کتاب نه فرشته، نه قدیس توسط ایوان کلیما، نویسنده سرشناس اهل جمهوری چک، در سال 1999 میلادی نوشته شده است. کتاب نه فرشته نه قدیس برندهی جایزهی بهترین کتاب از جانب نشریهی واشنگنپست و همینطور از برجستهترین کتابهای سال 2002 میلادی از نظر نیویورک تایمز بوده است. استقبال منتقدان از کتاب بهقدری بالا بوده که روزنامهی بوستون گلوب از آن به عنوان «جواهر ادبیاتی» یاد کرده است. کتاب نه فرشته، نه قدیس اصالتا به زبان چک نوشته شده اما به زبانهای انگلیسی، پرتقالی، هلندی، عربی و آلمانی نیز ترجمه شده است. این کتاب در ایران توسط حشمت کامرانی به زبان فارسی برگردان شده است.
ایوان کلیما در کتاب نه فرشته، نه قدیس داستان زنی میانسال به نام کریستینا را روایت میکند که ساکن شهر پراگ است؛ شهری که بهتازگی از زمامداری حزب کمونیست خلاصی یافته و به عصر جدیدی وارد شده است. کریستینا که از شوهر خود طلاق گرفته، مجبور است بهتنهایی با دختر سرکش و شورشی خود که مدام از مدرسه فرار میکند، مقابله کند. وی برای امرارمعاش خود و دخترش باید روزانه بیماران زیادی را در مطب دندانپزشکیاش معالجه کند. در این میان کریستینا وارد یک رابطهی عاشقانه با پسری 15 سال کوچکتر از خودش میشود؛ پسری که شاگرد شوهر سابقش بوده است. همچنین در جریان زندگی کریستینا بهخوبی میتوان ردپای رابطهی ناموفق او با پدرش را هم دید، پدری که سالها پیش از دنیا رفته اما آثار تربیتیاش همچنان پابرجاست. در کل داستان کتاب نه فرشته نه قدیس حاوی نکاتی عاشقانه، سیاسی، تاریخی و روانشناسانه است که میتواند برای مخاطب جذاب و خواندنی باشند.
«ایوان کلیما قلمی ساده، صریح و بیآلایش دارد و داستان را به گونهای روایت میکند که به نظر مخاطب جذاب و خواندنی باشد. داستان کتاب او کمی سرد، تاریک و بیروح است و شخصیتهایش در انزوا و تنهایی فرو رفتهاند. کریستینا که راوی اصلی کتاب است، مدام با پرسشهای چالشبرانگیزی مواجه میشود که جوابی برای آنها پیدا نمیکند؛ مثلا این سوال که «چرا ما زندهایم؟» ذهن او را بسیار درگیر کرده است. همچنین کریستینا در بحران میانسالی به سر میبرد، چراکه دختر او معتاد به موادمخدر بوده، همسر سابقش سرطان دارد و رابطهاش با مادرش دچار گسست شده است. همچنین با وجود آنکه پدر کریستینا از دنیا رفته است، اما هنوز میتوان اثرات رابطه ناسالم کریستینا و پدرش را در زندگی شخصیاش مشاهد کرد. در واقع باید گفت که این مهارت بینظیر نویسنده و توجه او به نکات ریز روانشناسی بوده که داستان کتاب را تا این حد جذاب و خواندنی کرده است. به هر حال این اولین کتابی بود که من از یک نویسندهی اهل کشور چک خواندم و مرا با دنیای ادبی این کشور آشنا کرد. در واقع نه فرشته نه قدیس بهانهای شد برای آنکه به سراغ سایر کتابهای نویسندگان چکی بروم. در انتها باید بگویم که من خواندن کتاب را به شما توصیه میکنم چراکه میتواند تلنگری باشد برای آنکه بهتر به روابط خود و دیگران فکر کنیم و ضمن داشتن یک دوراندیشی برای دوران میانسالی، سعی کنیم با مدیریت توقعات و انتظارات خود، از زندگی لذت بیشتری ببریم.» نظر محمدجواد فرجالهی در مورد کتاب نه فرشته، نه قدیس بود.
در طول کتاب، مخاطب با پرسشهای بنیادین زیادی از جانب کریستینا روبهرو میشود که ذهنش را درگیر خواهد کرد. مثلا به این بخشهای کتاب توجه کنید: «یک بار که افسرده بودم از شوهرم پرسیدم معنی و مفهوم زندگی چیست. چنان با تعجب به من نگاه کرد که انگار این سوال نشانهی حقارت و پستی من است، ولی بالاخره جوابم را داد. به طور کلی باید گفت که در واقع ما اصلا زندگی نداریم، چون مدت زمان زندگی ما در مقایسه با زمان کیهانی آنقدر کوتاه است که در واقع به حساب نمیآید. و چیزی که قابل محاسبه نباشد در واقع وجود ندارد» و «پاسخ جالبی بود به سوال من. ما طوری زندگی میکنیم که انگار وجود نداریم. خدا که این جهان را خلق کرده، دربارهی ما چه میداند؟ یا این فقط ماییم که فکر میکنیم دربارهی او چیزهایی میدانیم؟ ما کوچکتر از آنیم که به حساب بیاییم، پس میتوانیم به این و آن صدمه بزنیم. حتی میتوانیم آدم بکشیم، که البته زیاد هم میکشیم، و یا دست کم آدمها در سراسر جهان این کار را میکنند».
در قسمتهای دیگر از کتاب نیز به رابطه انسان و خدا پرداخته شده است که از میان آنها میتوان به این جملات اشاره کرد: «بیش از حد مغروریم و به همین خاطر نمیتوانیم با سرنوشت و یا آدمهای دور و برمان کنار بیاییم و آشتی کنیم چه برسد به خدا که در آسمان و بالای سر ماست» و «محبوبم به خاطر خدا یاد بگیر شاد باشی. این تنها آرزوی من است برای تو و غیر از عشقت هیچ چیزی زیباتر از شادیات نمیتوانی به من بدهی». کریستینا در مورد میلش به زندگی و همینطور افسردگی هم بسیار گفته است؛ مثلا: «هرچه سنم بالاتر میرود میلم به زندگی کمتر میشود. اصلا تمایلی به زندگی کردن داشتهام؟ راستش را بخواهید نمیدانم، ولی این را میدانم که هم توش و توان بیشتری داشتم و هم آرزوهای دور و درازی. آدم تا وقتی زنده است که آرزو داشته باشد.»
ایوان کلیما نویسنده، نمایشنامهنویس و روزنامهنگار اهل کشور جمهوری چک است. وی اصالتا از یک خانواده یهودی است که با توجه به تسخیر کشور چک توسط آلمان نازی در سال 1938، کلیما و خانودهاش مورد تهدید جانی قرار گرفتند. با این حال معجزهای شگفتانگیز بود که آنها از خطر اتاقهای گاز و کشتار جمعی یهودیان در امان ماندند. بعد از پایان جنگ جهانی، کلیما توسط حکومت مستبد کمونیستی چکسلواکی مورد آزار قرار گرفت و آثارش ممنوعالانتشار شدند.
وی حتی به دلیل انتقاد از حکومت وقت، مدتی هم به زندان رفت. ایوان کلیما بعدها در سال 2002 میلادی موفق شد جایزه فرانتس کافکا را به دلیل یک عمر فعالیت ادبی دریافت کند. از مهمترین آثار کلیما میتوان به «روح پراگ»، «عشق و زباله»، «در انتظار تاریکی، در انتظار روشنایی»، نه فرشته نه قدیس و «کار گل» اشاره کرد.
برای مشاهده موارد مرتبط میتوانید به دستهبندی خرید رمان مراجعه کنید.