جادهای برفی، همچون خطی مَعوج، از میان درختانِ جنگلیْ دورافتاده، در اسکاتلند سرد و سوزناک، پیچ و تاب میخورد.
آدم و آملیا رایت، همراه با سگ خوابآلودشان، باب، مسافران این جادهی یخزدهاند. آنها ناشیانه، در میان بوران میرانند تا به سرپناهی برسند که قرار است، آخر هفتهی خود را در آنجا بگذرانند، یک کلیسای قدیمی!