انسان پرداخته شده است. کتاب یادداشت های زیرزمینی را نشر علمی و فرهنگی با ترجمهی حمیدرضا آتش بر آب و انتشارات امیرکبیر با ترجمهی رحمت الهی در اختیار عموم قرار دادهاند. حمیدرضا آتش بر آب علاوه بر ترجمه، چهارده تفسیر هم به کتاب افزوده است. همچنین فیلمی براساس این رمان در سال 1995 ساخته شد.
راوی داستان قبلا شغلی دولتی داشته اما اکنون از زندگی عادی فاصله گرفته و زندگی در زیرزمین را برای خود برگزیده است. او با فاصله گرفتن از جامعه و روند معمولی زندگی انسانها، داستانی پراحساس، گزنده و خودمتناقض را روایت میکند که هجومی همه جانبه به آرمانگراییهای اجتماعی، و گواهی بر سرشت اساسا غیرمنطقی انسان است .او نسبت به همهچیز شکایت دارد. داستان از دو قسمت تشکیل شده است. در قسمت اول که «تاریکی» نام دارد این مرد شخصیت خود و نحوه ی جهان بینیاش را شرح میدهد. در قسمت دوم با عنوان «بر برف غمناک» یادداشتهایی را دربارهی حوادث و پیشامدهای زندگی او میخوانیم.
حمیدرضا آتش برآب _ مترجم کتاب_ در قسمتی از یادداشتی طولانی که در ابتدای کتاب آورده، چنین نوشته است : آقایان! خانمها! گوش کنید! شما یکی از دشوارترین، دراماتیکترین و غیرقابلهضمترین رمانها را در دست دارید. اکنون چیزی بیش از صدوپنجاه سال از نگارش این اثر میگذرد، نخستین رمان تکگویی درونی و اولین جریان صدای وجدان که تاریخ ادبیات به خاطر میآورد. حتی پیش از ولولهی جوشانِ جیمز جویس، ایتالو ازوو، روبرت موزیل، آلفرد دولبین و ژان پل سارتر. این رمان تسلایی اندک است که انسانهای باهوش را به هیچ نمیرساند، اما دیوانهها با آن حتما به جایی میرسند. دُزِ بسیار قوی و کشندهای دارد و برای بسیاری همان بهتر که هرگز آن را تورق نکنند.
نظر خورخه از کشور شیلی در سایت آمازون : «به عنوان یک روانشناس بالینی ، در این کتاب یکی از بهترین نمایشهای شخصیت واقعی انسان را پیدا کردم. انسان زیرزمینی شرور است اما در عین حال خوب است، یک موجود غیرمنطقی و متناقض است که به دیوارهایی که جامعه برپا کرده است، برخورد میکند. کسی که حتی پس از فرار استعاری از زیرزمین، مدام به دیوار سنگی برمیخورد. او اینبار توسط خود ما ساخته نشده است ، بلکه واقعیت وجود ماست. انسان زیرزمینی از پرت شدن در این دنیا ابراز نارضایتی میکند. من از همهی کسانی که میخواهند شرایط انسانی را بهتر درک کنند، دعوت میکنم که آن را بخوانند.
لئونارد _نویسندهی فرانسوی_ در سایت گودریدز نوشته: «چیزی در مورد راوی _ضد قهرمان کتاب_ وجود دارد که شدیدا من را به یاد دن کیشوت میاندازد. یک مرد میانسال فرهیخته که بیشتر درمیان کتابها زندگی میکند، یک انسان بدبخت که احساس میکند بیرحمانه به یک درجهی پایین تنزل یافته ، مورد توهین قرار گرفته و خرد و مسخره شده است. یک مرد تنها که همیشه خود را در ناخوشایندترین موقعیتها قرار میدهد (گویی که تصدیق میکند همهی دنیا بر علیه او نقشه میکشند).به طور کلی شخصیت اصلی کتاب مرا به یاد بیشتر مردان پیر، تلخ و تاریک اطرافمان میاندازد. اگر صادق باشم، او مرا به یاد خودم میاندازد.»
محمد رنجبری، داوطلب دکترای ادبیات فارسی: «یادداشتهای زیرزمینی، یکی از درخشانترین آثار داستایوسکیست که در آن زوایا و ابعاد روحی یک فرد را نویسنده بهصورتی زیبا به نمایش میگذارد. از اواسط کتاب، نویسنده با ظرافت و زیبایی، تمام صحنهها و رفتارها را هوشمندانه بهنمایش میگذارد. شخصیت اصلی این کتاب خود راوی است که تا آخر کتاب به طرز قابلتأملی در معرفی خویش مبهم باقی میماند. کسی که در دنیایش از خود قهرمان ساخته و در عین حال حس تنفری نیز به خود دارد. اوج نمایش این شخصیت را در مهمانی و دورهمی دوستانی سورکف میتوان دید. وی از جامعه و افراد جداست و همیشه سعی میکند این فاصله را ثابت نگه دارد و حتی بیشتر کند، زیرا او انسانیست قدیمی و یا به قول خود کسی که نسلاش کمکم منقرض میشود. در عین اینکه به نوعی هستیشناسی و آیندهنگری رسیده، ولی در نظر اطرافیان شخصیتی است که برای مدت کمی میتوان وی را تحمل کرد.»
از زبان راوی میخوانیم: «بگویید ببینم، کدام شیرپاکخوردهای بود که اولین بار در آمد گفت، آدمها فقط به این دلیل دست به کار بد میزنند که علایق واقعیشان را تشخیص نمیدهند؟ اگر بیاییم و روشنشان کنیم و چشمشان روی علایق واقعی و طبیعیشان باز شود، آن وقت درجا بدی را میگذارند کنار و خوب و نیکوکار میشوند، چون وقتی آدم آگاه شود و سود واقعیاش را بشناسد، نفع شخصیاش را در همین نیکی میبیند. آنوقت از آنجا که مسلما هیچ آدمیزادی نمیآید خلاف نفع شخصیاش عمل کند، در نتیجه مجبور است که خوب باشد… اینها را کی گفته، ها؟ آه طفل معصوم، ای وروجک بیگناهی که برداشتهای و چنین اراجیفی را به هم بافتهای! اولا طی این هزاران سال کِی بوده که آدمیزاد فقط طبق نفع شخصی خودش عمل کند؟ پس با آن میلیون واقعیتی که شهادت میدهند آدمها آگاهانه – با علم کامل به نفع حقیقیشان – آن را رها کردهاند و کماهمیت دانستهاند و به راه دیگری رفتهاند، چه میکنی؟ آنهایی که بیتوجه به سودشان است و اما و اگر رفتهاند چه؟ آنهم بدون اینکه اجباری به چنین کاری داشته باشند، انگار فقط دلشان نمیخواسته به راه از پیش تعیین شده بروند و از سر لجاجت و خودسری راه دیگری را انتخاب کردهاند که سخت و پرسنگلاخ است و باید آن را در ظلمات جست. پس بهنظر میرسد که واقعا خود این خودسری و اختیار برایشان بهتر و خوشایندتر از هر منفعتی بوده… منفعت!” در بخشی دیگر وی چنین میگوید: «ملاحظه بفرمایید اگر به جای این قصرها یک باب طویله وجود میداشت و اتفاقا باران میبارید، شاید من به درون طویله میخزیدم که باران نخورم و تر نشوم _ ولی با این حال الزامی نداشتم که فقط برای شکرگزاری خشکوخالی، یک باب طویله را با قصر مساوی بپندارم، فقط به این تنها دلیل که مرا از صدمهی باران و خیس شدن محافظت کرده است. میخندید و میفرمایید، در وجهی که من ذکر کردم، یک باب طویله، با یک باب خانهی مسکونی و مجلل و بزرگ_ مساوی است و خاصیت مشترک دارد. جواب میگویم که کاملا صحیح میفرمایید، قطعا مساوی است و حتما یکسان است، ولی فقط به این شرط که منظور ما از زندگی کردن تنها این باشد که از باران خیس نشویم.»
فئودور میخائیلویچ داستایفسکی داستاننویس روسی و از بزرگترین نویسندگان اروپا در قرن نوزدهم است که در 1821 به دنیا آمد. در 1849 به جرم فعالیت علیه تزار به اعدام محکوم شد اما هنگامی که در صف تیرباران در انتظار مرگ بود، به فرمان تزار از اعدام نجات یافت. وی پس از آزادی از زندان، به ادبیات روی آورد و به خلق آثاری پرداخت که در ادبیات جهان به جاودانگی رسیدند. از آثار او «ابله»، «جنایت و مکافات» و «برادران کارامازوف» هستند.
برای مشاهده موارد مرتبط میتوانید به دستهبندی خرید کتاب روانشناسی مراجعه کنید.