نویسندهی کتاب در حالی که مرزهای کمدی و تراژدی را به هم نزدیک کرده، داستان زندگی مردی را روایت میکند که همسرش را از دست داده و بهتنهایی زندگی میکند. او به علت کهولت سن از محل کارش اخراج شده و چند سالی است که به عنوان مدیر محله تمام فعالیتهای محل را زیر نظر دارد تا همه چیز به نحو احسن پیش برود. او که بسیار عاشق همسرش بود، پس از مرگ وی نمیتواند با دنیای بیرون ارتباط برقرار کند و مدام اوقات تلخی دارد.
دیوید پاتنام - نویسندهی بیش از 13 کتاب و کتابهای سریالی - در سایت گودریدز نوشت: «کتاب مردی به نام اوه مانند دمیدن هوای تازه است. چه کتاب فوق العادهای! این کتاب در طول اعصار دوام خواهد آورد. من همیشه از این حرف حمایت میکردم که «صدا» همهچیز است و «اوه» تقریباً همهی صداهاست. سطح بالای مهارت نوشتاری باعث شد این صدا خوب باشد. فصلها به طور یکپارچه بین زمان گذشته و حال تناوب دارند و به سطح مهارت و قصهگویی اثر میافزایند.»
ماهور دانش -از خوانندگان کتاب- این کتاب را جالب دانسته و در سایت شهر کتاب نوشته است: «جدا از اینکه عاطفی بود، اما بهشدت طنز هم داشت و وجود شخصیت ایرانی در کتاب، باعث ایجاد انگیزه شد تا کتاب را بخوانم. این کتاب برای من که تنها 12 سال سن دارم، باز هم شگفتانگیز جذاب و پرکشش بود.»
پیتر –کاربر سایت آمازون و از خوانندگان کتاب- در این سایت نوشت: «پیرمرد بدخلق، اختلال OCD، و میل به پیوستن به همسر مرده در زندگی پس از مرگ را مخلوط کنید! چیزی که به دست می آورید مردی به نام اوه است. در طول خواندن کتاب بارها و بارها با صدای بلند خندیدم؛ مخصوصاً به اعتقاد اوه دربارهی اینکه اوضاع چگونه باید باشد و دلبستگی او به کسانی که اوضاع را از نظر او نمیبینند. داستان کتاب تواماً بسیار غمانگیز و دلگرمکننده است.»
این جمله از کتاب مردی به نام اوه موافقان و مخالفان بسیاری دارد. آن را بخوانید و بیندیشید شما در کدام دسته قرار دارید: «یکی از دردناکترین لحظهها در زندگی، احتمالا لحظهای است که آدم میبیند سالهای پیشِ رویش کمتر از سالهای پشت سرش هستند و وقتی، زمان زیادی برایش نمانده باشد، دنبال چیزهایی میگردد که به زندگی کردن بیرزد. شاید خاطرات.»
در جایی دیگر از کتاب میخوانیم: «دوستداشتن و دلباختن به یه نفر شبیه اینه که آدم به یه خونه جدید اسبابکشی کنه! اولش آدم عاشق همه چیزهای جدید میشه، هر روز صبح از چیزهای جدیدی که داره شگفت زده میشه که یکباره مال خودش شدن اما مدام میترسه یکی بیاد توی خونه و بهش بگه که یه اشتباه بزرگ کرده و اصلاً نمیتونسته پیشبینی کنه که یه روز خونه به این قشنگی داشته باشه، ولی بعد از چند سال نمای خونه خراب میشه، چوبهاش در هر گوشه و کناری ترک میخورن و آدم کمکم عاشق خرابیهای خونه میشه. آدم از همه سوراخسنبهها و چموخمهایش خبر داره. آدم میدونه وقتی هوا سرد میشه، باید چیکار کنه که کلید توی قفل گیر نکنه، کدوم قطعههای کفپوش تاب میخوره وقتی آدم پا رویشان میگذاره و چه جوری باید در کمدهای لباس را باز کنه که صدا نده و همه اینا رازهای کوچکی هستن که دقیقا باعث میشن حس کنی توی خونه خودت هستی و به اونجا تعلق داری.»
فردریک بکمن نویسنده و وبلاگنویس سوئدی، در دوم ژانویه ۱۹۸۱ در استکهلم به دنیا آمد. شهرت بکمن در ابتدا بهخاطر وبلاگنویسی بود. او برای روزنامههای مختلف مقاله مینوشت و همکاریاش را با مجله مترو هم شروع کرد. اولین مشوقان وی برای نوشتن کتاب، همسر ایرانیاش و طرفداران وبلاگهای او بودند تا اینکه در نهایت کتاب مردی به نام اوه منتشر شد.
یکی از دلایل محبوبیت این رمان در ایران، حضور زن ایرانی با نام (پروانه) در داستان است. بکمن با همسر ایرانی خود و دو فرزندش ساکن سوئد است. از آثار دیگر او میتوان به «تمام آنچه پسر کوچولویم باید درباره دنیا بداند»، «مادربزرگ سلام رساند و گفت متاسف است» و «بریت ماری اینجا بود» اشاره کرد.
برای مشاهده محصولات مرتبط دیگر میتوانید از دسته بندی خرید رمان نیز بازدید فرمایید.