کتاب «چه کسی پنیر مرا جابهجا کرده کرد» نوشتهی اسپنسر جانسون، جزو پرفروشترین کتابهای نیویورک تایمز بوده است. تغییرات بخش جداییناپذیری از زندگی همهی ما هستند که هر روزه با آنها مواجه میشویم. ما انسانها عموماً از تغییر گریزانیم و نحوهی برخورد درست با آنها را نمیدانیم و این دقیقا موضوعی است که در قرار است در این کتاب با آن مواجه شویم؛ رویارویی با تغییرها. نویسنده برای تأثیرگذاری بیشترِ پیام کتابش از داستانی شیرین و خواندنی استفاده کرده است. «چه کسی پنیر مرا جابهجا کرد» ماجرای چهار شخصیت است که درون دالانی زندگی میکنند و غذای همهشان پنیر است.
کتاب «چه کسی پنیر مرا جابهجا کرده کرد» نوشتهی اسپنسر جانسون، جزو پرفروشترین کتابهای نیویورک تایمز بوده است. تغییرات بخش جداییناپذیری از زندگی همهی ما هستند که هر روزه با آنها مواجه میشویم. ما انسانها عموماً از تغییر گریزانیم و نحوهی برخورد درست با آنها را نمیدانیم و این دقیقا موضوعی است که در قرار است در این کتاب با آن مواجه شویم؛ رویارویی با تغییرها. نویسنده برای تأثیرگذاری بیشترِ پیام کتابش از داستانی شیرین و خواندنی استفاده کرده است. «چه کسی پنیر مرا جابهجا کرد» ماجرای چهار شخصیت است که درون دالانی زندگی میکنند و غذای همهشان پنیر است. دو موش و دو آدم کوچک به نامهای اسنیف، اسکوری، هم و هاو. «اسنیف» سریع متوجه تغییرات میشود، «اسکوری» بهسرعت وارد عمل میشود، «هم» به انکار تغییرات میپردازد و معتقد است که تغییر منجر به اتفاقات بدتری میشود و «هاو» که یاد میگیرد خود را با شرایط وفق بدهد. روزی ذخیرهی پنیرشان به پایان میرسد و هر کدامشان به نحوی با این مسئله برخورد میکنند. پنیر در داستان استعارهای است از آنچه در این زندگی میخواهیم. این چهار شخصیت نماد بخشهای ساده و پیچیدهی شخصیت ما انسانها و نحوهی برخورد ما با مشکلات پیش رویمان هستند. آنها به جستوجوی پنیر در این دالان پر پیچ و خم میپردازند ولی فقط یکی از آنها است که موفق میشود. او آنچه را آموخته بر روی دیوارهای دالان مینویسد. ما با خواندن این دستنوشتهها است که متوجه میشویم او چگونه بر ترسهایش غلبه کرده و از تغییر پیش آمده به عنوان راهی برای رسیدن به موقعیت بهتر استفاده کرده است. این کتاب به ما میآموزد که مسائل مختلف را بیش از حد سخت نگیریم و یاد بگیریم خودمان را با شرایط وفق بدهیم و بهترین تصمیمات ممکن را بگیریم. نویسنده معتقد است که ما نباید تغییرات را پایان چیزی بدانیم، بلکه باید از آنها به عنوان آغاز اتفاقات جدید یاد کنیم.
نظر خوانندگان درباره کتاب «چه کسی پنیر مرا جابهجا کرد» چیست؟
«یکی از بهترین کتابهایی بود که تا به حال خوندم، در نگاه اول شاید اینطور به نظر بیاد که با یک کتاب سطحی و کم محتوا طرف هستیم، کتابی که ممکنه هر چند وقت یه بار توی بساط دستفروشهای خیابون، ترمینال و فروشندههای دوره گرد ببینیم. اما بعد از اینکه وارد داستان کتاب میشوید متوجه میشوید که نویسنده دغدغههای روانی انسانها و راهکارهاش رو با ساده ترین زبان ممکن بیان کرده است. بعد از خوندن این کتاب متوجه میشوید که تغییر روش و هدف چقدر در زندگی مهمه، همهی ما ممکنه توی تحصیلات، شغل، روابط عاطفی، عاشقانه و ... شکست خورده باشیم، جملات کوتاهی که کتاب به عنوان نتیجه گیری به ما میگه، چراغ راه همه ما خواهد بود برای ادامه دادن، زیستن و رسیدن به اهدافمون.» این نظر یکی از خوانندگان کتاب در سایت فیدیبو بود.
آناهیتا یکی دیگر از مخاطبان کتاب در سایت گودریدز نظر خود را اینگونه بیان کرده است: «این کتاب بهخوبی روش رویارویی با تغییرات را در زندگی نشان میدهد. بسیاری از ما نمیتوانیم از روش پیشین زندگی خود دست برداریم و آن را تنها راه زندگی میدانیم بهنحوی که در صورت وجود کوچکترین تغییر ما دچار مشکلات فراوان شده و نمیتوانیم زندگیمان را آنطور که باید به پیش ببریم. این کتاب به ما میآموزد که چگونه انعطافپذیر باشیم. به حماقتهای خودمان بخندیم و تصور نکنیم همواره منابعی که برای زندگی استفاده میکنیم پایدار هستند.»
سعید از دیگر خوانندگان کتاب در سایت کتابراه نظرش را بدین شکل بیان کرده است: «من بارها و بارها این کتاب رو بهم توصیه کرده بودن اما فکر نمیکردم اینقدر تاثیر گذار باشه. به نظر من این کتابی هست که خوندنش برای اکثر آدمها لازمه چون به سادهترین شکل ممکن ما رو با حقیقت ترسها و نگرانیها و تغیراتی که در زندگیمون داریم آشنا میکنه. داستانی بسیار جالب که فکر نمیکنم هیچوقت از ذهن خواننده کتاب پاک بشه.»
جملاتی از کتاب که شاید انگیزه خواندن باشند
شاید این جملهی معروف از کتاب، جایی در شبکههای اجتماعی به چشمتان خورده باشد: «اشتباهت را ببین، به آن بخند، تغییرش بده و بهتر شو.»
در این بخش از کتاب، نحوهی برخورد «هاو» با مشکل پیش آمده را میخوانیم: «هاو به این نتیجه رسید که چیزی که از آن میترسید به بدی تصوراتش از آن نبود. ترسی که در ذهن میآید، از شرایطی که بهطور واقعی در آن زندگی میکنید بدتر است. از اینکه شاید هیچگاه نتواند پنیری پیدا کند بیشتر از جستجوی آن میترسید. اما از آغاز سفرش بهقدری که او را برای ادامهی راه تامین کند در دالانها پنیر یافته و خورده بود. حالا در انتظار یافتن پنیر بیشتر بود. با نگاه کردن به جلو به هیجان آمد. پیشتر، ترس و اضطراب بر افکارش سایه میانداخت و عادت داشت به کمبود پنیر یا نبود پنیر بیندیشد. به جای موفقیت و روبهراه شدن اوضاع به خرابکاریهای احتمالی فکر میکرد.»
درباره نویسنده
دکتر اسپنسر جانسون، نویسنده و پزشک آمریکایی در سال 1938 به دنیا آمد. او به عنوان یکی از محبوبترین نویسندگان در حوزهی روانشناسی شناخته شده است. کتابهای او به بیش از 25 زبان زندهی دنیا ترجمه شدهاند. او در نوشتههایش به موضوعات پیچیدهای با پاسخهای ساده و کارآمد جواب میدهد. از دیگر آثار شاخص وی میتوان به «مدیریت یک دقیقهای»، «قلهها و درهها»، «بیرون از ما» و ... اشاره کرد. او در سال 2017 از دنیا رفت.