این کتاب در یک نگاه
گروههایی از جوانان در خیابانها دوره میگشتند تا مردهها را جمع کنند. آنها مبلهای فاخر، تابلوهای نقاشی قدیم، کتابهای خطی گرانبها، آلات موسیقی و ظروف نقرهای ارزنده داشتند، ولی حالا به زحمت در برفها راه میرفتند، پاهاشان را با کهنه پیچیده بودند و لباسهاشان پاره پاره بود. جوانان روشنفکری بودند که در بهترین دانشگاههای اروپا تربیت شده بودند و تعلیم دیده بودند. همه ژندهپوش و گرسنه بودند و تنشان پر از شپش بود و هنوز از زخمها و فحشهایی که خورده بودند درد میکشیدند. با این همه نوری زیبا چهرهشان را روشن میداشت: در چشمانشان ارادهای استوار برای به داد هم رسیدن در فقر و مذلت عظیم ملتشان خوانده میشد و از حرکاتشان و نگاهشان ندایی شریف و مصمم حاکی از مبارزهجویی مفهوم بود. من میایستادم و نگاهشان میکردم و به ایشان میگفتم: «شما روزی آزاد خواهید شد، آری، آزاد و خوشبخت خواهید شد.»
قربانی روایتی وحشتناک و بیرحمانه است از تجربهی مالاپارته از اروپای تکهتکه و نابودشده طی سالهای جنگ جهانی دوم. او یادداشتهای مخفیانهاش را بعد از جنگ منتشر کرد که با استقبالی گسترده روبهرو شد.