رمان «حسد»، نوشتهی یوری آلیشا، گوهری گرانبهاست در ادبیات روسیه که نقطهی اوج کارنامهی نویسندهی خود بشمار میآید؛ این اثر ماجرای رویارویی کاوالیرُف، شاعر و روشنفکرِ پرمدعا اما فقیر با بابیچِف، مردی شاید سطحی اما مدیری موفق در عرصهی محصولات غذایی، و رشکِ تحملناپذیرِ کاوالیرُف به این انسان تراز اول نظامِ جدید در شورویِ پس از انقلاب ۱۹۱۷ است. «حسد» به سردرگمیها و انتظارات مردمِ روسیهی پس از انقلاب میپردازد و تصویری شوخطبع و نادر از نسل جدید شهروندان نظام سوسیالیستی ارائه میدهد.
«حسد» نخستینبار در شمارههای هفتم و هشتم مجلهی کراسنایا نوف در سال ۱۹۲۷ منتشر شد. روایتی در مورد یکی از کهنترین احساسات ما، حسادت. احساسی که شاید آدمی پیش از تجربهی غرور یا سرخوشی، آن را تا عمق وجودِ خود زیسته باشد. این همان احساسی است که نیکولای کاوالیرُفِ جوان، قهرمان داستان، تجربه میکند. شاعری آسوپاس که شبی خمارآلود و سرگردان در گوشهای از حال میرود و وقتی آندری پترُویچ بابیچِف، مدیر موفق و شهروند مطیع شورویِ جدید با این مرد مفلوک روبهرو میشود به او تخت و سرپناهی در خانهی خود میبخشد. لطف بابیچِف از نگاه کاوالیرُف دور نمیماند؛ او قدردان این محبت است، اما در عینحال از میزبان خود نیز بیزار است، از سکنات و آداب و اعتقادات او و همینطور سبک و سیاقی که برای زیستن برگزیده. آنچه اما بیش از همه کاوالیرُف را آزار میدهد، جایگاه و شهرت بابیچِف است؛ کاوالیرُف با تمام وجود خود تشنهی شهرت و رسیدن به جایگاهی معتبر در جامعهی خود است. او عاجز از فهم آنست که در شوروری پس از انقلاب سرخ، چگونه شخصی چون بابیچِف به چنین اعتبار و مقامی میرسد، در حالیکه که او، روشنفکری خوشذوق اما گمنام و بینوا در چنین اوضاع فلاکتباری بهسر میبرد. کاوالیرُف، اما برای خلاصی ازین وضع نیز هیچ تلاشی نمیکند، مقصر تمام شکستهای او زندگیست. این پرمدعایی و دلخوریِ توأمان با کاهلی او برای خوانندگان امروزِ «حسد» نیز، مصداقی بارز از بسیاری از اطرافیان آنهاست.
یوری آلیشا، نویسندهی کتاب «حسد»، علاوه برآنکه داستان خود را با دو زاویه دید متفاوت - در بخش اول از زبان نیکولای کاوالیرُف و بخش دوم از زاویه دیدِ دانای کل - روایت میکند، از شیوههای بیانی متنوعی نیز استفاده میکند؛ در بخشی طنازیهای او پهلو به شوخطبعی و رندی نویسندگانی چون گورکی و ناباکوف میزند، و در قسمتی تلخیِ گزندهی صراحتِ بیان او یادآور نوشتههای داستایفسکی است. او همچنین در جایجایِ بخشِ اولِ رمان هذیانها و نشخوارهای ذهنی کاوالیرُف را در میانهی روایات خود استادانه نقل میکند.
آلیشا در رمان خود سرگردانی مردمانی که با واقعیت روسیهی پس از انقلاب کنار نیامدهاند را نشان میدهد، او با آنکه خود مشتاق رویش کمونیسم در سرزمین خویش بود، اما به زیبایی یأس و کاهلی برخی از روشنفکران آن دوران را بهواسطهی بروز انقلاب نشان میدهد.
«حسد» شرح جدل میان سویههای مختلف باورهای متضاد یک جامعه است، نزاعی میان خودی و مطرود، ارباب و خادم، مطیع و نافرمان، در میدانی که خبر از جهانی پرآشوب میدهد و تنها روح سرکش و قلب اصلاحناپذیر انسان سلاح مردمانش است.
• پس از انتشار رمان «حسد» در سال ۱۹۲۷، نخستین ترجمهی انگلیسیزبان این اثر، در سال ۱۹۶۷، با ترجمهی اندرو آر.مکاندرو، توسط انتشارات دابِلدِی (Doubleday & Co) منتشر شد.
• برگردانِ فارسیزبانِ «حسد»، در تابستان ۱۴۰۲، توسط نشر ماهی و با ترجمهی یلدا بیدختینژاد براساس نسخهی روسیِ رمان، و ویراستاری علیرضا اسماعیلپور به چاپ رسید.
• تعداد نظرات: ۲۲۶
• تعداد امتیازدهی: ۳۴۷۲
• میانگین امتیاز (از ۵): ۳.۷۱
در پایین دو نظر از خوانندگان خارجی گودریدز را آوردهایم:
بیل کِروین، از خوانندگان وبسایت گودریدز، رمان «حسد» را اثری با طنز کوبنده و مطلوب با جهانبینیِ ویژهای معرفی کرده است. از دیگر خوانندگان گودریدز، گِرِگ هینی، «حسد» را یکی از آثار بزرگ ادبیات روسیه، و آلیشا را همچنین جزء برترین نویسندگان این کشور معرفی کرده است.
کاوالیرُف نمونهی تمامعیار انسانیست که نه برای کاهلی و کاستی خود کاری میکند و نه حتی پذیرای آنست که شاید کمی از سنگینی تقصیرِ شرایط اسفبارش باید بر شانههای خود او بنشیند، نمونهی چنین بهانهجوییهایی را در یکی از پاراگرافهای مفرح این رمان میخوانیم:
«اشیا از من خوششان نمیآید. اثاثیهی خانه از قصد پایشان را جلو هم دراز میکنند تا مرا به زمین بیندازند. یکبار یک گوشهی جلاخورده به معنای دقیق کلمه گازم گرفت. با پتویم هم همیشه رابطهی پیچیدهای داشتهام. سوپی که بهم میدهند هیچوقت خنک نمیشود و اگر چیز کوچکی، مثلاً یک سکه یا دگمهسر دست، از روی میز بیفتد، معمولاً میرود زیر مبلی که تکاندادنش کار حضرت فیل است. روی زمین میخزم و سرم را بالا میآورم و میبینم که بوفه چطور به ریشم میخندد.»
یوری کارلوویچ آلیشا (Yury Karlovich Olesha)، داستاننویس، شاعر و روزنامهنگار روس، در سوم مارس ۱۸۹۹، در خانوادهای اصالتاً لهستانی و کاتولیک بهدنیا آمد. خانوادهی اولیشا در ۱۹۰۲ به اودِسا مهاجرت کردند، و در همین شهر بود که یوری با دوستان نویسندهای همچون آیزاک بابل، ایلیا ایلف و والنتین کاتایف ملاقات کرد که برخی ازین آشناییها به ورود آلیشا به محافل ادبی نیز کمک شایانی کردند؛ عضویت در گروه «چراغ سبز» بههمراه ایلف و کاتایف آغاز نوشتن و آشنایی با نویسندگان برجستهی آن دوره برای آلیشا بود.
آلیشا که نوشتن را از دوران دبیرستان آغاز کرده بود و همواره علاقه و استعداد خود در شاخهی ادبیات را نشان داده بود؛ پس از انصراف از دانشکدهی حقوق و پیوستن به ارتش سرخ، نوشتن به صورت حرفهای را با تولید محتواهای تبلیغاتی برای انقلاب سرخ آغاز کرد. در ادامهی چنین فعالیتهایی، اولین اشعار و قطعات طنزِ منثورش پس از نقل مکان به مسکو و همکاری با روزنامهی کارگران راهآهن بنام «گودوک» — در زبان روسی به معنای سوت — با نام مستعار «اسکنه» منتشر شدند.
اولین اثر داستانی آلیشا، «فرشته»، داستانکوتاهیست که پیش از مهاجرت او به مسکو در سال ۱۹۲۲ منتشر شد. پس از انتشار دو مجموعه شعر در سالهای ۱۹۲۴ و ۱۹۲۷، آلیشا نثرنویسی و نمایشنامهنویسی را آغاز کرد.
اولین داستان بلندش، «حسد»، تبدیل به موفقترین اثر در کارنامهی ادبی این نویسنده شد. اثر بعدی آلیشا که در واقع در سال ۱۹۲۴ نوشته شده بود، با نام «حکایتِ سه مرد فربه»، در ۱۹۲۸ منتشر و با استقبال خوانندگانش مواجه شد. آلیشا در خلال سالهایی که مشغول خلق این رمانها بود، چند داستانهای کوتاه همچون «ناتاشا» و «سنگ گیلاس» را منتشر کرد و نه تنها «حسد»، بلکه رمان «ابله» نوشتهی فیودور داستایفسکی را بر صحنهی تئاتر مسکو بهاجرا درآورد.
برخلاف شوق آلیشا در آغاز انقلاب سرخ و بهقدرت رسیدن کمونیسم، رفتهرفته سیاستهای دولت استالین نسبت به سانسور آثار نویسندگان آن دوره، آلیشا را سرخورده کرد که در برخی از آثار و همینطور سخنان خود در محافل ادبی، مخالفتهای خود با چنین سیاستهایی را ابراز کرد. استالین، رهبری که یکی از مشهورترین نقلقولهایش، وامگرفته از جملهی آلیشاست - «نویسندگان مهندسان روح بشریت هستند.» - تبدیل به عاملی شد که حرفهی آلیشا و دلخوشیهای او نسبت به سرزمینش در گردباد ناامیدی ناپدید شوند.
آلیشا در سالهای آخر، به نقل از آیزاک بابل، «تمرین ناامیدی» میکرد و جر و بحث در میخانهها را به محافل ادبی ترجیح میداد. او در دهم میِ ۱۹۶۰ به علت سکتهی قلبی درگذشت.
آخرین اثر این نویسنده که مجموعهای از یادداشتها، مقالات و دستنوشتهها و طرحهای آلیشاست در ۱۹۶۵ باعنوان «نه حتی یک روز بدونِ خط» منتشر شد.
دو سال پس از انتشار «حسد»، اقتباسی نمایشی بهقلم شخصِ یوری آلیشا با عنوان جدیدِ «توطئهی احساسات» در ۱۹۲۹ بر صحنهی تئاتر مسکو به اجرا درآمد.
● پس از چاپ این رمان در مجلهی کراسنایا نوف، ماکسیم گورکی، این اثر را حاصل جسارت ستودنی آلیشا، در قامت نویسندهای جوان دانست و آلیشا را از آن دست نویسندگانی معرفی کرد که آثارشان را در آینده با اشتیاق و حتی ولع خواهد خواند.
● نینا بربرُوا، داستاننویسِ روسی، در کتاب «کجنوشتها از آنِ من است»، زندگینامهای خودنوشت، به تأثیر عمیق «حسد» بر او از لحاظ ادبی اشاره کرده است و آلیشا را نویسندهای با تسلطی کمنظیر بر لحن گروتسک، اغراق و چرخشهای غیرمنتظرهی کافکایی معرفی میکند.
● ماهنامهی ادبی نیویورک، تجربهی خوانش رمان «حسد» را یکی از لذات ادبیاتِ روسیه با طنز اجتماعیِ کمنظیر و رگههایی از صراحت وحشیانه توصیف کرده است.
اگر اولین باری است که از بوک لند خرید میکنید میتوانید کتاب حسد را با ۲۵ درصد تخفیف تهیه کنید. برای آشنایی با شیوه خرید آنلاین کتاب میتوانید راهنمای خرید را مطالعه کنید.
اگر به ادبیات داستانی علاقهمندید، به صفحه خرید رمان هم سری بزنید.