ارنست همینگوی دربارۀ ماجراهای هاکلبری فین گفته که این کتاب بهترین کتابی است که تمام داستانهای امریکایی از دل آن بیرون آمدهاند. این کتاب در طبقهبندی Picaresque Novel جای میگیرد و جزو رمانهای بزرگ امریکایی است. ماجراهای هاکلبری فین دنبالهای است برای ماجراهای تام سایر که به زبان اول شخص روایت شده است. این اثر بهدلیل تغییر مسیر ادبیات کودکان در ایالات متحده بسیار مورد توجه قرار گرفته و با طنزی عمیق و ستیزنده با مسائلی ریشهدار، همچون نژادپرستی و آزادی، روبهرو میشود. ماجراهای هاکلبری فین بهخاطر توصیفات رنگارنگ دربارۀ آدمها و مکانها بین خوانندگان محبوب است و تصویری است از امریکای دوران پیش از جنگ.
در ساحل رودخانۀ میسیسیپی طی دهههای 1830 تا 1840 هاکلبری "هاک" فین مبلغ قابل توجهی به دنبال ماجراهای تام سایر به دست آورد. هاک همچنان ترجیح میدهد زندگیاش ازطریق ماجراجویی به همراه دوستش، تام سایر، بگذرد. این داستان درواقع جدال هاک است با وجدانش که در طول داستان اتفاقاتی را رقم میزند.
یکی از مخاطبان در سایت آمازون دربارۀ کتاب چنین نوشته است: «پس از بازدید از جزیرۀ تام سایر در دیزنی این کتاب را برای نوهام خریدم و او آن را دوست داشت. بهعنوان خوانندهای مبتدی او به دنبال داستانی عالی بود که انگیزه خواندن در او ایجاد کند... .»
نظر مخاطبان ایرانی هم دربارۀ کتاب چنین است: -«بینظیر و عالی. طنز گزنده و تلخی دارد ولی در هر صورت لبخند بر لب میآورد.» -«داستانی عجیب که بالا و پایین دارد.»
در آمازون نیز یکی از مخاطبان چنین نوشته است: «ماجراهای هاکلبری فین از نظر فنی دنبالۀ تام سایر است، اما مشکلی نیست اگر بهتنهایی هم خوانده شود. این کتاب جنبۀ جدی و متفکرانهای دارد و در آن درس مهمی دربارۀ نژادپرستی، دوستی، وفاداری و نجابت انسانی هست.»
در بخشی از کتاب میخوانیم: «... ستارهها میدرخشیدند و برگها با آواز غمناکی در جنگل صدا میکردند؛ صدای جغدی شنیدم که آن دورها در مرگ کسی هوهو میکرد، هدهد و سگی هم برای محتضری گریه میکردند و باد میخواست چیزی زیر گوشم بگوید که من نمیفهمیدم چه میگفت. این بود که بدنم از ترس منجمد شد. بعد در جنگل دوردست صدایی شنیدم شبیه به صدایی که ارواح وقتی میخواهند چیزی به کسی بگویند و نمیتوانند مقصود خود را حالی کنند و نمیتوانند در گور خود آرام بگیرند درمیآورند؛ این است که هر شب سرگردان به راه افتاده ناله و زاری میکنند. آنقدر غمناک و وحشتزده شدم که آرزو میکردم مصاحبی داشتم. کمی بعد یک عنکبوت از شانهام بالا رفت. آن را با تلنگر انداختم روی شعلۀ شمع، آتش گرفت و قبل از اینکه بتوانم تکان بخورم جزغاله شد. لازم نبود کسی به من بگوید که این اتفاق بدیمن است و بدبختی میآورد. این بود که ترسیدم و پا شدم لباسهایم را کندم و سر جایم سه دور چرخیدم و هر دفعه روی سینهام علامت صلیب کشیدم و بعد یک حلقه از مویم را به نخی گره زدم که سحر و جادو را از خودم دور کنم. اما مطمئن نبودم. چون که این کار را وقتی میکنند که نعلی که پیدا کردهاند گم کنند، یعنی نتوانند آن را بالای در آویزان کنند، اما هرگز کسی به من نگفته بود که وقتی عنکبوتی بکشیم برای جلوگیری از بدقدمی این کار فایده دارد. دوباره نشستم و سرتاپا میلرزیدم، چپقم را درآوردم بکشم. خانه مثل قبرستان خلوت بود و بیوهزن نمیفهمید. بعد از مدتی صدای زنگ ساعت را از دور در شهر شنیدم... بوم... بوم... بوم... که ساعت دوازده را اعلام میکرد. دوباره همهجا ساکت شد ... .»
ساموئل لنگهورن کلمنز، متخلص به مارک تواین (1910 ـ 1835) با پیدایش ستارۀ دنبالهدار هالی چشم به جهان گشود و با پیدایش مجدد این ستاره چشم از جهان فروبست. تواین نویسنده و طنزپرداز اهل امریکا بود که نخستین اثرش با عنوان «وزغ جهنده معروف ناحیه کالاوراس» باعث شهرتش شد.
ازجمله آثار تواین میتوان به ماجراهای «تام سایر، «شاهزاده و گدا»، «زندگی بر روی میسیسیپی»، «تام سایر در خارج»، «خاطرات شخصی ژاندارک»، «داستان یک اسب»، «بیگانهای در دهکده» و ... اشاره کرد.