کتاب «خاطرات خانه اموات (The House of the Dead)» اثر نویسندهی شهیر روسی، فئودور داستایفسکی است که در سال 1860 منتشر شده. این کتاب که رمانی نیمه اتوبیوگرافیک است، به داستان زندگی فردی به نام الکساندر بتروویچ میپردازد که همسر خود را به قتل رسانده و پس از آن خودش را به اداره پلیس معرفی میکند. او پس از این اتفاق، به ده سال زندان با اعمال شاقه محکوم و به اقامتگاه محکومین فرستاده میشود. کتاب خاطرات خانه اموات توسط مهرداد مهرین به فارسی ترجمه شده و انتشارات نگاه آن را به چاپ رسانیده است.
کتاب «خاطرات خانه اموات» را داستایفسکی براساس دورانی که خود در زندان بوده به نگارش درآورده است و به همین دلیل، این اثر را یکی از شخصیترین آثارش میداند. شخصیت اول رمان او، الکساندر بتروویچ، یک نجیبزادهی روس بود که بر اثر حسادت، همسرش را کُشت و فوراً خود را به پلیس تحویل داد. پلیس نیز او را به دهسال حبس با اعمال شاقه محکوم کرد و پس از دوران محکومیت به شهر «ک» فرستاده شد تا عمر خود را در آنجا به پایان رساند. او در آن شهر با تدریس زبان فرانسه و دیگر کارها اندک پولی برای ادامهی بقا بهدست میآورد.
این کتاب، درواقع داستان محکومیت دهسالهی الکساندر بتروویچ در زندان با اعمال شاقه است که داستایفسکی در خلال این داستان به محبوبیت خود در زندان سیبری اشاره میکند. او در زندان با دشواریها و تلخکامیهای فراوانی آشنا شد و حتی در همان دوران زنده به گور نیز شد و چنانکه خودش میگوید، این چهار سال مرگ اجباری چنان ارادهی او را فلج کرده بود که برای رهایی و گریز از درد و غم جز میخوارگی و قماربازی گزیری برایش باقی نمانده بود. داستایفسکی تراژدی زندگی بشر را چنان خوب در این کتاب به تصویر کشیده که تورگنیف، پارهای از قسمتهای کتاب «خاطرات خانه اموات» را با دوزخ دانته مقایسه کرده است. نکتهی دیگر آنکه جلادی که مؤسس خانه اموات بود، امپراطور نیکلا، پس از خواندن این کتاب داستایفسکی بسیار متأثر شد به گریه افتاد.
چهارسال حبس داستایفسکی در زندان او را به کلی تغییر داد؛ وی دیگر نه مردی شاد و مبارز بود و نه امیدی به بشر داشت و جز تسلیم شدن به قوای کور سرنوشت گزیری نمیدید. این کتاب، سرگذشت مردی است که به تمام معنا بورژواست؛ نه همچون راسکولنیکوف در رمان جنایت و مکافات، سودای دگرگونی جهان را دارد و نه همچون پرنس میشکین در رمان ابله، صفایی درونی. او به تمام معنا دلنگران خودش است و از دیگران میهراسد.
مایکل، کاربری در سایت آمازون، درخصوص این کتاب گفته: «رمان فوقالعادهای بود. پس از خواندن رمان برادران کارامازوف به این فکر بودم که آیا پس از خواندن یک شاهکار، آیا هنوز هم میتوانم از داستانهای کمتر خوانده شده و غیرمشهور نویسندهای بزرگ لذت ببرم؟ ولی پس از خواندن این کتاب عاشقش شدم و حسی بین امید و ناامیدی، لذت و درد و شک و یقین در قلبم تزریق شد. این کتاب بهراستی بینشی جدید به خوانندهاش میبخشد.»
ریحانه درخصوص این کتاب نوشته: «این کتاب را به شما توصیه میکنم اگر احساس میکنید تنها آدمِ تنهای این دنیا هستید و اگر احساس میکنید در شرایط سختی از دورهی زندگیتان هستید! این کتاب روایتگر اتفاقی غمگین است، ولی امیدی که در جمله به جملهاش موج میزند، باعث میشود در مجموع حس بدی به خواننده منتقل نشود. به نظرم این کتاب یادآورِ خوبی است که بدانیم در شرایط سخت و حتی در زندان هم میشود خوشحالیهای کوچیک ایجاد کرد!»
بهمن هم که کتاب را به دیگران توصیه میکند، نوشته است: «وقتی که سهگانهی ابله، برادران کارامازوف و جنایت و مکافات را خواندم، با خودم گفتم که دیگر کتابی بهتر از اینها از داستایفسکی نخواهد بود. به پیشنهاد یکی از دوستان شروع به خواندن این کتاب کردم و هرچه جلوتر میرفتم، حس تردیدم به یقین تبدیل میشد که داستایفسکی بینظیر است! حتی در کتابهای کمتر شناخته شدهاش هم طوری قلم میزند و مینویسد که اشک در چشمانت حلقه میزند و غبطه خواهی خورد از این حجم از نبوغ و شناخت در این مرد. کتاب را اخیراً تمام کردم و حالا یکی از محبوبترین کتابهای زندگیم است.»
داستایفسکی در توصیف زندانیان همبند و معاضشر خود چنین توصیف میکند: «بهغیراز خودم چهار نفر دیگر از نجیبزادگان در زندان به سر میبردند. یکی از اینها، یک مرد تیرهبخت منحطی بود. مرا قبلاً از معاشرت با او بر حذر داشته بودند و لذا من کلیه تعارفات او را رد کردم. دیگری، مقصری بود که پدر خود را کُشته بود. از این شخص قبلاً در خاطرات خود ذکر کردهام. سومی اکیم اکیمیچ بود. این مرد بزرگترین آدم غریب الاخلاقی بود که تاکنون دیده بودم. چنین به نظر میرسد که هماکنون او را روبروی خود میبینم - مردی قدبلند، لاغراندام، باهوش و استعداد محدود و سواد خواندن و نوشتن خیلی مختصر که خیلی به مباحثه علاقهمند بود و بهاندازه یک نفر آلمانی دقیق در رعایت آداب معاشرت و فضل فروش بود. این مرد خیلی درستکار بود و نمیتوانست بهآرامی شاهد بیعدالتی دیگران گردد و در اینگونه موارد، اگرچه به او هیچ مربوط نبود، فوراً در دعوا مداخله میکرد و اغلب درباره غیراخلاقی بودن، امر دزدی با مقصرین صحبت میکرد، از همان روز اولی که همدیگر را ملاقات کردیم با هم دوست شدیم. او یکبار سرگذشت خود را برای من تعریف کرد، برای مدتی طولانی در قفقاز خدمت کرده و بالاخره به مرتبهی سروانی رسیده و حاکم قلعهی کوچکی شده بود. یکشب یکی از شاهزادگان قفقازی که در همسایگیاش بود، به قلعهی او حمله کرد و آن را سوزانید ولی معذلک این شاهزاده شکست خورد و به عقبنشینی مجبور گردید.
اکیم اکیمیچ وانمود میکرد که مقصر را نمیشناسد و گفته میشد حمله توسط یک قبیلهی وحشی صورت گرفته است. یک ماه سپری شد و اکیم از شاهزاده درخواست کرد که به ملاقات بیاید. او بدون اینکه سوءظن به خود راه بدهد، آمد. اکیم اکیمیچ با قشون خود بیرون آمد و درحضور آنها از جنایتی که شاهزاده مرتکب شده بود، سخت او را متهم کرد و به او گفت که این یک عمل بسیار نادرستی است که کسی قلعه را بسوزاند و پس از این که دستورهای دقیق راجع به این که یک شاهزاده صلحطلب چطور باید سلوک کند، داد او را جابجا به قتل رسانند. او را محاکمه و محکوم به اعدام کردند ولی حکم اعدام او به ۱۲ سال حبس با اعمال شاقه در سیبری تخفیف یافت».
فیودور داستایفسکی (Fyodor Dostoyevsky )، نویسنده و مترجم مطرح روس در مسکو ،پایتخت روسیه، به دنیا آمد. او در خانوادهای معمولی کودکیاش را گذراند و مادرش را در سن کم از دست داد. او در نوجوانی در امتحانات ورودی دانشکدهی مهندسی نظامی سنپترزبورگ قبول شد و چند سال بعد با درجهی افسری فارغالتحصیل شد. داستایفسکی مدتی را در وزارت جنگ فعالیت کرد ولی پس از مدتی به ترجمه و نوشتن داستان روی آورد. او داستانهای نیکلای گوگول، از نویسندگان برجستهی قرن نوزده روسیه، را مطالعه میکرد و تحت تأثیرش اولین داستانهای خودش را منتشر کرد. فیودور داستایِفسکی نویسندهی پرآوازهی روسیه مدتی به فعالیتهای روشنفکرانه مشغول بود و به همین دلیل به جرم براندازی نظام دستگیر شد و به زندان افتاد.
او در این دوران بسیار تغییر کرد و داستانهای مهم و ماندگاری نوشت. او پس از آزادیاش مدتی را به اروپا سفر کرد و به قماربازی مشغول شد. فئودور در فوریه سال 1881 براثر خونریزی ریه درگذشت و در گورستان تیخوین در سنپترزبورگ روسیه به خاک سپرده شد. آثار فاخر فیودور داستایفسکی تحسین افراد زیادی را به دنبال داشت و همچنان باگذشت بیش از صدسال جزو لیست پرفروشهای دنیا قرار دارند. نیچه دراینباره گفته است: «داستایوفسکی یگانه روانشناسى است که از او چیزى فراگرفتم. او یکى از بهترین ثروت بادآورده زندگى من بوده است. آشناییم با او حتى بهتر از کشف استاندال بود».
از دیگر آثار مشهور او میتوان به کتابهای «جنایت و مکافات»، «ابله»، «برادران کارامازوف»، «شبهای روشن»، «شیاطین» و «قمارباز» اشاره کرد.